نظامی و سیاسی
علیرضا [ARG]

شاید یکی از معروفترین نمادهای جنگ جهانی دوم هواپیمای اشتوکا (Stuka) باشد . این هواپیما و تانک های پانزر و تایگر به نماد اصلی حملات سریع آلمانها تبدیل شدند.اکثر پیروزی های برق آسای آلمان در فرانسه و روسیه مدیون همین هواپیماست. 

قبل از جنگ اکثر ارتشهای مدرن جهان چندان توجهی به نیروی هوایی نداشتند. کشورهای انگلیس و فرانسه و امریکا بیشتر روی قوای زمینی و دریایی تاکید داشتند.طبق معمول آلمانها در این زمینه پیشقدم بودند.یکی از این طرحها ساختن هواپیمایی بود که نه مثل جنگنده ها سبک و فقط قادر به حمل تسلیحات سبک باشد و نه مثل بمب افکن ها قدرت مانور کم داشته و فقط برای ماموریت های خاص قابل استفاده باشد. هواپیمایی که بتواند به هدفهای هیتلر جامه عمل بپوشاند یعنی سریع،مهلک و برای نابودی هر آن چه که روی زمین قرار دارد استفاده بشود ! 

با قدرت گرفتن نازی ها در آلمان هزاران طراح بر روی طرح های نظامی جدید شروع بکار کردند که یکی از آنها Ernst Udet است که در واقع پدر هواپیمای اشتوکاست. 

ارنست اودت،پدر هواپیمای اشتوکا

هواپیما باید مستحکم و در برابر گلوله مقاومت خوبی می داشت به همین خاطر  از صفحات فولادی در بدنه آن بخصوص در کف هواپیما استفاده شد. علاوه بر این هواپیما باید چیزی نزدیک به یک تن مهمات هم حمل می کرد که باعث سنگین شدن هواپییما می شد،پس نیاز به یک موتور قوی بود. در ضمن این موتور به علت قدرت زیاد قادر به خنک شدن با هوا مثل بقیه هواپیما ها نبود بنابراین با آب و رادیاتور خنک می شد که البته باعث سنگین شدن هواپیما نیز می شد اما قدرت و پایداری زیادی به هواپیما می داد.با توجه به وزن زیاد هواپیما و اینکه احتمال آسیب دیدن هواپیما در حمله به اهداف زمینی زیاد بود طراحان تصمیم گرفتند ارابه فرود محکم ولی ثابت بسازند.

مدل نهایی بعد از تست در سال 1938 وارد خدمت شد. در زیر برخی از مشخصات آن را می بینیم :

برد 1000 km
موتور 1044 kW
سرعت 375 km
سرعت شیرجه 600 km
اسلحه

2×7.92 mm MG 17
2×37 mm BK 37

6 rounds per gun

خدمه: دو نفر - خلبان و مسلسلچی عقب برای حفاظت در برابر جنگنده های دشمن.

نکته جالبی که بمب افکن داشت این بود که برای پرتاب بمب،با زاویه تند روی مواضع دشمن شیرجه می زد و بمب را بر روی هدف پرتاب می کرد که باعث دقت بمباران میشد. اما یک نکته منفی وجود داشت که با توجه به شتاب بالای G هواپیما در حالت شیرجه گاهی اوقات باعث می شد خلبان برای مدت کوتاهی بیهوش بشود که نتیجه هم برخورد هواپیما به جای بمب به هدف بود !!! که در اینجا آلمانها باز هم ابتکار به خرج دادند و در واقع خلبان خودکار متولد شد. سیستم کار هم به این صورت بود که اگر خلبان در هنگام شیرجه بیهوش می شد خلبان خودکار هواپیما رو هدایت و از حالت شیرجه به حالت عادی بر میگرداند.

 

اشتوکا در حال شیرجه زدن



مکانیسم شیرجه زدن :
بطور معمول خلبان در ارتفاع 4600 m هدف را در پنجره مخصوص این کار پیدا میکرد،سپس اهرم حالت شیرجه اتوماتیک را فعال و هواپیما با زاویه 60 تا 90 درجه به سمت هدف شیرجه می رفت که در این هنگام سرعتش به بیشترین حد ممکن یعنی 600 می رسید. با رسیدن هواپیما به ارتفاع 450 متری، ارتفاع سنج با روشن شدن یک چراغ به خلبان اطلاع می داد و خلبان بمب اصلی را که زیر بال هواپیما و در وسط قرار گرفته بود رها می کرد.
اما مشکل این بود که این شیرجه ناگهانی شتاب G زیادی را به خلبان وارد می کرد که گاهی اوقات باعث بیهوشی خلبان برای چند ثانیه می شد. در اینجا بود که سیستم اتوماتیک شیرجه،هواپیما را هدایت می کرد تا از حالت شیرجه خارج شود.
خلبانان اشتوکا باید آزمایشهای زیادی را برای کار با این هواپیما طی می کردند که یکی از آنها آزمایش شتاب G بود که امروزه همه خلبانان جنگنده باید آن را پشت سر بگذارند که اولین بار بر روی خلبانان اشتوکا اجرا شد .آمریکایی ها در سال 1945 وقتی کارخانه Stuka را متصرف شدند از دیدن وسایل و آزمایش های ویژه شتاب متعجب شدند که خود پایه ای شد برای آزمایشات و تست های شتاب امروز در جهان.

اشتوکا در عمل :
 خوب حالا همه چیز آماده بود و فقط باید هواپیما در شرایط جنگی تست می شد که آلمان خیلی زود یک آزمایشگاه برای این کار پیدا کرد؛اسپانیا.

جنگ داخلی اسپانیا
در همان سالها جنگ داخلی در اسپانیا میان چریکهای با گرایش های کمونیستی و حکومت اسپانیا به رهبری دیکتاتوری به نام فرانکو در جریان بود.خیلی زود هیتلر نیروهای آلمان را به کمک فرانکو فرستاد و فرصت خوبی بود که سلاح های آلمانی آزمایش بشوند و برای روز حادثه آماده باشند که در این میان اشتوکا کاملا موفق بود.

در جنگ جهانی دوم :


بزودی جنگ شروع شد . اشتوکاها نقش زیادی در جنگ داشتند بخصوص در لهستان. اما قابلیت آنها در جنگ با فرانسه روشن شد.جایی که آلمانها نه تنها با سخت افزار جنگی بلکه حتی از جنگ روانی استفاده کردند که این ابزار همان اشتوکا بود ! لوله اگزوز هواپیما را طوری تغییر داده بودند که هنگام شیرجه صدای آن چند برابر می شد و تولید صدای وحشتناکی می کرد که باعث سردرگمی و ترس در دل دشمن می شد .خیلی زود ثابت شد که این ترفند واقعا موثر است .سربازان انگلیسی و فرانسوی در حمله آلمان به فرانسه کاملا گیج و سردرگم شده بودند و علت اصلی هم چیزی جز صدای وحشتناک اشتوکا به هنگام شیرجه بالای سرشان نبود.اشتوکاها امتحان خودشان در حمله در دریا را هم به خوبی پس دادند : تعداد زیادی از کشتیهای متفقین بوسیله اشتوکاها غرق شدند. از جمله 2 ناو شکن و 31شناور !

اشتوکاها در حمله به انگلیس که نبرد بریتانیا نام گرفت به صورت انبوه شرکت داشتند. در حالی که جنگنده ها در حال جنگ با جنگنده های انگلیسی بودند آنها با استفاده از پوشش جنگنده ها به نقاط حساس مثل مخازن نفت،ایستگاهای رادار و فرودگاه ها حمله میکردند که البته با توجه به سرعت کم اشتوکا نسبت به جنگنده ها احتیاج به حمایت جنگنده های آلمانی داشتند و بدون آنها به راحتی شکار انگلیسیها می شدند. اما امتحان اصلی اشتوکا در جای دیگر باید پس داده می شد یعنی روسیه.
با حمله برق آسای آلمان به روسیه اشتوکا باز هم در نقش اصلی به همراه تانکها ظاهر شد.بعد از اینکه خطوط دفاعی روسها بعد از حمله اشتوکاها از هم پاشید تانکها باید وارد عمل می شدند که این استراتژی اصلی نبرد سریع بود.
با به محاصره در آمدن استالینگراد اشتوکا ها ماموریت جدیدی یافتند و آن حمله به تمام کاروان هایی بود که قصد رساندن آذوقه و مهمات به شهر  را داشتند. برای در هم شکستن روحیه مدافعان شهر بمباران شهر با بمب های یک تنی انجام می شد! با قدرت گرفتن نیروهای زرهی شوروی،اشتوکاها کم کم شکار مورد علاقه خودشون را پیدا کردند یعنی تانکهای روسی. ولی قبل از آن باید تغییراتی را در اسلحه شان می دادند. اینجا بود که مرگبارترین نوع اشتوکا آماده شد به این صورت که بجای حمل بمب دو توپ را حمل می کرد که نوک گلوله های انفجاری آن از کاربید تنگستن ساخته شده بود که یکی از سخت ترین آلیاژهاست و در ضمن چگالی بالایی هم دارد و به راحتی زره تانکهای روسی را مثل کاغذ پاره می کرد به خصوص که اشتوکا از بالا هم حمله می کرد.
نتیجه برای ارتش روسیه فاجعه بار بود. اشتوکاها در نبردهای بزرگ شرق مثل کورسک،ویستولا و خارکف تعداد زیادی تانک و خودرو را شکار کردند.

توپ مرگبار اشتوکا

اشتوکاها تا آخرین روز جنگ یعنی تا فتح برلین و تسلیم آلمان فعال بودند و شکار میکردند ولی به علت کم بودن پشتیبانی جنگنده های آلمانی تلفاتشان در اواخر جنگ زیاد شده بود ولی هوز زهر دار بودند. 

 

-----------------------------------------------

منبع: مرجع منابع نظامی و فناوری برتر

 

ویرایش متن و تصاویر: وبلاگ دیپلمات

 

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

پس از موفقیت چشمگیر نیروهای مسلح کشورمان در به اختیار گرفتن پهپاد جاسوسی آمریکا، سربازان گمنام امام زمان(عج) نیز توانستند یک جاسوس ایرانی تبار سازمان سیا را در کشورمان پس از ورود به پایگاه هوایی بگرام در افغانستان شناسایی و به محض ورود وی به کشور دستگیر کنند. این جاسوس سیا ماموریت داشت در مسیر دالان های اطلاعاتی منتهی به وزارت اطلاعات قرار گیرد تا در مراحل بعدی امکان القای اطلاعات فریب در مقیاس وسیع به این وزارت خانه و نیز انجام جاسوسی را فراهم آورد.

 

 

واحد مرکزی خبر به نقل از روابط عمومی وزارت اطلاعات گزارش داد: دولت آمریکا در ادامه اقدامات خصمانه و همه جانبه اطلاعاتی و عملیاتی علیه ایران و مردم کشورمان، سرمایه‌گذاری سنگین و طراحی پیچیده و گسترده‌ای ترتیب داده بود تا امکان نفوذ در تشکیلات اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران را ایجاد کند. در این راستا سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) به یکی از تحلیل گران اطلاعاتی خود که سوابقی همچون فعالیت در واحدهای اطلاعاتی ارتش آمریکا و حضور در پایگاه‌های نظامی آمریکا در افغانستان و عراق را دارد، اجرای سناریوی اطلاعاتی- عملیاتی پیچیده‌ای را محول کرد. طی این سناریو، جاسوس مورد نظر باید خود را در مسیر دالان‌های اطلاعاتی منتهی به وزارت اطلاعات قرار می‌داد تا در مراحل بعدی امکان القای اطلاعات فریب در مقیاس وسیع به وزارت اطلاعات و نیز انجام دادن جاسوسی را فراهم آورد.

این مأمور ایرانی‌تبار سازمان سیا پس از گذراندن آموزش‌های پیچیده اطلاعاتی در چند مرحله و ورود به منطقه، ضمن جمع‌آوری‌های اطلاعاتی با سلسله فعالیت‌های هدفمند و برنامه‌ریزی شده مأموریت خود را آغاز کرد. اما با هوشمندی سربازان گمنام امام زمان (عج) به محض ورود این فرد به پایگاه بگرام افغانستان، مورد شناسایی قرار گرفته، جاسوسی نامبرده و مأموریت‌های محول شده به وی آشکار شد. بر اساس همین گزارش، جاسوس یادشده سپس زیر نظر مأموران اطلاعاتی ایران قرار گرفت و پس از ورود به خاک کشورمان مدتی تحت تعقیب بود و همزمان با آغاز مأموریت جاسوسی خویش، مقتدرانه به دست سربازان گمنام امام زمان (عج) بازداشت شد. به این ترتیب، این طرح سازمان جاسوسی سیا نیز افشا و خنثی شد و یک بار دیگر نیات پلید دشمنان با اشراف و اقتدار اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران با شکست مواجه شد. ابعاد و زوایای این پرونده و اطلاعات تکمیلی طی روزهای آینده به اطلاع مردم سرافراز کشورمان خواهد رسید.

بازتاب خبر دستگیری جاسوس آمریکایی در رسانه‌های جهان

در همین حال فارس خبر داد: خبر دستگیری یک جاسوس سیا در کشورمان به سرعت در رسانه‌های جهان بازتاب یافت و دو خبرگزاری مهم آسوشیتدپرس و آلمان به سرعت این خبر را روی تلکس خبری خود قرار دادند. خبرگزاری آلمان در خبری از این دستگیری نوشت: وزارت اطلاعات ایران اعلام کرد که یک نیروی سیا را در ایران دستگیر کرده است.

این خبرگزاری به نقل از منابع ایرانی افزود که سازمان‌های اطلاعاتی ایران از قبل توانسته بودند ماموریت‌های این فرد را در افغانستان شناسایی کنند و بلافاصله بعد از ورود به ایران وی را دستگیر کرده‌اند. سیستم اطلاعاتی ایران قبلا نیز خبر از دستگیری 12 جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی غربی از جمله سیا داده بود.

خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز نوشت که بیانیه وزارت اطلاعات ایران بیان می‌دارد که ایران یک مامور سیا را در پایگاه هوایی بگرام در افغانستان شناسایی کرده و پس از ورود به خاک ایران وی را دستگیر کرده است. این خبرگزاری افزود: پایگاه بگرام مهمترین پایگاه نیروهای نظامی خارجی حاضر در خاک افغانستان بیرون از کابل است. روزنامه جروزالم پست، تایوان نیوز، خبرگزاری فرانسه، روزنامه ونکوور سان و ... نیز در همان دقایق ابتدایی پس از اعلام خبر نسبت به بازتاب آن اقدام کردند.

"روزنامه جروزالم پست"، "تایوان نیوز"، "خبرگزاری فرانسه"، "روزنامه ونکوور سان" و ... نیز در همان دقایق ابتدایی پس از اعلام خبر نسبت به بازتاب آن اقدام کردند.
 
همچنین اعلام خبر دستگیری یک جاسوس سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، روز شنبه 17دسامبر (26آذر) در رسانه های فارسی زبان بیگانه بازتاب وسیعی یافت.

پایگاه اینترنتی "رادیو فردا" در این زمینه نوشت: جمهوری اسلامی از دستگیری یک جاسوس ایرانی‌تبار سازمان سیا در خاک ایران خبر داد... دستگاه اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی پیش از این نیز چندبار از دستگیری جاسوسان وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا خبر داده بود اما این دفعه برای نخستین بار اعلام شده که فرد دستگیر شده، از زمان حضور در افغانستان، تحت نظر نیروهای امنیتی ایران بوده است.

سایت رادیو فردا همچنین نوشت: وزارت اطلاعات ایران مدعی است که فرد دستگیر شده پس از گذراندن آموزش‌های پیچیده اطلاعاتی در چند مرحله و ورود به منطقه، ضمن جمع‌آوری‌های اطلاعاتی با سلسله فعالیت‌های هدفمند و برنامه‌ریزی شده، مأموریت خود را آغاز کرده است.
سایت "دویچه وله" نیز با تیتر "ادعای وزارت اطلاعات ایران درباره دستگیری جاسوس ایرانی‌تبار سیا" نوشت: دستگیری شهروندان کشورهای دیگر یا ایرانیان با دو تابعیت به اتهام جاسوسی در جمهوری اسلامی سابقه‌ای طولانی دارد. وزارت اطلاعات ایران نامی از شخص دستگیر شده مورد ادعای خود نیاورده است.

سایت "جرس" نیز به اطلاعیه وزارت اطلاعات ایران و توضیحات تکمیلی این سازمان اشاره نمود و تأکید کرد: بنا به گزارش منابع بین المللی، هنوز ایالات متحده آمریکا به خبر شناسایی و بازداشت جاسوس ایرانی تبار واکنشی نشان نداده است.

همچنین پایگاه اینترنتی شبکه "العربیه" در بازتاب این خبر نوشت: بیانیه وزارت اطلاعات ایران تأکید می کند مأموریت این متهم "نفوذ در تشکیلات اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران" است. ایران می گوید جاسوس سازمان سیا را از هنگام ورود به پایگاه "بگرام" افغانستان شناسایی کرده بود و هنگام ورود به ایران وی را شناسایی و بازداشت کرد.

العربیه افزود: آمریکا هنوز موضع خود را در مورد این اتهام بیان نکرده است. اعلام بازداشت جاسوس "سیا" چند روز پس از سرنگونی یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی در مرزهای شرقی ایران انجام می شود. ایران هواپیمای سرنگون شده را که یک هواپیمای پیشرفته جاسوسی است، در تلویزیون دولتی به نمایش درآورده و آمریکا را به ادامه "عملکرد خصمانه" علیه خود متهم کرده بود.
 
نسخه فارسی پایگاه اینترنتی شبکه دولتی انگلیس (BBC.Persian) در خبری به اطلاعیه رسمی صادر شده اشاره کرد و نوشت: در تازه ترین خبرها، وزارت اطلاعات ایران -که مهمترین نهاد اطلاعاتی و امنیتی زیر نظر دولت این کشور است- از دستگیری یک جاسوس ایرانی تبار سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا خبر داده است.

بی بی سی با اشاره به اینکه این دستگیری، چند روز پس از سرنگونی یک هواپیمای تجسسی بدون خلبان آمریکا در ایران صورت گرفته است، افزود: مقام های آمریکایی هم به طور تلویحی دستگیری شماری جاسوس این کشور در ایران را تأیید کرده اند.

در ادامه گزارش بی بی سی آمده: وزارت اطلاعات ایران می گوید شخص دستگیر شده از تحلیلگران سازمان مرکزی اطلاعات آمریکاست و سابقه فعالیت در واحدهای اطلاعاتی ارتش آمریکا و حضور در پایگاه‌های نظامی آمریکا در افغانستان و عراق را دارد. ایران می گوید این فرد قرار بوده "اطلاعات فریب" به وزارت اطلاعات ایران بدهد و زمینه جاسوسی را فراهم کند.

این سایت به نقل از بیانیه وزارت اطلاعات ایران نوشت: فرد متهم به جاسوسی به محض ورود به پایگاه "بگرام" افغانستان مورد شناسایی ایران قرار گرفته و پس از ورود به خاک ایران مدتی تحت تعقیب بوده و همزمان با آغاز مأموریت جاسوسی بازداشت شده است.
---------------------------------
منابع:
خبرگزاری فارس
روزنامه خراسان
سایت گرداب
[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

دهه ۹۰ میلادی جنگهای داخلی طولانی، وضعیت سومالی را بسیار آشفته کرده بود و قحطی و گرسنگی سراسر کشور را فراگرفته بود. سازمان ملل با صدور قطعنامه‌ای خواستار استقرار نیروهای حافظ صلح در سومالی گردید. در این راستا ارتش ایالات متحده با واحدهایی متشکل از تفنگداران دریایی، تکاوران، هنگ دهم کوهستان ، نیروهای دلتا و همچنین واحدهای پیاده و زرهی ارتش پاکستان و مالزی در سومالی مستقر شدند و عملیاتی به نام بازگشت امید را آغاز کردند.

دهه ۹۰ میلادی جنگهای داخلی طولانی، وضعیت سومالی را بسیار آشفته کرده بود و قحطی و گرسنگی سراسر کشور را فراگرفته بود. سازمان ملل با صدور قطعنامه‌ای خواستار استقرار نیروهای حافظ صلح در سومالی گردید. در این راستا ارتش ایالات متحده با واحدهایی متشکل از تفنگداران دریایی، تکاوران(Rangers)، هنگ دهم کوهستان و نیروهای دلتا(Delta Force) و همچنین واحدهای پیاده و زرهی ارتش پاکستان و مالزی در سومالی مستقر شدند و عملیاتی به نام بازگشت امید را آغاز کردند. درگیریهای داخلی بین چریکهای سومالیایی و شبه نظامیانی بود که در غالب چندین گروه برای رسیدن به قدرت می‌جنگیدند. قویترین این گروهها، گروه جبهه اتحاد ملی سومالی به رهبری ژنرال محمد فرح عیدید بود. با ورود نیروهای حافظ صلح، این گروهها به شدت تضعیف شدند.

جبهه اتحاد ملی سومالی

این گروه موگادیشورا تحت کنترل داشت. عیدید از سلاح گرسنگی استفاده می‌کرد و محموله‌های غذای بین المللی را تصاحب می‌کرد. او همچنین بین قبایل مخالف تفرقه می‌انداخت. سربازهای وی افراد بالای ۱۲ سال بودند و عمده جنگ افزارشان کلاشنیکف، ژ۳، آر پی جی۷ (RPG7) و تیربار دوشکا بود. آنها از تاکتیک کمینهای کوچک و عملیاتهای محدود بر مبنای غافلگیری در مناطقی که برتری قطعی داشتند استفاده می‌کردند.

اقداماتی که عیدید در مقابله با نیروهای حافظ صلح و بویژه نیروهای ایالات متحده انجام می‌داد؛ باعث شد تا از طرف سازمان ملل محکوم شده و تحت پیگرد قرار بگیرد. به این ترتیب جنگ بین نیروهای ایالات متحده و جبهه اتحاد ملی سومالی آغاز شد.

منابع اطلاعاتی

پس از اینکه مدت ۶ هفته تلاش برای پیداکردن و دستگیری عیدید بی نتیجه ماند؛ ناگهان نیروهای ایالات متحده از سوی منابع اطلاعاتی خود از تشکیل جلسه دولت عیدید با حضور دو نفر از معاونان ارشد وی در تاریخ ۳ اکتبر ۱۹۹۳(میلادی) در هتل المپیا واقع در باکارا بازار بزرگ موگادیشو با خبر شدند.

طرح عملیات

زمان: ۳ اکتبر ۱۹۹۳(میلادی) ساعت 15:35

مکان: هتل المپیا واقع در بازار موگادیشو.

هدف: دستگیری کلیه افراد موجود در هتل و بازگشت همه افراد به پایگاه.

یگانهای درگیر: نیروهای دلتا(Delta Force) - تکاوران(Rangers) – کوهستان دهم(10th Mountain)

چگونگی: نیروهای دلتا با هیکوپترهای لیتل برد (Bird Little) از طریق پشت بام در قالب دوگروه به نامهای 1-5 و 2-5 راس ساعت 15:42 وارد هتل شده و تمام افراد هتل را دستگیر کنند. تکاوران بصورت هم‌زمان به‌وسیله هلیکوپترهای بلک هاوک و با استفاده از طناب در قالب چهار گروه به نامهای چالک۱ تا چالک ۴ (Chalk 1 to 4) در چهار طرف هتل مستقر شده و جلوی ورود و خروج افراد به هتل را بگیرند. کوهستان دهم هم با خودروهای Humvee و کامیونهای Flat Bed در موقعیت حاضر شده و تخلیه نیروها و اسرا را انجام دهد. کل عملیات نباید بیش از ۳۰ دقیقه طول بکشد.

پیشرفت عملیات

نیروهای دلتا بدون هیچ مشکلی وارد هتل شده و کلیه افراد را دستگیر کردند. چریکهای سومالیایی با دیدن هلیکوپترهای آمریکایی به سمت هتل هجوم آوردند. تکاوران به خوبی کار خود را انجام می‌دادند ولی سقوط یک نفر از نیروهای چالک۱ در هنگام پایین آمدن با طناب باعث تامل بیش از حد هلیکوپتر بلک هاوک با کد رمز سوپر۱-۶(Super6-1) در محل شد و همین تامل بیش از حد موجب شد چریکها با موشک انداز آر پی جی این هلیکوپتر را مورد اصابت قرار دهند. این هلیکوپتر در شرق هتل سقوط کرد. سقوط این هلیکوپتر باعث شد تا بخشی از کوهستان دهم زودتر از موعد و قبل از تخلیه کامل اسرا و نیروها به سمت محل سقوط حرکت کنند.

بعد از ۴۵ دقیقه این گروه کوچک با مجروحین زیادی بدون موفقیت در رسیدن به محل حادثه به سمت پایگاه برگشت. دوگروه از تکاوران و یک گروه از نیروهای دلتا پیاده به سمت محل حادثه حرکت کردند. در این بین هلیکوپتر بلک هاوک دوم با کد رمز سوپر ۴-۶ (Super6-4) نیز مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. بخشی از نیروها به سمت محل حادثه دوم حرکت کردند. چریکهای سومالیایی با تعداد بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ نفر و حجم آتش سنگین با نیروهای آمریکایی در سطح شهر درگیر می‌شدند. ولی به دلیل تاکتیک قوی و پوشش آتش مناسب نیروهای آمریکایی، چریکها چندان موفق نبودند.

بالاخره با تاریک شدن هوا نیروهای پیاده آمریکایی که در سطح شهر پراکنده شده بودند در یک ساختمان جمع شدند. این ساختمان زیر آتش سنگین چریکهای سومالیایی قرار داشت؛ ولی با پوشش هلیکوپترهای توپدار لیتل بیرد و همچنین کمک گروه دوم نیروهای دلتا که به شهر برگشته بودند، وضعیت کمی بهتر شد. نهایتا با درخواست فرمانده آمریکایی از ارتش پاکستانی‌ها یک ستون از نفربرهای زرهی پاکستانی به سمت ساختمان رفتند و در ساعت 07:15 صبح نیروهای آمریکایی که در ساختمان گیر افتاده بودند تخلیه شدند. البته به دلیل کمبود جا تعدادی از نیروهای آمریکایی که سالم بودند؛ متشکل از گروه دلتا و تکاوران، با پای پیاده و در پوشش نفربرها مسافت طولانی تا محل استقرار پاکستانی‌ها را طی کردند.

نتیجه عملیات

در این عملیات ۱۸ ساعته که می‌بایست ۳۰ دقیقه طول می‌کشید، ۱۸ سرباز آمریکایی کشته و ۷۳ نفر مجروح شدند. همچنین دو هلیکوپتر بلک هاوک از بین رفت. در مورد تلفات چریکهای سومالیایی آمار دقیقی در دسترس نیست. ولی تعداد کشته‌ها حدود ۱۰۰۰ و مجروحین ۵۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. در این عملیات کلیه اسرا به سلامت به پایگاه آمریکایی‌ها منتقل شدند.

با این وجود آمریکایی‌ها موفق به پیداکردن ژنرال عیدید نشدند. این عملیات به‌عنوان یک پیروزی بزرگ نظامی و در عین حال یک شکست سیاسی برای ایالات متحده محسوب می‌شود. به سبب این شکست سیاسی تا تاریخ ۲۱ مارس ۱۹۹۴(میلادی) کلیه نیروهای آمریکایی از سومالی خارج شدند. ولی این عملیات امروزه به عنوان یک نمونه موفق از کاربرد تاکتیکهای جنگ شهری در جهان شناخته می‌شود.

ژنرال عیدید

درتاریخ ۲۴ژولای ۱۹۹۶(میلادی) ژنرال عیدید به‌وسیله یک نفر از نیروهای دلتا در موگادیشو طی یک عملیات مخفیانه ترور شد.

 

---------------------------------------

منابع:

ماهنامه جنگ افزار / شماره ۲۳ / جنگهای معاصر- نبرد موگادیشو

ویکی پدیا فارسی


[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

با توجه به اولویت امنیت برای هر نظام سیاسی، می‌توان رخداد و پیروزی انقلاب را به معنای ناتوانی رژیم ساقط‌شده (پیشین) از تمهید و تامین امنیت ملی آن دانست. ازاین‌رو، برسی سازوکارهای امنیتی و ساختار آنها می‌تواند الگویی آسیب‌شناختی از مسیرهای دستیابی به امنیت ملی ارائه نماید. پرداختن به این موضوع، امری مهم می‌باشد که کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است. در نوشتار پیش‌رو، به صورت اجمالی سازوکارهای فوق‌الذکر در رژیم پهلوی دوم  بررسی شده است که فی‌نفسه گام اولیه در شناخت و تبیین الگوی امنیت ملی و لذا تحلیل امنیتی سقوط آن رژیم به‌شمار می‌آید.                              

در دوران سلطنت رضاشاه اداره تامینات و آگاهی شهربانی که تحت عنوان پلیس سیاسی هم از آن یاد می‌شود، مهم‌ترین، و می‌توان گفت، تنها تشکیلات عهده‌دار وظیفه اطلاعاتی و امنیتی در اقصی نقاط کشور بود. با این احوال به‌دنبال برکناری رضاشاه از سلطنت، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او نیز که سابقه سوء و به‌شدت تاسفباری در نقض حقوق اساسی مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف داشت، به‌سرعت رو به ضعف گرایید و در همان حال تا سالها بعد، سازمان اطلاعاتی ــ انتظامی و امنیتی کارآمد و درعین‌حال انسجام‌یافته‌ای در کشور به‌وجود نیامد. در این میان، بعضی از نیروهای نظامی و انتظامی کشور، نظیر ارتش و ژاندارمری، به سازماندهی تشکیلات اطلاعاتی محدودی در حیطه فعالیت خود اقدام کردند و برخی واحدهای نظامی و امنیتی دیگر نیز در برهه‌های مختلف و برحسب ضرورت و مقتضیاتی که پیش می‌آمد، عهده‌دار وظایف اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی ــ انتظامی شدند و حتی در مقاطعی بعضی از نخست‌وزیران در وضعیت فقدان سازمانی انسجام‌یافته و کارآمد در عرصه امور اطلاعاتی و امنیتی، انحصاراً به تشکیل نیرویی محدود همت گماردند که صرفاً از شخص آنان تبعیت می‌کرد. ضمن‌آنکه برخی تشکیلات امنیتی و انتظامی کمترشناخته‌شده نیز که انحصاراً خود را به تبعیت و خدمات‌رسانی به بخشی از دولت و حاکمیت موظف می‌دانستند، چندسالی در عرصه کشور فعال شدند. اما به‌تدریج و به‌ویژه پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332، تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی وابسته به نیروهای انتظامی و نظامی (نظیر ارتش، شهربانی، ژاندارمری و چندین واحد مستقل دیگر) به سرعت تقویت و گسترش کمی و کیفی چشمگیری پیدا کرد و در همان حال، حکومت وقت اساساً برای تثبیت و تحکیم موقعیت خود در مقابل مخالفان و نیز در جهت منافع حامیان خارجی خود (امریکا و سپس انگلستان) باز هم دستگاهها و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی خود را تقویت کرد. مهم‌ترین این اقدامات تاسیس ساواک در سال 1335.ش بود. با عنایت به مطالب فوق، مقاله‌ حاضر قصد دارد به این پرسشها پاسخ دهد: 1ــ اصولاً تشکیل و فعالیت سازمانهای اطلاعاتی و انتظامی ایران پس از سقوط رضاشاه چه فرایندی را پشت سر گذاشت؟ 2ــ این دستگاههای اطلاعاتی ــ انتظامی و پلیسی چه ارتباطی با یکدیگر داشتند؟ 3ــ هدف حکومت از تشکیل این سازمانهای عمدتاً موازی، چه بود و چه نتایجی در پی داشت و چه تاثیراتی بر فعالیت آنها گذاشت؟ پاسخ به این پرسشها نیز بر واقعیات زیر استوار خواهد بود: 1ــ با سقوط رضاشاه که مقارن بود با اشغال ایران به دست نیروهای متفقین، تا مدتها کشور از خلأ یک نیروی کارآمد و انسجام‌یافته اطلاعاتی ــ امنیتی و انتظامی رنج می‌برد و همین امر خود موجب شد بعضی واحدهای اطلاعاتی نه‌چندان مهم از سوی بخشهایی از حاکمیت ایجاد شود؛ 2ــ بالاخص پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 که شاه آشکارا به روش استبدادی و خودکامانه حکومت روی آورد، همزمان با تشکیل سازمانهای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی ــ انتظامی جدید، تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی پیشین هم به منظور حمایت از حکومت در برابر مخالفان پرشمار از اقشار و گروههای مختلف سیاسی تقویت شدند؛ 3ــ در همان حال شاه، همچنان‌که مطلوب می‌پنداشت، هیچ‌گاه درصدد برنیامد فعالیتهای این سازمانهای چندگانه امنیتی و انتظامی را در تشکیلاتی واحد، متمرکز و درعین‌حال کارآمدتر ادغام کند یا حتی مانع شود که رقابت و اختلاف درونی میان آنها به‌وجود آید؛ پدیده‌ای که به‌ویژه در واپسین سالهای عمر حکومتش موقعیت او و رژیمش را در برابر مخالفان، سخت آسیب‌پذیر ساخت.

هنگامی‌که ساواک تشکیل شد، چند دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی دیگر در کشور فعالیت داشتند، ولی برخلاف آنچه انتظار می‌رفت، با آغاز فعالیت ساواک محدودیتی در کار آنها به‌وجود نیامد و در حیطه عمل آنها نیز تغییری داده نشد. بدین‌ترتیب و به رغم تمام مشکلاتی که هر از چندگاه به‌وجود می‌آمد تا پایان دوران سلطنت محمدرضاشاه همزمان با ساواک چند سازمان اطلاعاتی ــ امنیتی دیگر هم به‌طور موازی فعالیتهایی مشابه داشتند که هرچند در حد و اندازه و حیطه عمل ساواک ظاهر نشدند، همان اندازه فعالیت محدود ولی همسو و موازی هم، گاه برای ساواک مشکلاتی پدید می‌آورد. با این احوال شخص شاه، که البته از این فعالیتهای موازی آگاهی بسنده‌ای داشت، هیچ‌گاه برای از میان برداشتن آن اقدامی نکرد و درواقع خود این‌گونه فعالیتهای موازی را تشویق می‌کرد تا با رقابتی که میان رؤسا و مدیران این تشکیلات متنوع به‌وجود می‌آورد از اقدامات رقابت‌آمیز آنان به نفع حکومت و موقعیت خود در راس هرم قدرت بهره‌مند شود. گزارشات و اسناد متعددی وجود دارد که حاکی از نارضایتی ساواک از تداخل وظایف و حیطه عمل سایر دستگاههای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی کشور در حوزه فعالیت آن است.[1] شاه که از اوایل دهه 1340 بدان‌سو دیگر از شرّ رجال و نخست‌وزیران قدرتمند و صاحب‌رایی نظیر قوام‌السلطنه، مصدق و حتی حسین علاء رهایی یافته بود و با گماردن افراد ضعیف‌الاراده و بدون شخصیت مستقل سیاسی به ریاست دولت و سایر دوایر دولتی و حکومتی، در راس حکومت احساس قدرت می‌کرد، اساساً با گماردن افراد و رجال مخالف و رقیب به ریاست ارتش، ساواک، شهربانی و دوایر دیگر، دشمنی میان آنان را شدت می‌بخشید و به دنبال آن رقابتی پایان‌ناپذیر در آن میان شعله‌ور می‌شد. بدین‌ترتیب بود که تشکیلات موازی ساواک هیچ‌گاه از میان برداشته نشدند و نیز در حیطه عمل هیچ یک از آنان نیز محدودیت خاصی برقرار نشد تا حکومت برای شاه لذت‌آفرین‌تر از پیش شود.[2] بهره‌گیری از این سیاست، اساساً روش حکومتی محمدرضاشاه بود و این‌گونه رقابت‌افکنی میان دستگاهها و دوایر حکومتی فقط در مورد تشکیلاتی نظیر ساواک، شهربانی و ارتش اختصاص نداشت. او همیشه از افراد و شخصیتهای باکفایت متنفر بود و امید داشت با ایجاد اختلاف و رقابت میان رجال حکومت و دوایر مختلف دولتی و حکومتی با اطمینان بیشتری (که البته به شدت فسادانگیز می‌نمود) به حکومتش تداوم بخشد. به همین دلیل او: «با هر فردی که کفایتی داشت مخالفت می‌کرد. در نتیجه تحمل شخصیتهای با اراده و صاحب مسلک و درستکار را نداشت. نسبت به آدمهای درستکار و اصولی تحقیر و نفرت داشت. از دورویی و تذبذب برخوردار بود؛ یعنی با اشخاص خوشرویی نشان می‌داد، ولی حقیقت نداشت. همین ترس و سوءظن باعث می‌شد که در دستگاههای دولتی و ارتشی و دستگاههای امنیتی تقسیم و تجزیه به‌وجود بیاید؛ برای اینکه بتواند همه را کنترل کند. همه با هم رقیب بودند و این رقابت را شاه تشویق می‌کرد. ارتش را به واحدهای مختلف تقسیم کرده بود و با هر فرماندهی، جداگانه ارتباط داشت و آنها در حال رقابت با هم بودند. همه سازمانها از ساواک بیمناک بودند. با همه اینها شاه دستگاه امنیتی دیگری در مقابل ساواک قرار داده بود؛ بازرسی شاهنشاهی ــ شهربانی ــ رکن 2 ستاد ارتش که مستقیماً به شاه گزارش می‌دادند و در اکثر مواقع گزارش یکدیگر را خنثی می‌کردند. در زمان سپهبد بختیار و سرلشگر پاکروان در ساواک کوشش می‌شد افراد درست و بی‌غرضی را وارد بکنند که گزارش نادرست ندهند، ولی در زمان نصیری و عامل فعالش، پرویز ثابتی، رعایت هیچ اصولی را نمی‌کردند که تجاوزات و تعدیات فراوان شد. دست به کشتارها و تصفیه‌ها زده شد... .»[3]

اما برخلاف آنچه شاه تصور می‌کرد در بلندمدت این‌گونه رقابت‌افکنی و ایجاد دستگاههای موازی اطلاعاتی ــ امنیتی نفعی برای او نداشت و هنگامی که قهر انقلابی مردم ایران بساط سلطنت استبدادی و غیردموکراتیک او را، که در زوایای مختلف دچار فسادی درمان‌ناپذیر شده بود، با تهدیدی جدی مواجه ساخت، همین تشتت در نظام اطلاعاتی کشور خود عاملی شد برای مغفول‌ماندن حکومت از مجموعه تحولاتی که در کشور رخ می‌داد. در دوران انقلاب، طی سالهای 1356ــ1357، هم این دستگاههای اطلاعاتی و موازی با ساواک هیچ‌گاه نتوانستند به وحدت عمل معقولی دست یابند. رقابت درونی روسای دوایر انتظامی و اطلاعاتی موازی با ساواک، در دوران انقلاب، رژیم پهلوی را بیش از پیش در مواجهه با بحران پیش‌آمده متحیر و سرگردان ساخت.

 

دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی بعد از رضاشاه

پس از خروج رضاشاه از کشور، دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی او نیز، که عمدتاً در شهربانی متمرکز بود، به فتور و نابسامانی دچار شد. اداره آگاهی و پلیس سیاسی (اداره تامینات) که عمده وظیفه اطلاعاتی ــ امنیتی را عهده‌دار بود، بسیاری از فعالیتهای روا و ناروای پیشین را به کناری نهاد، و حداقل تا اواخر دهه 1330 و اوایل دهه 1340 کمتر شاهد اعمال بی‌قاعده و نااندیشیده اداره آگاهی شهربانی هستیم. با این حال، دستگاه اطلاعاتی شهربانی دیگر هیچ‌گاه کارآمدی لازم را نداشت. سازمان دیگری که از همان دوران رضاشاه امور اطلاعاتی و ضدجاسوسی را انجام می‌داد رکن 2 ارتش بود که در دوره رضاشاه به‌ندرت اقدام خاصی در این باره انجام داد و حیطه فعالیت و عمل آن نیز چندان وسیع نبود. پس از سقوط رضاشاه، رکن 2 ارتش مهم‌ترین تشکیلات اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی کشور محسوب می‌شد. بااین‌حال رکن 2 ارتش تشکیلاتی کوچک بود و آن‌چنان که انتظار می‌رفت، نمی‌توانست وظایف یک دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی انسجام‌یافته و کارآمد را انجام دهد و این هم که در دهه 1320 و اوایل دهه 1330، حزب توده توانست بسیاری از افسران و اعضای ریز و درشت ارتش را جذب کند و بدین‌طریق از افشای فعالیتهای آن سازمان جلوگیری نماید، تا حد زیادی از کاستی در حیطه عمل و فعالیت دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و اطلاعاتی کشور حکایت می‌کرد. بدین‌ترتیب رکن 2 ارتش، که عهده‌دار وظیفه اطلاعاتی و ضدجاسوسی بود، حتی نمی‌توانست نفوذ مخالفان سیاسی را در بدنه ارتش تحت کنترل و مراقبت جدی قرار دهد و کشف نماید، و فقط پس از کودتای 28 مرداد 1332 بود که فرمانداری نظامی بر این مهم دست یافت و دریافت که شمار بسیاری از افسران ارتش از سالها قبل در حزب توده عضویت داشته‌اند. سپهبد محسن مبصر در خاطرات خود (با اندکی اغراق) درباره رکن 2 ارتش و وظایف اطلاعاتی و ضدجاسوسی آن در دهه 1320 چنین نوشته است: «از رویدادهای شهریورماه سال 1320 تا خیزش بیست‌وهشتم مردادماه سال 1332، رکن دوم ستاد ارتش تنها سازمانی بود که نیازهای اطلاعاتی ارتش شاهنشاهی و چه‌بسا همه سازمانهای کشور ایران را برمی‌آورد. این سازمان افزوده بر آنکه کسب اطلاعات نظامی درون‌مرزی و برون‌مرزی را به عهده داشت، کار سازمانهای ضداطلاعات به‌طورکلی ضدجاسوسی را نیز کم و بیش انجام می‌داد. به دیگر سخن، در سنجش با سازمانهای گوناگون و رنگارنگ کشورهای امریکا و انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی پیشین و...، اگر این کشورها از دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی مانند انتلیجنس‌سرویس MI6 و MI5 و دستگاههای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی ارتش انگلستان و CIA و FBI و دستگاه اطلاعاتی و ضداطلاعاتی ارتش امریکا و...، سود می‌جستند، در کشور ایران کار همه آن سازمانهای عریض و طویل را تنها رکن دوم ستاد ارتش با سازمان بسیار کوچک، و توانایی‌ها و اختیارات قانونی محدود به عهده گرفته بود. بی‌گمان انجام بی‌کاستی همه آن وظایف و مسئولیتهای بزرگ، با سازمان کوچک و توانایی‌های ناچیز رکن دوم، بسیار دشوار و چه‌بسا نشدنی می‌بود... .»[4]

رکن 2 ارتش، که پس از تغییر و تحولاتی در ساختار سازمانی ارتش به اداره دوم تغییر نام یافت، پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 هم کماکان به فعالیتش ادامه داد. اما چنان‌که مطلوب مسئولان امر بود، نتوانست به جایگاه مهمی در نظام اطلاعاتی ــ امنیتی کشور دست یابد و گویا وقتی آشکار شد که پس از پایان کار فرمانداری نظامی (در سالهای 1332ــ1335) از توان و امکانات لازم برای گسترش کمی و کیفی حیطه فعالیت و عمل برخوردار نخواهد شد، طرح تشکیل ساواک به‌طور جدی مورد بررسی و توجه قرار گرفت.[5]

بااین‌احوال رکن 2 ارتش (اداره دوم) تا پایان دوره سلطنت محمدرضا پهلوی کماکان عضوی از خانواده اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی کشور باقی ماند و فعالیتهای آن موازی (که گاه مشکلاتی را نیز پدیده می‌آورد) با ساواک و سایر تشکیلات اطلاعاتی ــ امنیتی تداوم پیدا کرد.

از واحدهای اطلاعاتی ــ پلیسی مهم کشور تا هنگام تشکیل ساواک فرمانداری نظامی بود که ریاست آن را تیمور بختیار بر عهده داشت و بلافاصله پس از سقوط دولت دکتر مصدق به منظور تعقیب، دستگیری و سرکوب مخالفان سیاسی حکومت فعالیتش را آغاز کرد و تا هنگامی که ساواک سروسامان یابد و فعالیتش آغاز شود، فرمانداری نظامی با شدت و حدّت تمام، وظایف محوله را انجام می‌داد. طی دوره تقریباً سه‌ونیم‌ساله فعالیت فرمانداری نظامی تحت امر تیمور بختیار بزرگ‌ترین شبکه مخفی حزب توده در نیروهای انتظامی و ارتش کشف و از میان برداشته شد و به حزب توده آسیبهایی جدی وارد آمد و در همان حال سایر مخالفان سیاسی، مذهبی حکومت نیز به‌شدت سرکوب شدند.

از دیگر واحدهای انتظامی آن روزگار ژاندارمری بود که پس از جنگ جهانی دوم به دست کارشناسان نظامی و اطلاعاتی امریکا تجدید سازمان شد و همکاری امریکائیان با آن تا اواخر عمر رژیم پهلوی ادامه یافت. ژاندارمری چندان در عرصه‌های اطلاعاتی و ضدجاسوسی فعالیت نداشت و بیشتر وظیفه استقرار امنیت و نظم را در اقصی نقاط کشور بر عهده داشت. بااین‌حال برحسب حیطه گسترده فعالیتی‌اش به‌طور غیرمستقیم در برخی زمینه‌های اطلاعاتی ــ امنیتی که ارتباط مستقیمی با وظیفه پلیسی و انتظامی آن داشت فعالیتهای محدودی می‌کرد.[6]

از دیگر واحدهایی که فعالیت اطلاعاتی محدودی داشت دژبانی ارتش بود که به حیطه عمل و فعالیت آن توجه جدی نشد و فعالیت آن در محدوده ارتش باقی ماند.[7]

اساساً به‌خاطر فقدان دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی کارآمد و انسجام‌یافته، در دهه 1320 شاهد تاسیس برخی تشکیلات اطلاعاتی خصوصی از سوی نخست‌وزیران وقت هستیم. از جمله این نخست‌وزیران، می‌توان به قوام‌السلطنه اشاره کرد که به همین دلیل، در دولت برای امور روزمره دوران زمامداریش سرویس اطلاعاتی ــ جاسوسی محدودی تشکیل داد که فقط برای شخص او فعالیت می‌کرد. احمد آرامش، که ارتباط بسیار نزدیکی با او داشت و گویا مدتی هم معاون وی بود، در خاطراتش به گوشه‌هایی از فعالیت این سرویس مخفی اشاراتی دارد. او تصریح می‌کند که دستگاه اطلاعات مخفی قوام‌السلطنه زیرنظر شخص او فعالیت می‌کرد.

 

سازمان اطلاعاتی کوک

درباره وجه تسمیه واژه کوک اطلاعات متقنی در دست نیست. با این ‌حال گفته شده است که این واژه ترکیبی از سه کلمه کجور و کلارستان و نور است که هر سه از شهرهای استان مازندران هستند. گفته شده است که سازمان کوک از ابتکارات رکن 2 ارتش بود که هویتی مخفی و پنهانی داشت و هدف آن کنترل و مواجهه اطلاعاتی با گسترش کمونیسم و حزب توده در شهرهای شمالی کشور بود. اما به‌تدریج حیطه فعالیت آن گسترش بیشتری یافت و مراقبت و کنترل طرفداران دکتر مصدق و جبهه ملی را نیز برعهده گرفت.[8] سازمان کوک تشکیلاتی بود که اساساً از دربار و شخص شاه حمایت می‌کرد و اعضای آن به‌تدریج در سراسر کشور و در دوایر دولتی، وزارتخانه‌ها و سایر بخش‌های جامعه نفوذ و رخنه کردند. مخالفان تصریح دارند که تقریباً در تمامی شهرهای بزرگ و استانهای کشور نیروهای این سازمان مخفی، که ماهیتی غیررسمی هم داشت، حضور داشتند و عمده فعالیت آنها در جهت تقویت موضع دربار و شاه در برابر مخالفان سیاسی او بود. هرگاه موضوع مهمی پیش می‌آمد، اعضای کوک در بخشهای مختلف کشور جلساتی مخفی تشکیل می‌دادند و درباره چگونگی مواجهه با آن تبادل نظر، گفت‌وگو و رایزنی می‌کردند. سازمان کوک دارای ارتباطات اطلاعاتی ــ خبررسانی قدرتمندی بود که سراسر کشور را با مرکز و دربار مربوط می‌ساخت و طی سالهایی که ساواک تاسیس شد و فعالیتش را آغاز کرد، سازمان کوک همچنان فعالانه اقداماتش را تداوم بخشید و به نیروی اطلاعاتی ــ جاسوسی مهمی تبدیل شد که فعالیتهای آن اساساً موازی با فعالیتهای اطلاعاتی ــ امنیتی ساواک انجام می‌شد و مراکز اطلاعاتی و پایگاههای خبررسانی آن مستقلانه اخبار و اطلاعات حوزه فعالیت خود را به مرکز گزارش می‌دادند.

سازمان کوک به‌ ویژه گزارشات مکرری درباره عملکرد ساواک در بخشهای مختلف کشور تهیه می‌کرد و برای مسئولان امر در تهران می‌فرستاد و افرادی که در آن عضویت می‌یافتند نوعی سوگند وفاداری یاد می‌کردند که از دستورات آن سازمان سرپیچی نکنند و در چارچوب طرحهای ارائه‌شده فعالیت نمایند و عضویت در آن نیز فقط با معرفی افراد سرشناس و معتمد انجام می‌پذیرفت و هرگاه تشخیص داده می‌شد که فردی در حوزه فعالیت سیاسی، اداری و اجتماعی‌اش به شاه و سلطنت او وفادار است و شایستگی‌های لازم را دارد، ترتیبات عضویت او در کوک فراهم می‌شد.

اولین رئیس کوک، حاجی علی کیا، در سال 1285.ش در مازندران متولد، و در دوران جوانی وارد خدمت ارتش شده بود و مدتها برای تحصیل نظامی و سایر ماموریتهای محوله در کشورهای اروپایی اقامت داشت و طی همان دوران در دانشگاه جنگ سوئد دوره عالی ستاد را گذرانید و پس از بازگشت به کشور مورد توجه سپهبد رزم‌آرا قرار گرفت و به ریاست بخش تجسس رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد و در سلک طرفداران جدی دربار و شخص شاه درآمد. در دوران نخست‌وزیری مصدق به‌خاطر حمایتش از شاه و دربار بازنشسته شد، ولی پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332، شاه او را به صف ارتش بازگردانید و طی سالهای 1334 ــ 1336.ش از نفوذی‌های مهم شاه در ارتش محسوب می‌شد. او در سال 1336 و به دنبال عزل سرلشکر قر‌نی به ریاست اداره دوم ستاد ارتش منصوب شد و مدتی بعد درجه سپهبدی گرفت. شاه بر آن بود با گماردن او به ریاست رکن 2 ارتش رقیب قدرتمندی در برابر تیمور بختیار علم کند که به تازگی به ریاست ساواک منصوب شده بود. در آن روزگار سپهبد حاجی‌ علی کیا بر سازمان کوک هم ریاست داشت. حاجی‌ علی کیا تقریباً همزمان با تیمور بختیار و در سال 1335.ش بازنشسته شد[9] و در دوره علی امینی دستگیر و زندانی گشت. در دوران زندان هم ارتباط او با اعضای سازمان کوک قطع نشد.

حسین فردوست معتقد است که سازمان کوک در سال 1336.ش به ریاست حاجی علی کیا تشکیل شد و طی همان سالها بود که شبکه این سازمان در سراسر کشور گسترش یافت. پس از کیا سرلشکر همایونی به ریاست سازمان کوک منصوب شد. اما این جابجایی به نفوذ حاجی علی کیا در سازمان کوک پایان نداد. با این حال سازمان کوک به‌تدریج انسجام سابقش را از دست داد، و اعضای آن، که از مدیریت و سازماندهی آن رضایت چندانی نداشتند، از قبول مسئولیتهای محوله سر باز می‌زدند.

 

رکن 2 (اداره دوم) ارتش

چنان‌که پیش از این هم ذکر شد رکن 2 ارتش، که پس از مدتی به اداره دوم ارتش تغییر نام داد، فعالیتهای محدودی در عرصه اطلاعات داخلی داشت و عمده وظیفه آن نیز ضداطلاعات و جمع‌آوری اخبار و اطلاعات درباره کشورهای خارجی بود. گفته می‌شود که گزارشات نهایی آن تا اواخر دهه 1320 برای شاه و نخست‌وزیری فرستاده می‌شد و گویا در مقاطعی نسخه‌ای از آن گزارشات هم به اشرف پهلوی تسلیم می‌گردید.[10] غلامرضا مصور رحمانی، از آگاهان به امور نظامی، عمده وظایف رکن 2 ارتش را جمع‌آوری اطلاعات خارجی و امور ضدجاسوسی می‌داند: «اساس کار رکن دوم ستاد کل، کسب اطلاعات نظامی از خارج کشور است. این اطلاعات، باید روی سلاحهای جدید، مداخله تکنولوژی در تاثیر سلاحها از حیث برد، دقت، نشانه‌گیری در خنثی‌ کردن رزمجویان، روحیه، و بخصوص روشهای جنگی جدید و تحولات سیاسی اتحادها و سیستم مخابراتی دشمنهای متعرض احتمالی، تمرکز یابد. چون دشمن احتمالی همواره موجبات تعرضی خود را به طرف کمال می‌برد، پس رکن دوم وظیفه دارد با ایجاد شبکه‌های تجسسی وسیع، کارآگاهانه و هوشیارانه در خارجه، علی‌الدوام، آگاهی خود را بالا ببرد و به تجسس خود ادامه دهد تا یقین حاصل کند در روز مبادا، عده‌ای خودی در اثر مواجهه با اوضاع غیرمترقب و یا در برخورد به انواع سلاحهای پیش‌بینی‌نشده، دچار غافلگیری و عوارض شوم آن نشوند.»[11]

بدین‌ترتیب می‌شود گفت که حیطه عمل و وظایف رکن 2 ارتش در مقاطع مختلف دچار نوسان می‌شد و هر از چندگاه براساس تصمیمات مسئولان امر برای امور داخلی و اقدامات اطلاعاتی ــ امنیتی درون کشور نیز از خدمات رکن دوم بهره گرفته می‌شد. با تمام این احوال، آگاهان به امور معتقداند که در همان حیطه فعالیتهای اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی نیز رکن 2 ارتش اساساً کارنامه مورد قبولی نداشت و بسیاری از اطلاعات و گزارشات ارسالی ماموران آن از کشورهای خارجی فاقد ارزش اطلاعاتی بود. غلامرضا مصور رحمانی در بخشهایی از خاطرات خود به این نقیصه مهم رکن 2 ارتش (برای نمونه در عراق) اشاره می‌کند که پس از بررسی‌های بسیار متوجه شدند عمده گزارشات ارسالی ماموران آن از کشور عراق بر مسائل سطحی و غیراطلاعاتی متمرکز شده است.

پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 در رکن 2 ارتش هم تغییراتی روی داد و بار دیگر وظیفه اطلاعاتی ــ امنیتی داخلی نیز بر عهده آن نهاده شد تا ضمن همکاری با فرمانداری نظامی، مخالفان سیاسی حکومت را تحت تعقیب قرار دهد. مدت کوتاهی پس از کودتا، حسن پاکروان از ریاست رکن 2 ارتش کنار گذاشته شد و به جای او سرهنگ مصطفی امجدی به مدیریت آن منصوب شد. با این ‌حال چنان‌که انتظار می‌رفت، تحول مهمی در رکن 2 و کیفیت فعالیت آن در عرصه داخلی و نیز خارجی رخ نداد. هنگامی که ساواک تاسیس شد و تیمور بختیار از فرمانداری نظامی به ریاست آن منصوب گشت، شاه بر آن شد به رکن 2 ارتش هم پروبالی بدهد و به نوعی آن را در برابر ساواک و تیمور بختیار مطرح سازد. به همین دلیل سرلشکر حاجی علی کیا را، که از مخالفان و رقبای سرسخت بختیار بود، به ریاست رکن 2 ارتش منصوب کرد و او توانست رکن 2 ارتش را به‌عنوان رقیبی در خور اعتنا در برابر ساواک علم کند.

کیا، رئیس رکن 2 ارتش، هم در عرصه اطلاعات و امنیت داخلی و هم در عرصه ضدجاسوسی و اطلاعات خارجی، گزارشات مستقلی را تهیه و تنظیم می‌کرد و به شاه ارائه می‌داد. این مساله تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه کماکان (با نوساناتی چند) تداوم یافت. رقابت رکن 2 و ساواک در امور اطلاعات و ضدجاسوسی به‌حدی آشکار و عیان می‌نمود که حتی مخالفان حکومت نیز در همان روزگار از آن آگاهی یافته بودند.

 

گارد جاویدان

گارد جاویدان از ابتکارات دوران سلطنت محمدرضاشاه بود که وظیفه داشت از شاه محافظت و حراست کند. پیش از تشکیل گارد جاویدان، واحدهایی از ارتش تحت عناوین «گردان گارد» و «هنگ گارد» این وظیفه را عهده‌دار بودند، اما شاه در اواسط دوران سلطنتش تصمیم گرفت واحدی اختصاصی برای این امر تشکیل دهد که به نوعی یادآور گارد جاویدان ایران باستان هم باشد. درهرحال این گارد جاویدان به‌ویژه با تلاشهای حسین فردوست تشکیل و سازماندهی شد و تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه هم به‌تدریج گسترش کمی و کیفی بیشتری یافت.[12] گارد جاویدان اصولاً وظیفه نگهبانی و محافظت از شاه و کاخ‌های او را برعهده داشت و کمتر در حیطه امور اطلاعاتی وارد می‌شد. بااین‌حال با تمهیدات دفتر ویژه اطلاعات و شخص حسین فردوست معدودی از اعضای آن وظیفه غیررسمی محافظت از اطلاعات گارد را برعهده داشتند و مستقیماً با فردوست و دفتر ویژه او در ارتباط بودند. در اواخر دهه 1340 تلاشهایی انجام شد تا ساواک بر فعالیت گارد جاویدان نظارت اطلاعاتی ــ امنیتی داشته باشد و به‌ویژه وزیر دربار وقت، امیراسدالله علم، مُصر بود «افسران و افراد و درجه‌داران گارد باید تحت مراقبت دقیق سازمان امنیت باشند».[13] او دراین‌باره مدتها با حسین فردوست، که رئیس دفتر ویژه اطلاعات و معاون کل ساواک بود، گفت‌وگو کرد تا راهی برای عملی‌شدن این طرح پیدا کند.[14] بااین‌حال گارد جاویدان هیچ‌گاه به‌طور رسمی تحت نظارت و کنترل ساواک قرار نگرفت، اما دفتر ویژه اطلاعات و شخص حسین فردوست تا اواخر عمر رژیم پهلوی کنترل پیدا و پنهانی بر عملکرد آن داشت. با این حال مدرکی به دست نیامده است که حاکی از وجود رقابت میان گارد جاویدان و ساواک در عرصه امور اطلاعاتی  و جاسوسی باشد.

 

شهربانی و ساواک

چنان‌که در مباحث پیشین هم ذکر شد، پس از سقوط رضاشاه دستگاه شهربانی به‌طورکلی و اداره تامینات و پلیس سیاسی (آگاهی) آن به‌طور خاصی اعتبار پیشین را از دست دادند و تا مدتها، به‌ویژه پلیس سیاسی و اداره آگاهی شهربانی، منفعل باقی ماند. این مساله تا پایان دوران نخست‌وزیری مصدق با نوساناتی چند ادامه داشت. در پی کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 و حوادثی که به دنبال آن در عرصه سیاسی ــ اجتماعی کشور رخ داد، بار دیگر شهربانی مورد توجه جدی‌تر قرار گرفت و تشکیلات آگاهی و اطلاعاتی آن همگام با فرمانداری نظامی و رکن 2 ارتش در تعقیب و سرکوب مخالفان سیاسی رژیم مشارکتی فعال کرد. با تشکیل ساواک، شهربانی هم به‌تدریج دوران رکود و انفعالش را پشت سر نهاد و در رقابتی تنگاتنگ با این سازمان جدید وظایف پلیسی ــ اطلاعاتی و امنیتی گسترده‌ای برعهده گرفت و این مساله تا واپسین دوران سقوط رژیم پهلوی کماکان تداوم یافت. در این میان، شاه، چنان‌که شیوه مرسومش بود، همواره افراد رقیب و مخالف یکدیگر را در راس شهربانی و ساواک قرار می‌داد تا چنان‌که دلخواهش بود، از نتایج این انتصاب آگاهانه بهره بگیرد. از شهریور 1332 افراد زیر به تربیت در راس شهربانی قرار گرفتند: 1ــ سرلشکر علوی مقدم از شهریور 1332 تا شهریور 1339؛ 2ــ سرتیپ امیرانصاری از شهریور تا آبان‌ماه 1339؛ 3ــ سپهبد نعمت‌الله نصیری از آذرماه 1339 تا بهمن‌ماه 1343؛ 4ــ سپهبد محسن مبصر از بهمن‌ماه 1343 تا دی‌ماه 1349؛ 5ــ سپهبد صدری از دی‌ماه 1349 تا مردادماه 1352؛ 6ــ سپهبد صمدیان‌پور از مرداد 1352.[15]

با نگاهی گذرا به ساختار سازمانی و تشکیلات اداری شهربانی در اواخر دوره محمدرضاشاه آشکار می‌شود که رسته‌های اطلاعاتی ــ امنیتی و جاسوسی و نیز کارآگاهی این سازمان از بخشهای مهم آن محسوب می‌شد و شهربانی علاوه بر امور اطلاعاتی ــ امنیتی و کارآگاهی داخلی، در بخش ضداطلاعات نیز فعالیت می‌کرد و بدین‌ترتیب فعالیتهای اطلاعاتی ــ ضدجاسوسی آن تاحدزیادی موازی با اقدامات ساواک بود.

چنان‌که از ساختار تشکیلاتی شهربانی برمی‌آید، حداقل سه بخش مهم (از پنج بخش) آن در عرصه اطلاعاتی و ضداطلاعات، امور پلیسی و جلوگیری از اغتشاشات، و امور آگاهی و تشخیص هویت و کشف جرایم فعالیت می‌کرد که مشابهت تامی با وظایف ساواک داشت، ضمن اینکه اداره زندان شهربانی هم از بخشهای فعال آن محسوب می‌شد. با این احوال، ساواک به سرعت سیطره تامی بر امور زندانهای کشور پیدا کرد و مدیریت و هدایت امور زندانها ارتباط مستقیمی با حیطه فعالیت و وظایف آن در عرصه امنیت داخلی کشور داشت.[16]

اداره آگاهی شهربانی، که در دوره رضاشاه وظیفه پلیس سیاسی (اداره تامینات) را برعهده داشت، در دوره محمدرضاشاه نیز کماکان فعال ماند و از بخشهای فعال شهربانی به‌شمار می‌رفت و طی سالهای پایانی سلطنت محمدرضاشاه اعضای این اداره از آموزشهای فنی ــ اطلاعاتی ویژه‌ای برخوردار شدند. در همین حال، تجهیزات پلیسی ــ اطلاعاتی پیشرفته‌ای نیز برای آن تهیه شده بود.[17] تا قبل از تاسیس ساواک اداره زندانهای کشور مستقیماً تحت کنترل شهربانی بود و در ساختار تشکیلاتی شهربانی هم بخش ویژه‌ای تحت عنوان اداره زندان وجود داشت که بر تمام زندانها و بازداشتگاههای شهربانی در سراسر کشور مدیریت می‌کرد. پس از گسترش فعالیت ساواک بعضی از زندانهای مهم کشور در اختیار آن قرار گرفت و همچنین زندانها و بازداشتگاههای پیدا و پنهان بسیاری ساخته شد که ساواک مستقیماً آنها را اداره می‌کرد، درهمان‌حال در زندانهای تحت مدیریت شهربانی هم ساواک نفوذ بسیاری به‌دست آورد، تاجایی‌که در اواخر عمر رژیم پهلوی تقریبا در تمامی زندانهای کشور ماموران ساواک حضوری فعال داشتند، و صرفاً امور اداری و محافظتی زندانها بر عهده شهربانی بود و این خود موجبات افتراق و رقابت میان ماموران ساواک و شهربانی را فراهم می‌آورد.

بدین‌ترتیب شهربانی را باید از تشکیلات پلیسی ــ اطلاعاتی و امنیتی مهم رقیب ساواک برشمرد که فعالیتهای موازی آن با ساواک در جنبه‌های مختلف تا پایان دوران پهلوی مشهود بود، به‌ویژه اینکه شخص شاه نیز مصر بود این رقابتها و فعالیتهای موازی تداوم یابد و هیچ‌گاه درصدد برنیامد در فعالیتهای اطلاعاتی ــ جاسوسی موازی موجود در کشور وحدت روشی پدید آورد. به همین دلیل از همان آغاز تاسیس ساواک، روسای آن با روسای وقت شهربانی رقابتی تمام‌نشدنی آغاز کردند که گاه تا حد دشمنی هم کشیده می‌شد؛ چنان‌که در دوران ریاست بختیار بر ساواک، سپهبد علوی مقدم، رئیس وقت شهربانی، از مخالفان و رقبای سرسخت او محسوب می‌شد و در بسیاری از امور اطلاعاتی ــ امنیتی تاحد کنترل یکدیگر پیش می‌رفتند.[18] در دوره ریاست پاکروان بر ساواک، سپهبد نصیری، رئیس وقت شهربانی، به‌شدت با او مخالف بود. در این دوران، که با ناآرامی‌های دوران انقلاب سفید و قیام پانزدهم خرداد و حوادث مربوط به آن مصادف بود، نصیری، رئیس شهربانی، برای از اعتبار انداختن پاکروان، رئیس ساواک، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد و عاقبت‌الامر هم این تلاشهای تخریبگرانه نصیری برضد پاکروان به ثمر رسید و او توانست در اواخر سال 1343 با عزل پاکروان به ریاست ساواک ارتقای مقام یابد. در دوران ریاست نصیری بر ساواک، رقابت ساواک و شهربانی گسترش چشمگیرتری یافت و هر دو تشکیلات تلاشهای خستگی‌ناپذیر خود را برای خنثی‌سازی توطئه‌های حریف ادامه دادند. یکی از شکنجه‌گران ساواک، که پس از انقلاب محاکمه ‌شد، در میان محاکمه‌اش به گوشه‌هایی از رقابتهای شهربانی و ساواک و تلاشهای تخریبی آنها برای کنترل دیگری چنین اشاره کرده است: «... ساواک می‌خواست در شهربانی نفوذ کند، ولی شهربانی کل به دستور سپهبد صدری، سپهبد جعفری اداره اطلاعات را سپر بلا کردند و مانع رسوخ ساواک در ادارات شهربانی شدند. من به دستور صدری تلفنهای پرویز ثابتی را کنترل می‌کردم و اسنادی از سوءاستفاده‌های ثابتی را به صدری گزارش دادم و او آن را به اطلاع شاه رسانید، ولی هیچ کاری نکردند.»[19]

این‌گونه رقابتهای تمام‌نشدنی و درعین‌حال تخریب‌گرانه تاثیرات سوء خود را بالاخص در دوران ناآرامی‌های انقلاب بر جای نهاد و درحالی‌که تحرکات انقلابی مردم ایران ارکان رژیم پهلوی را به لرزه درمی‌آورد و مدام آن را به سوی سقوط نهایی سوق می‌داد، دستگاههای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی کشور (و از جمله ساواک و شهربانی) چنان دچار تشتت و سردرگمی بودند که هرگز نتوانستند برای مقابله با موج توفنده‌ای که به سرعت نظم آن زمان را درهم می‌شکست به وحدت روشی در خور اعتنا دست یابند.

 

دفتر ویژه اطلاعات

برخلاف ساواک، که سیا و امریکائیان در طرح و تاسیس آن سهم عمده‌ای داشتند، دفتر ویژه اطلاعات مستقیماً به دست انگلیسیها و اینتلیجنس‌سرویس (MI6)  تشکیل شد و دو سه سالی پس از ساواک فعالیت رسمی خود را آغاز کرد. گفته شده است وقتی شاه در اوایل سال 1338.ش به انگلستان رفت، در دیدارش با ملکه انگلستان اظهار کرد که به‌خاطر تعدد گزارشاتی که از منابع اطلاعاتی متعدد و موازی در اختیار او قرار می‌گیرد در جمع‌بندی نهایی آن دچار مشکل شده است و از او مشورت خواسته بود. ملکه هم (که گفته شده است MI6 او را توجیه کرده بود) به شاه اطلاع داد که او دفتری ویژه در کاخش دارد که کار آن سروسامان دادن به همین‌گونه گزارشات اطلاعاتی پراکنده است که در نهایت خلاصه‌ای جمع‌بندی‌شده از تمام آن در اختیار وی قرار می‌گیرد. ملکه در همان حال پیشنهاد کرده بود هرگاه شاه ایران نیز مایل باشد، می‌تواند فردی را به انگلستان بفرستد تا آموزشهای لازم برای تشکیل دفتری مشابه در کاخ شاه به او داده شود. به‌دنبال آن ملاقات بود که شاه ‌حسین فردوست، دوست دوران کودکی‌اش، را که وفاداری بی‌چون و چرایش را به وی ثابت کرده بود، به‌همین منظور روانه انگلستان ساخت و او طی مدتی کوتاه (حدود چهار ماه) موفق شد آموزشهای لازم را نزد ماموران MI6 فراگیرد و به کشور بازگردد. بدین‌ترتیب بود که در همان سال 1338 دفتر ویژه اطلاعات با هدایت و طراحی اینتلیجنس‌سرویس و تحت مدیریت حسین فردوست پایه‌گذاری شد.

دفتر ویژه اطلاعات، که فعالیت آن با روش MI6 همخوانی بسیاری داشت، دارای پنج‌ شعبه مختلف بود که به‌ترتیب امور اداری، کشوری، سیاسی، نظامی و اقتصادی و تحقیق را برعهده داشتند. با تشکیل این دفتر، تمام گزارشهای اطلاعاتی ــ امنیتی را که از سازمانهای اطلاعاتی موازی ارسال می‌شد، شعبات مربوط تحت نظارت و مراقبت عالیه شخص حسین فردوست جمع‌بندی و تلخیص می‌کردند و به شخص شاه تسلیم می‌نمودند. حسین فردوست تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه بر این دفتر ریاست می‌کرد و جز شخص شاه از هیچ سازمان یا مقامی فرمانبری نداشت. درواقع دفتر ویژه اطلاعات تشکیلاتی کاملاً مستقل بود و جز شاه هیچ مرجعی بر آن نظارت نداشت و فقط هزینه و نیروهای مورد نیاز آن را گارد شاهنشاهی (گارد جاویدان) تامین می‌کرد. طی سالهای آخر سلطنت شاه، هزینه‌های جاری دفتر ویژه را ستاد ارتش تامین می‌کرد که مبلغ آن به هفتادوپنج‌هزار تومان در سال می‌رسید، ضمن‌اینکه همه ساله مبالغی دیگر هم به‌عنوان هزینه‌های سری در اختیار این دفتر قرار می‌گرفت و پرسنل آن تابع مقررات سازمانی ــ اداری و سلسله مراتب ارتش بودند و معمولاً افسرانی که در دفتر ویژه اطلاعات به کار گمارده می‌شدند از میان چهره‌های شاخص ارتش انتخاب می‌شدند. بسیاری از کسانی که در دفتر ویژه اطلاعات خدمت کردند پس از فراغت از آن به مقامات نظامی مهمی منصوب شدند. صمدیان‌پور، عشقی‌پور، نجاتی، ناصر مقدم، ارتشبد خاتمی، سپهبد فیروزمند، نصرت‌الله فردوست، سرلشکر محمودی، سرلشکر ناجی، سرلشکر صفاپور، سرلشکر شاکر، سپهبد جعفری، سپهبد افشانی، سرلشکر امین افشار، سرتیپ زندی‌پور و سرتیپ پرنیان‌فر از جمله افسرانی بودند که مدتها در دفتر ویژه اطلاعات و زیر نظر فردوست خدمت کرده بودند، و طی سالهای آتی و پایانی سلطنت محمدرضاشاه به مناصب نظامی ــ امنیتی و اطلاعاتی درجه اولی دست یافتند.[20]

حداقل از ده منبع اطلاعاتی مختلف برای دفتر ویژه اطلاعات گزارشات روزانه یا هفتگی ارسال می‌گشت که مسئولان امر در شعبات مربوطه اقدام مقتضی را درباره آن انجام می‌دادند. این منابع اطلاعاتی دهگانه عبارت بودند از: اداره دوم ارتش، اداره کل سوم ساواک، اداره کل هفتم ساواک، اداره کل هشتم ساواک، ساواک تهران، شهربانی، ژاندارمری، وزارت اطلاعات و جهانگردی، سازمان کوک و شبکه‌های پنهانی که تحت کنترل دفتر ویژه اطلاعات بودند. گفته می‌شد که حجم گزارشات این منابع اطلاعاتی روزانه به بیش از دویست‌وپنجاه صفحه بالغ می‌شد که پس از جمع‌بندی و بهره‌گیری‌های لازم نهایتاً در طی دو تا پنج صفحه تنظیم می‌گشت و در اختیار شاه قرار می‌گرفت. پیش از آنکه دفتر ویژه تاسیس شود، این حجم گسترده‌ گزارشات به یکباره (و هر روز) به شاه تسلیم می‌شد که گویا او چندان هم به مطالعه آنها تمایلی نشان نمی‌داد و «دستور ابطال می‌داد».[21]

سپهبد محسن مبصر، که نقدی بر خاطرات حسین فردوست نوشته است، خود را طراح تشکیلات اولیه دفتر ویژه اطلاعات معرفی می‌کند و معتقد است که شاه طرح تاسیس این دفتر را اولین‌بار با نعمت‌الله نصیری، رئیس وقت گارد شاهنشاهی، در میان نهاده است. مبصر، که به‌رغم تمام تلاشهایش نتوانسته بود به ریاست دفتر در دست تاسیس ویژه اطلاعات دست یابد، حیطه عمل این دفتر را بی‌اهمیت می‌داند و حسودانه می‌نویسد: «دفتر ویژه اطلاعات علی‌رغم نام پرطمطراقی که داشت، کاری مانند دفترهای ارسال و مراسلات را انجام می‌داده است.» و در همان حال اضافه می‌کند که حسین فردوست، رئیس این دفتر، برخلاف شخص او در امور اطلاعاتی «تجربه و تخصصی» نداشته است.[22] مبصر، که در نقد عملکرد دفتر ویژه اطلاعات صفحات دیگری از کتابش را آکنده ساخته است، تشکیل این دفتر را از ابتکارات شخص شاه می‌داند و برخلاف آنچه اسناد و مدارک پرشمار حکایت می‌کنند، شاه را فردی کاملاً مستقل معرفی می‌کند که به‌ویژه در امور اطلاعاتی ــ امنیتی و جاسوسی اجازه هیچ‌گونه مداخله‌ای را در امور کشور به دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و امریکا نمی‌داد و فردوست را لعنت می‌فرستد که در خاطراتش بر نقش کلیدی انگلیسیها در تشکیل و تجهیز دفتر ویژه تاکید کرده و خود را کاندیدای آنان برای ریاست این دفتر معرفی نموده است.[23] مبصر، فردوست را فردی معمولی و متوسط ارزیابی می‌کند که صرفاً به‌خاطر نزدیکی و دوستی با شاه توانست ریاست دفتر ویژه اطلاعات را از آن خود کند. با این ‌حال توضیح نمی‌دهد که چرا شاه به‌رغم هوش سرشار مبصر نخواست یا نتوانست او را به ریاست این تشکیلات برساند، درحالی‌که خود مدعی است طرح اولیه تشکیلات و ساختار سازمانی این موارد جدید اطلاعاتی را او تهیه و تقدیم «اعلیحضرت» نموده است.[24]

باز هم برخلاف آرای مبصر، دفتر ویژه اطلاعات صرفاً محلی برای نقل و انتقالات معمول مراسلات و نامه‌های متعدد نبود و از تاثیر قاطعی در هماهنگی میان دستگاههای مختلف اطلاعاتی ــ امنیتی و نیز سایر دوایر دولتی و وزارتخانه‌ها برخوردار بود و در بسیاری از امور ریز و درشت کشور حضور پیدا و پنهانی داشت؛ تا جایی ‌که رسیدگی به بسیاری از پرونده‌های شخصی رجال درجه اول کشور نیز به این دفتر ارجاع می‌شد[25] و در همان حال ارتباطات بسیار نزدیکی میان این دفتر و دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و امریکا برقرار بود و تقریباً تمامی اطلاعات وگزارشات سیا و MI6 را فردوست و دفتر ویژه اطلاعات در اختیار شاه قرار می‌دادند.,

] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

در آوریل 1979 یعنی بلافاصله پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بخش فارسی رادیو صدای آمریکا ابتداء با هدف جهت‌دهی به انقلاب ایران و در پی ناکامی، با هدف مقابله با انقلاب اسلامی و به چالش کشیدن آن، با 30 دقیقه برنامة روزانه راه‌اندازی شد.

 


تاریخچة تأسیس بخش فارسی صدای آمریکا

در آوریل 1979 یعنی بلافاصله پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بخش فارسی رادیو صدای آمریکا ابتداء با هدف جهت‌دهی به انقلاب ایران و در پی ناکامی، با هدف مقابله با انقلاب اسلامی و به چالش کشیدن آن، با 30 دقیقه برنامة روزانه راه‌اندازی شد. از 22 نوامبر 1979 احمدرضا بهارلو فعالیت خود را در این رسانه آغاز کرد. در کنار بهارلو، مجریان دیگری همچون رامش راسخ، بهروز عباسی و اکبر ناظمی که از

ارکنان رادیو ایران بودند با هدایت بهارلو کارشان را در بخش فارسی صدای آمریکا آغاز کردند. آلن هایت در کتاب «تاریخ VOA»، زمان تأسیس تلویزیون فارسی صدای آمریکا را سال 1996 عنوان می‌کند. به این ترتیب، نزدیک به دو دهه بعد از آغاز به کار احمدرضا بهارلو در مجموعه صدای آمریکا و راه‌اندازی رادیو فارسی، مسئولیت راه‌اندازی تلویزیون این مجموعه نیز به وی سپرده شد. در تاریخ 18 اکتبر 1996، نخستین امواج تلویزیون فارسی صدای آمریکا با اجرای احمد رضا بهارلو برای تمام دنیا پخش شد

وسعت برنامه‌های بهارلو که خود همزمان ریاست بخش فارسی رادیو و تلویزیون صدای آمریکا را بر عهده داشت به حدی رسید که مخاطبان هر زمان که «پیچ تلویزیون» را می‌چرخاندند، بهارلو مقابل دوربین نشسته بود و مشغول اظهار نظر و ارائه تحلیل بود. امپراتوری بی‌رقیب بهارلو وقتی از هم گسست که پخش رادیویی صدای آمریکا به بنیاد رادیو آزاد آمریکا سپرده و از مجموعة VOA منفک شد که این آغازی بر افول این پیرمرد بود.

احمدرضا بهارلو نخستین رئیس بخش فارسی صدای آمریکا، اگر چه خود یک بهایی نبود امّا تمایل زیادی به نزدیکی با بهاییان داشت. این موضوع به خصوص در استخدام کارمندان بخش فارسی و گزینش همکاران ایرانی وی از میان بهاییان مشهود است. همان‌طور که قبلاً گفته شد نخستین همکاران وی در این بخش رامش راسخ، بهروز عباسی و اکبر ناظمی بودند که دو نفر نخست از بهاییان نامدار ایرانی در رادیو و تلویزیون دوران پهلوی در ایران بودند.

در اطلاعیة گروهی از کارمندان و کارکنان رادیو و تلویزیون ملی ایران در تاریخ 17 بهمن 57 که در روزنامة اطلاعات به چاپ رسیده بود، نام این دو تن به همراه گروهی دیگر از کارمندان بهایی این مجموعه دوران پهلوی به چشم می‌خورد.

با آغاز به کار «کنت تام لینسون» به عنوان رئیس BBG، ناگهان شیلا گنجی از بهاییان سرشناس و از اعضای جامعة بهایی در سازمان ملل متحد، در غیاب احمد بهارلو در آوریل 2004 به عنوان رئیس بخش فارسی VOA مشغول به کار می‌شود. کنت تام لینسون که خود از اعضای AIPAC یا همان جامعة لابی یهودیان در ایالات متحده محسوب می‌شود، گروهی از سرشناس‌ترین بهاییان را وارد چرخه مدیریت صدای آمریکا می‌کند که «آوی داویدی»، «ستارة درخشش» یکی از مهره‌های اصلی رسانه‌های جامعة جهانی بهاییت و مهتاب فرید از جمله مهم‌ترین آنها بودند.

در این میان، آوی داویدی نقش بسیار مهم و تعیین کننده‌ای در روند بهایی سازی صدای آمریکا ایفا می‌کند به گونه‌ای که یک‌باره تعداد زیادی از کارمندان مسلمان‌زاده صدای آمریکا همچون علی مستعانی و سید رسول افخمی از این مجموعه اخراج یا مستعفی می‌شوند و جای آنها را چهره‌های شاخص تلویزیون «صدای دوست» ارگان رسمی بهاییان در حیفا و اسرائیل می‌گیرند.

هم‌اکنون نیز (VOA PNN) توسط جیمز گلاسمن (از اعضای ارشد انستیتوی آمریکن اینترپرایز) رئیس جدید هیئت مدیرة رسانه‌های خارجی ایالات متحده اداره می‌شود. وی که از سال 2007 مدیریت این مجموعه را در اختیار گرفته است از بدو قبول تصدی این مسئولیت، ارتباط بسیار نزدیکی با محافل بهاییان ایالات متحده و حیفا در اسرائیل پیدا کرده است.

اخراج شیلا گنجی، هم به دلیل آزرده کردن بوش بود و هم به دلیل ریخت‌وپاش‌های فراوانی بود که از سوی این بهایی و دار و دسته‌اش صورت می‌گرفت. وی از زمان آغاز به کارش در صدای آمریکا، حلقه‌ای از دوستان و نزدیکان بهایی خود را از رسانه‌های رادیویی و تلویزیونی بهاییان در حیفا در اسرائیل به آمریکا فراخوانده و به کار گرفته بود، به طوری که گزارش‌های رسیده به کمیتة تحقیق و بررسی سنا، آنان را واداشت در این زمینه تحقیقات جدّی صورت دهند.

فخرآور دربارة وی می‌گوید: جالب است بدانید درجولای 2007 همزمان با رأی سنای آمریکا به جیمز گلاسمن برای ریاستBBG شیلا گنجی با دستپاچگی مصاحبه‌هایی را با کانسرواتیوای دولت آمریکا ترتیب داد تا شاید بتواند دل اعضای انستیتوی قدرتمند آمریکن اینتر پرایز را به دست آورد.

امّا با آغاز به کار دورة جدید مدیریت در صدای آمریکا و رفتن شیلا گنجی، مدیریت صدای آمریکا میان بهاییان دست به دست شد. به این ترتیب یکی از نزدیکان به جامعة بهایی در رأس هرم مدیریت مهم‌ترین رسانة دولتی آمریکا قرار گرفت که این امری بی‌سابقه است. به گفته امیر عباس فخرآور، روشن نبودن هدف برای بیشتر کارکنان این رسانه موجب شده که نیروهای غیربهایی از فعالیت در این رسانه کنار بکشند. وی تصریح می‌کند:‌ اطمینان دارم که مالیات دهنده‌های آمریکایی خبر ندارند که با پول مالیاتشان در VOA و رادیو فردا، گروهی از مجریان و کارکنان این رسانه‌ها سعی دارند ادای اپرا وینفری، کریستین امانپور، لری کینگ، و بیل اورایلی را در بیاورند و پولدار و مشهور شوند.



در حال حاضر، تعداد بینندگان صدای آمریکا ـ که روزی ادعا می‌کرد در میان ایرانیان 10 میلیون بیننده دارد ـ به اعتراف عباس فخرآور از NITV لس آنجلسی هم کمتر شده است و همة اینها به مدد سوء استفادة بهاییان از پول مالیات دهندگان آمریکایی، حمایت دولتمردان آمریکایی از آنها و مدیریت بهاییان بر این رسانه است.

 

ریخت‌وپاش‌های بهاییان در خرج کردن بودجه

شاهد این مدعا، ارتباطات نزدیک وی با بهروز بهبودی مدیر و بنیان‌گذار (Council for Democratic Iran) و از بهاییان سرشناس است. وی در اوایل سپتامبر 2008 به همراه سناتور تام کوبرن رئیس «تیم بازرسی ویژه» ایالات متحده آمریکا و از اعضای مؤثر سنا برای تصویب بودجة BBG به اسرائیل سفر کرد و در دفتر بهروز بهبودی در حیفا به دیدار وی شتافت. از آن پس روند به کار گیری بهاییان در تلویزیون فارسی صدای آمریکا به نسبت گذشته اوج گرفته است. پس از استعفای کنت تام لینسون رئیس قبلی BBG که با فشار شدید سناتور کوبرن انجام گرفت، گلاسمن برای ریاست این شورا پیشنهاد شد. شیلا گنجی به شدّت تحت حمایت تام لینسون بود و استعفای تام لینسون ضربة بزرگی به شبکةشیلا گنجی وارد کرد.

 

سفر مدیران صدای آمریکا به حیفا

به این ترتیب با ورود شیلا گنجی به لقة مدیریت صدای آمریکا، محفل کارمندان و مدیران بهایی در این رسانة فارسی زبان تکمیل می‌شود و چهره‌هایی همچون اکبر ناظمی، بهروز عباسی، ارژنگ داوودی، رامش راسخ، آوی داویدی، مهتاب فرید و ستاره درخشش در کنار هم قرار می‌گیرند.

 

بهاییان در صدای آمریکا

مجموعة صدای آمریکا دارای 44 پخش‌کنندة رادیویی به زبان‌های مختلف و 24 پخش کنندة تلویزیونی است. این مجموعه از بدو تأسیس با هدف استفاده و بهره‌گیری از ابزار دیپلماسی عمومی پایه‌گذاری و تأسیس شد که گسترة پخش آن، آسیا، اروپا و شمال آفریقا را شامل می‌شود.

تا سال‌ها بعد، بهارلو خود سازنده و مجری بسیاری از برنامه‌های خبری تحلیلی و سیاسی این تلویزیون بود. بهارلو در ادامه پس از برنامه هفتگی میزگردی با شما، در 11 سپتامبر 2002 برنامه (فصلی دیگر) و در 6 جولای 2003 برنامه روزانه خبرها و نظرها را راه‌اندازی کرد.

 

---------------------------------------

منبع: http://www.jamnews.ir

 


[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

در آوریل 1975 بحران و جنگ داخلی لبنان با حمله نیروهای شبه نظامی فالانژ علیه فلسطینیان آغاز گردید و این کشور را در کام جنگهای و در گیریهای داخلی بسیار فرو برد و آن را به صحنه رقابت قدرتهای بزرگ و کشورهای ذی نفوذ منطقه تبدیل کرد. قبل از آن نیز در سال 1958 در پی تحولات منطقه ای و فشارهای داخلی لبنان شاهد نخستین بحران عمده پس از استقلال خود (1943) بود که سرانجام با دخالت نیروهای نظامی آمریکایی پایان یافت.

 

 

1- مقدمه 
در آوریل 1975 بحران و جنگ داخلی لبنان با حمله نیروهای شبه نظامی فالانژ علیه فلسطینیان آغاز گردید و این کشور را در کام جنگهای و در گیریهای داخلی بسیار فرو برد و آن را به صحنه رقابت قدرتهای بزرگ و کشورهای ذی نفوذ منطقه تبدیل کرد. قبل از آن نیز در سال 1958 در پی تحولات منطقه ای و فشارهای داخلی لبنان شاهد نخستین بحران عمده پس از استقلال خود (1943) بود که سرانجام با دخالت نیروهای نظامی آمریکایی پایان یافت. 
در مورد عوامل و زمینه پیدایش و تداوم این بحران، نظریات و دیدگاههای مختلفی وجود دارد: برخی به ماهیت فرقه ای نظام سیاسی لبنان تاکید دارند، با توجه به وجود تناقضات اساسی در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، پیداش بحران را در چنین نظامی اجتناب ناپذیر می دانند. در مقابل، برخی نیز بر عوامل منطقه ای و بین المللی و همچنین دخالت قدرتهای خارجی در امور جاری لبنان تاکید می ورزند. به طور کلی، با توجه به پیچیدگیهای این امر می توان اذعان داشت که تاثیر متقابل عوامل و زمینه های داخلی بر بحرانها و تحولات منطقه ای و نیز رقابت قدرتهای خارجی، نقش مهمی در استمرار و تشدید بحران لبنان داشته است. به این ترتیب، علاوه بر شرایط و زمینه های داخلی از جمله ماهیت فرقه ای نظام سیاسی، تعدد احزاب و گروههای سیاسی و شبه نظامی، موقعیت ژئوپلیتیک لبنان و ....، نقش عوامل خارجی بویژه فلسطینی ها، اسرائیل و سوریه نیز حائز اهمیت است.

 

2- طرح موضوع 
سوریه تنها کشور عرب همسایه لبنان است و بیشترین مرز خاکی را با این کشور دارد. این کشور به جهات گوناگون در بحران داخلی لبنان نقش داشته و از اوضاع سیاسی اجتماعی حاکم بر آن متاثر بوده است. جنگ و بحران داخلی لبنان و همجواری آن با اسرائیل، حضور تعداد کثیری از پناهندگان فلسطینی در آنجا، بهم خوردن توازن سیاسی- اجتماعی این کشور، اقدام تلافی جویانه اسرائیل در مقابل حملات چیریکی و اشغال بخشهایی از جنوب لبنان، منازعات گروهها و جناحهای سیاسی ذی نفوذ، فقدان بزرگ و منطقه ای و..... هر یک به نوعی امنیت ملی سوریه را در مخاطره قرار داده است.اما از سوی دیگر، وضع جغرافیایی لبنان و اوضاع بحرانی بر این کشور، موقعیت مناسبی را برای سوریه به وجود آورده تا از آن به عنوان اهرمی موثر جهت پیشبرد اهداف و منافع ملی خود بهره گیرد. 
از اینرو، سوریه با اوج گیری داخلی لبنان در سال 1975 اقدام به مداخله نظامی در این کشور کرد و طی سالهای بعد، نیروهای نظامی خود را در آنجا به پیش از 30 هزار نفر افزایش داد و به منظور کاهش مخاطرات بحران و حفظ ابتکار عمل و همچنین پیشبرد اهداف و منافع استراتژیک خود به طرق مستقیم و غیر مستقیم در امور جاری لبنان دخالت کرد. 
سوال اصلی تحقیق حاضر این است که: 
«زمینه و عوامل تاثیرگذار خارجی سوریه در قبال لبنان کدامند و سوریه در رفتار خود کدامین اولویتها امنیتی را مورد توجه قرار داده است»

 

3- فرضیه تحقیق 
برای پاسخ به سوال مزبور و تبیین عوامل مختلفی که بر سیاست خارجی سوریه در لبنان تاثیر بسزا داشته است، می توان فرضیه ذیل را ارا ئه نمود: 
رفتار خارجی سوریه در لبنان طی سالها بحران (90-1975) تابعی از حضور مسلحانه تعداد کثیری از پناهندگان فلسطینی و نفوذ و دخالت بسیاری از قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه بویژه اسرائیل بوده است. 
لازم به ذکر است که بر اساس مفروضات این تحقیق، عوامل مذکور (بعلاوه برخی متغیرهای دیگر) منجر به فقدان ثبات، امنیت و حاکمیت سیاسی دولت لبنان شده و این وضعیت شرایطی بحرانی را پدید آورده که از یک طرف امنیت ملی سوریه را در سالهای 90-1975 بشدت مورد تهدید و مخاطره قرار داده و از سوی دیگر موقعیت مناسبی برای پیشبرد منافع ملی و اهداف استراتژیک این کشور به وجود آورده است

 

.4- پیامدهای بحران لبنان بر امنیت ملی سوریه 
حضور سوریه در لبنان دارای جنبه های مختلفی است با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک لبنان(1) و همچنین اوضاع سیاسی حاکم بر این کشور، می توان مهمترین علل حضور سوریه در لبنان را تامین امنیت ملی دانست. اوضاع بحرانی لبنان که از اواسط دهه 1970 به شکل بی سابقه ای شدت و تداوم یافت، به طرق مختلف بر امنیت و مصالح ملی کشورهای همجوار تاثیر داشت. فقدان حاکمیت تامه دولت در تمامی نقاط، نقش لبنان در منازعات اعراب و اسرائیل، جنگ و درگیریهای داخلی و نیز نوع نظام سیاسی حاکم بر این کشور و ..... هر یک به گونه ای به منافع ملی کشورهای همسایه ارتباط پیدا کرد. 
پیامدهای این وضعیت بر کشور سوریه که بیشترین مرز خاکی را با لبنان دارد، از آنرو بود که جنگ و بحران داخلی لبنان، همجوار لبنان با اسرائیل و اشغال بخشهایی از جنوب لبنان و بهم خوردن توازن سیاسی- اجتماعی آن کشور از یک سو اقدام تلافی جویانه اسرائیل در مقابل حملات چریکی گروههای مبارزه از سوی دیگر، لبنان را به یکی از بی ثبات ترین کشورهای جهان طی سالهای 90-1975 تبدیل کرد. بعلاوه منازعات گروهها و جناحهای سیاسی ذی نفوذ در لبنان و همچنین رقابت شدید قدرتهای منطقه ای و بین المللی، این کشور را به صحنه بروز تضادها و تسویه اختلافات بدل ساخته و آن را به ورطه آنار شیسم سوق داد.(2) 
از همین رو، در چنین شرایطی کشورهای همسایه از جمله سوریه، سیاستها او اقداماتی را اتخاذ کردند تا با اثر گذاری بر زنجیره پیچیده حوادث و تحولات لبنان، نقشی اساسی در مدیریت بحران ایفا کنند و بدین طریق با حضور فراگیر در صحنه سیاسی- نظامی این کشور، علاوه بر کاهش پیامدهای منفی بحران، مصالح ملی خود را نیز تعقیب کنند.(3) با این توضیح، با توجه به نقش لبنان در منازعات اعراب و اسرائیل جایگاه لبنان در سیاست خارجی سوریه را می توان به سه مرحله تقسیم کرد: 
مرحله اول به زمان تاسیس اسرائیل باز می گردد. در این مقطع (1948) لبنان به اتفاق کشورهای عربی در حمله علیه اسرائیل شرکت کرد و پس از شکست اعراب توافقنامه آتش بس را پذیرفت. مرحله دوم (82-1967) دوره رشد و فعالیت گروههای فلسطینی، سرانجام حملات چریکی به مواضع اسرائیل و تمرکز آنان در لبنان است در مرحله سوم (پس از 1982) لبنان مورد تهاجمهای گسترده نظامی اسرائیل به منظور دفع حملات چریکی گروههای فلسطینی قرار گرفت. با توجه به اثرات و پیامدهای تحولات لبنان بر سوریه پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل (1967)، دو مرحله فوق را به اجمال تحت عنوان (حضور فلسطینی در لبنان و امنیت ملی سوریه) و همچنین (تهدیدات امنیتی حضور اسرائیل در لبنان برای سوریه) مورد بررسی قرار می دهیم. قبل از آن نیز به دلیل نقش موثر تهدیدات امنیت ملی در سیاست خارجی سوریه مفاهیم امنیت ملی و تهدید را به اجمال بیان می داریم. 
امنیت ملی یکی از متغیرهای مهم در سیاستگذاری خارجی سوریه در بحران لبنان است. اصولاً دفع خطرات بالقوه و افزایش توان مقابله با تهدیدات احتمالی، از آنرو که با بقای واحد سیاسی ارتباط دارد، مهمترین هدف سیاست خارجی کشورها محسوب می شود. دراین مورد، درک و برداشت سیاستگزاران از عوامل تهدید در تدوین سیاستها و اتخاذ اقدامات لازم به منظور کاهش میزان آسیب پذیری، نقش مهمی دارد. عوامل دیگری نیز چون موقعیت جغرافیایی، نوع ساختار نظام سیاسی، اوضاع منطقه ای و همچنین نوع نظام حاکم بر روابط بین المللی و ....... در برداشت از امنیت کلی و عوامل تهدید کننده آن قابل توجه است. با این توضیح، ابتدا به تعریف امنیت ملی و پرداخته و سپس جایگاه لبنان در سیاست خارجی سوریه و نقش و چگونگی تاثیرگذاری برخی گروهها و کشورهای ذی نفوذ در بحران لبنان بویژه نقش فلسطینی ها و اسرائیل را بر امنیت ملی سوریه مورد بحث قرار می دهیم. 
امنیت ملی مفهوم نسبی و ذهنی است و عوامل و متغیرهای بسیاری بر آن تاثیر می گذارد. از اینرو در مورد آن نمی توان به تعریفی جامع و مانع دست یافت. در تعریف از امنیت بسیاری از دانشمندان یا به مصادیق آن اشاره کرده و یا از ویژگی سلبی استفاده کرده اند. به هر حال، این تعاریف بیشتر مشخص کننده برداشتها و گرایشهای فکری اندیشمندان مختلف و تاکید آنان بر جنبه های خاص از یک قضیه است و نه تعریفی علمی و منطقی از یک پدیده. آرنولد و لفرز در این مورد چنین می گوید: «امنیت را می توان به وسیله فقدان ناامنی تعریف کرد، یعنی هر جا که نا امنی نیست، امنیت وجود دارد. جنگ، خشونت، زد و خورد، منازعات مرزی و بی ثباتی داخلی، برخی علایم ناامنی هستند. بنابراین، نبودن آنها مساوی با امنیت است.(4) برخی دیگر امنیت ملی را معادل قدرت نظامی تلقی می کنند. بنابراین تعریف والترلیپمن(5) «امنیت در معنی عام کننده همیشه همراه با قدرت نظامی خواهد بود. به طوری که بود و نبود امنیت وابسته به توانایی کشور در دفع حمله نظامی است»(6) در (فرهنگ روابط بین المللی) آمده است «امنیت ملی حالتی است که ملتی فارغ از تهدید از دست دادن تمام یا بخشی از جمعیت دارایی و یا خاک خود به سر می برد»(7) مولف کتاب (اصول روابط بین المللی و سیاست خارجی) نیز بر این تعریف تاکید دارد که. «در ادبیات روابط بین المللی، امنیت غالباً به معنی احساس آزادی کشور در تعقیب اهداف ملی و فقدان ترس و خطر جدی از خارج نسبت به منافع اساسی و حیاتی کشور آمده است»(8) 
در مجموع، به رغم اختلافات نظر اندیشمندان در ارائه تعریف از مفهوم امنیت ملی بر اصولی چون حفظ ارزشهای حیاتی، حفظ تمامیت ارضی، مصونیت نظام سیاسی- اجتماعی و استقلال کشور اجماع نظر وجود دارد. 
مفهوم تهدید نیز مانند امنیت دارای ویژگیهای ذهنی بودن، نسبی بودن تجزیه ناپذیری است. ذهنی بودن به معنای تاثیر نگرشها و برداشتها بر مفهوم تهدید است نسبت در دو معنی به کار رفته است: یکی اینکه تهدید به لحاظ کمی امری غیر قابل اندازه گیری است و ثانیاً نسبت به افراد و نظامها مختلف و .... متفاوت است. به طور کلی هر عاملی که به نوعی ارزشهای حیاتی و منافع ملی یک کشور را به مخاطره اندازد تهدید تلقی می شود، با این حال نمی توان صرف وجود این عوامل را مساوی با عدم امنیت تلقی کرد. هر کشور در طول تاریخ خود کم و بیش با عواملی که منجر به تهدید امنیت ملی می شود، برخورد داشته، لیکن این بدان معنی نیست که همیشه نا امن بوده است میزان و نوع تهدید و همچنین ابزارها، اهرمها و امکانات مادی و معنویی برای مقابله با تهدید و ..... عواملی هستند که در برآورد تهدید باید مورد ملاحظه قرار گیرند.

 

1/4 - حضور فلسطینی ها در لبنان و امنیت ملی سوریه 
در این قسمت به بررسی چگونگی تاثیر حضور فلسطینی ها بر امنیت ملی سوریه می پردازیم. همانطور که بیان شد، آوارگان فلسطینی طی سه مرحله در سالها 1948 (تاسیس اسرائیل)، 1967 (جنگ شش روزه) و بویژه پس از سپتامبر سیاه 1970 وارد لبنان شده و در اردوگاههایی در مناطق جنوبی و مرکزی آن کشور اسکان یافتند. حضور فلسطینی ها در لبنان از جنبه های مختلف، نظام سیاسی- اجتماعی این کشور را تحت تاثیر قرار داد و لبنان را به صحنه بروز تضادها و رقابت قدرتهای خارجی تبدیل کرد(9) 
در ادامه مطلب، برخی اثرات و پیامدهای حضور فلسطینی را که در ارتباط با امنیت ملی سوریه است بیان می دارینم. توضیح اینکه ، حضور فراگیر سازمانهای فلسطینی، جناح ناتوان چپ لبنان را تقویت کرد و آن را به تهدیدی جدی علیه نظام سیاسی بدل ساخت اهمیت این امر از آن روست که اولاً کمال جنبلاط (رهبری جناح چپ) به فرقه دروز تعلق داشت و از حمایت آنان نیز بر خوردار بود. تقویت این جناح با توجه به اختلافات دیرینه دو فرقه دروز و مارونی، موقعیت نظام سیاسی لبنان را دستخوش ترلزل ساخته بود.(10) 
علاوه بر موارد مذکور، از اینرو که کمال جنبلاط مخالف سرسخت سیاستهای سوریه در لبنان بود، تقویت جناح چپ با اهداف و منافع این کشور در لبنان تناقض اساسی داشت. جنبلاط طرح سوریه را برای پایان دادن به بحران لبنان قبول نداشت و با عدم تسلیم در برابر درخواستهای سوریه وارد نبردی دشوار شد. هر چند وی به لحاظ نظامی توانایی مقابله با نیروهای سوری را نداشت، لیکن اهمیت مبارزه سیاسی وی را نمی توان نادیده انگاشت. زیرا هر سیاستی که سوریه در قبال جنبلاط و فرقه ای که وی بدان تعلق داشت (فرقه درواز) اتخاذ می کرد، اقلیت دروز سوریه را نیز تحت تاثیر قرار می داد و نتیجه به مشکلات داخلی این کشور می افزود. بعلاوه، این امر سبب تشدید اختلافات بین جناح چپ و سوریه می شد و به تبع آن مهمترین سیاست سوریه در لبنان را که ایجاد وفاق و نزدیکی بین جناحهای سیاسی به منظور کنترل و مدیریت بحران بود، غیر قابل دسترس می ساخت. 
یکی دیگر از پیامدهای حضور فلسطینی ها در لبنان که به نوعی با مصالح ملی سوریه نیز ارتباط داشت، تشدید اختلافات بین دو جناح عمده مسلمان و مسیحی لبنان بود بسیاری از مسلمانان حمایت از فلسلطینی ها را وظیفه دینی و انسانی خود می دانستند، در حالی که گروه زیادی از مسیحیان بویژه مارونی ها با حضور گسترده فلسطینی ها در لبنان و انجام عملیاتهای چریکی در خاک این کشور مخالف بودند.(11) بین اختلافها بتدریج تشدید تضادها و تناقضات را پدید آورد و به دخالت برخی قدرتهاخارجی در امور جاری لبنان انجامید. از اینرو موقعیت سوریه که بیشترین ارتباط را به لحاظ جغرافیایی و همچنین تاریخی- فرهنگی با لبنان داشت، در معرض تهدید قرار گرفت. در نتیجه، این کشور به منظور جلوگیری و یا دست کم کاهش اثر پذیری از بحران و جنگ داخلی، اقدام به مداخله نظامی در لبنان کرد. 
پیامد دیگر حضور فسلطینی ها، تضعیف حاکمیت و اقتدار سیاسی دولت لبنان بود: وجود دهها گروه و سازمان چریکی فلسطینی در بخشهای مختلف لبنان، اعمال حاکمیت دولت را بویژه در مناطق جنوبی با مشکل جدی مواجه ساخته بود. فسلطینی ها با در اختیار گرفتن پایگاههای زمینی مستقل در بیروت و جنوب لبنان، قلمرو وسیعی را تحت نفوذ خود قرار داده بودند.(12) حاکمیت ساف بر بخش بزرگی از سرزمین و جمعیت لبنان، علاوه بر اینکه تضعیف بیشتر دولت مرکزی لبنان را در پی داشت، سبب افزایش دخالت سایر قدرتهای خارجی در این کشور شد و با لطبع تداوم، تشدید و پیچیدگی بیشتر بحران لبنان و بین المللی شدن آن را به دنبال آورد. در نتیجه، موضع سوریه در معرض آسیب پذیری بیشتری قرار گرفت. 
در مجموع با توجه به توضیحات مذکور، حضور فلسطینی ها در لبنان سوریه را درگیر بحرانی فراگیر و پیچیده نمود وامنیت ملی آن را به واسطه دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی در امور جاری لبنان و همچنین تغییر توازن سیاسی میان جناحهای ذی نفوذ لبنان آسیب پذیر ساخت. از اینرو در مطالعه عوامل موثر بر سیاست خارجی سوریه در بحران لبنان، نقش فلسطینی ها دارای جایگاه ویژه ای است.

 

2/4- حضور اسرائیل در لبنان و امنیت ملی سوریه 
اسرائیل به گونه های مختلف تهدیدی علیه کشورهای همجوار بوده است این امر بیشتر به دلیل استراتژی توسعه طلبی و همچنین قدرت و نیروی نظامی این کشور می باشد.(13) 
در این قسمت به این قسمت به این سوال می پردازیم که حضور و نفوذ اسرائیل در لبنان چگونه امنیت ملی سوریه را تحت تاثیر قرار داده است. به نظر می رسد که آسیب پذیری سوریه هم به لحاظ سیاستهای منطقه ای اسرائیل و هم به جهت نقشی است که این کشور در بحران لبنان دارا است. به طور کلی، مهمترین سیاست اسرائیل پس از تاسیس مبتنی بر توسعه طلبی و ایمن سازی مرزهای خود بوده است. البته نقش این کشور و همچنین بیشتر به لحاظ آسیب پذیری شدید از اوضاع بحرانی حاکم بر این کشور و همچنین گوناگون تهدیدی علیه مصالح ملی سوریه محسوب می شود.(14) 
در ادامه، به اختصار به توضیح برخی موارد می پردازیم: حملات مکرر اسرائیل و اشغال بخشهایی از جنوب لبنان از آنروز که موضع سوریه را در رقابت و توازن استراتژیک با اسرائیل تحت تاثیر قرار می دهد، حائز اهمیت بسیار است. این اقدام هر چند در برخی موارد، فشارگروههای مبارز لبنانی و فلسطینی را بر مرزهای اسرائیل کاهش داده است، لیکن تضعیف بیشتر دولت لبنان و به تبع آن پیچیدگی، شدت و تداوم بحران را در پی داشته است. این تهاجمها بویژه در سالهای 1978 و 1982، از آنرو که به بین المللی شدن بحران و تقویت برخی جناحهای مخالف سوریه انجامید، این کشور را بشدت در موضع ضعف قرار داد.(15) 
علاوه بر موارد مذکور، اسرائیل محدودیتهایی نیز برای حضور سوریه در لبنان قرار داده بود: عدم استفاده از نیروی هوایی و همچنین موشکهای زمین به هوای سام در خاک لبنان و نزدیک نشدن به خط سرخ. به این ترتیب، نیروهای سوری حق ورود به محدوده پایین تر از رودخانه لیطانی را نداشتند. اشغال بخشهای جنوبی لبنان و ایجاد کمربند امنیتی(16) با حمایت از نیروهای شبه نظامی محلی نیز یکی دیگر از مواردی بود که نضعیف موضع سوریه را در لبنان در پی نداشت. بدیهی است، در شرایطی که لبنان صحنه رقابت قدرتهای خارجی ذی نفوذ در این کشور بود، هر نوع تغییر و تحول در موضع یکی از طرفهای درگیر، بالطبع منافع سایرین را نیز تحت تاثیر قرار داد. این امر علاوه بر آنکه حاکمیت دولت لبنان را بر این مناطق غیر ممکن می ساخت، گامی در جهت تجزیه لبنان بشمار می آمد. 
حمایت اسرائیل از مارونی ها، یکی دیگر از تهدیدات عمده ای بود که مقامات سوری اهمیت بسیاری برای آن قائل بودند. با تمرکز یافتن فلسطینی ها در لبنان و انجام عملیات متعدد چریکی علیه مواضع اسرائیل، ضرورت حمایت و تقویت مارونیها به عنوان اهرمی برای مقابله با گروههای مخالف اسرائیل آشکار شد. لیکن به دلیل ضعف موضع مارونیها طی دهه 1970 و برخی دلایل دیگر، این روابط چندان بهبود نیافت.پاره ای عوامل در ابتدای دهه 1980 موضع اسرائیل را تغییر داد و در نتیجه روابط این کشور با مارونها به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافت. ضعف رژیم اسد به دلیل مشکلات و بحرانهای داخلی، قدرت شبه نظامیان فالاتژ و بویژه نقش شخصیت و رهبری بشیر جمیل و دیدگاه وی نسبت به اسرائیل برخی از این عوامل است. 
آسیب پذیری سوریه از حمایت و تقویت مارونی ها توسط اسرائیل از آنرو بود که شبه نظامیان فالانژ به عنوان گروهی تلقی می شدند که موجودیت اسرائیل را مورد پذیرش قرار داده و برخی مقاطع نیز به عنوان متحد اسرائیل، اقداماتی را اتخاذ کرده بودند که در تضاد با سیاستها و اهداف سوریه در لبنان بود.(17) به علاوه، تمایلات تجزیه طلبانه مارونی ها و حمایت اسرائیل از این طرح تهدیدی جدی علیه سوریه بود: زیرا این امر سبب می شد این کشور با اسرائیل دیگری در جوار مرزهای خود روبرو باشد.(18) 
دامن زدن به بحران و جنگ داخلی لبنان و متشنج ساختن اوضاع سیاسی نیز که در واقع پیامد سیاستهای اسرائیل در این کشور است، از آنرو که با هدف درگیر ساختن بیشتر سوریه در امور جاری لبنان و به تبع آن مخدوش ساختن موقعیت سوریه در این کشور انجام می گیرد، تهدید علیه مصالح ملی سوریه در لبنان محسوب می شود.(19)

 

3/4- دخالت سایر قدرتهای خارجی در لبنان و امنیت ملی سوریه
دخالت قدرتهای خارجی در امور خارجی لبنان یکی دیگر از عوامل است که امنیت ملی سوریه را آسیب پذیر ساخته و از این رو در سیاستگذاری خارجی سوریه در لبنان نقش موثری داشته است. تاکنون نقش اسرائیل و فلسطین ها و چگونگی تاثیر آنها بر امنیت ملی سوریه را بیان داشتیم، در این قسمت به نقش سایر قدرتهای ذی نفوذ خارجی لبنان می پردازیم. دخالت قدرتهای خارجی از آنرو که اغلب با هدف تحمیل شکل و ماهیت مورد نظر خویش بر حکومت لبنان و همچنین حمایت و تقویت برخی گروهها و احزاب لبنانی و فلسطین انجام گرفته است، نقش بسزایی در بین المللی کردن بحران داشته است. 
در مجموع، حضور قدرتهای خارجی در لبنان به لحاظ موقعیت جغرافیایی سوریه و همچنین ارتباط تنگاتنگ امنیت ملی آن با لبنان، مصالح ملی این کشور را تحت تاثیر قرار داده است. مداخله در امور جاری لبنان در شرایطی که سوریه تلاش می کرد نوعی توازن و وفاق ملی بین جناحهای ذی نفوذ سیاسی لبنان به وجود آورد، این کشور را در دسترسی به این اهداف استراتژیک که ارتباط قابل ملاحظه ای نیز با مصالح ملی این کشور داشت، با مشکلات جدی مواجه ساخت از همین رو، مقامات سوری همواره در قبال دخالت سایر کشورهای خارجی در لبنان با حساسیت فوق العاده مسائل را تعقیب کرده و با جدیت با آن برخورد کرده اند. به طور کلی، کشورهای مختلفی از جمله آمریکا، فرانسه، شوروی، و همچنین عربستان سعودی، عراق، لیبی، مصر، و ایران و ..... در بحران لبنان نقش داشته اند. در ادامه، برخی سیاستهای کشورهای مذکور را که به نوعی با مصالح ملی سوریه در لبنان مرتبط است، بیان می داریم. 
سیاستها و مداخلات آمریکا در بحران لبنان دارای نقش ویژه ای است.(20) این کشور با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک لبنان در خاورمیانه و هم مرز بودن آن با اسرائیل و همینطور حضور تعداد کثیری از فلسطین ها و....... سیاستهای را در لبنان اتخاذ کرد که بعضاً در رقابت با نقش سوریه در این کشور بود. حفظ موجودیت و اقتدار جامعه مسیحی لبنان، حمایت و پیشتیبانی از اسرائیل و مداخله نظامی در امور جاری لبنان و ......(21) برخی از اقداماتی بود که به میزان قابل توجهی مواضع سوریه را تحت تاثیر قرار داد. 
فرانسه نیز یکی از کشورهای ذی نفوذ در بحران لبنان بوده است. این کشور با حمایتهای گسترده سیاسی-نظامی از جناح مارونی حاکم بر لبنان، نقش موثری در روند تحولات پیچیده لبنان ایفا کرد. روابط دیرینه این کشور با جامعه مسیحی لبنان و همچنین نقش این کشور در شکل گیری نظام سیاسی لبنان، عامل مهمی در دستیابی فرانسه به اهداف مورد نظر خویش در این سرزمین محسوب شده است. بعلاوه، فرانسه در برخی موارد اقدام به مداخله نظامی در لبنان کرده است. به طور کلی سیاست فرانسه در این کشور بر پایه حمایت و حفظ سلطه مارونی ها بوده است. این امر از آن رو که سبب تقویت طرح تجزیه طلبانه مارونیها و همچنین بین المللی شدن بحران گردیده، یک عامل تهدید کننده امنیت ملی سوریه محسوب شده است. علاوه بر آن، حمایت فرانسه از جناح مارونی، ابتکار عمل سوریه را در لبنان تضعیف کرده و تلاش این کشور را به منظور برقراری آشتی ملی با مشکلاتی مواجه ساخته است. 
یکی دیگر از قدرتهای ذی نفوذ در بحران لبنان، اتحاد شوروی بود. به طور کلی سیاست این کشور در لبنان پیگیری اهداف و منافع خود از طرق غیر مستقیم و با حمایت از برخی احزاب و جناحهای ذی نفوذ در لبنان و همچنین برقراری رابطه و پیمان استراتژیک با سوریه بود.(22) با وجود این، از نظر مقامات سوری، سیاست اتحاد شوروی در لبنان در برخی موارد تضعیف نقش این کشور را در پی داشت و تهدیدی علیه مصالح ملی این کشور بود. 
هر چند اتحاد شوروی طی دهه های 1970 و 1980 هم پیمان و متحد استراتژیک سوریه محسوب می شد، لیکن این کشور به منظور دستیابی به اهداف مورد نظر بعضاً در پی یافتن عوامل دیگری در کنار سوریه بود تا علاوه بر اثر گذاری بیشتر و روند تحولات لبنان، در رقابت با سایر کشورهای ذی نفوذ در لبنان از اهرمهای بیشتری برخوردار باشد. پیشتیبانی اتحاد شوروی از سازمان آزادیبخش فلسطین در همین چارچوب قابل تحلیل و بررسی است. بعلاوه، اتحاد شوروی (حداقل تا قبل از دهه 1980) تجربه لبنان را اقدامی در راستای منافع خویش تلقی می کرد: زیرا در شرایطی که امکان تاسیس یک حکومت کمونیستی در تمامی لبنان به دلیل ساخت پیچیده سیاسی- اجتماعی این کشور ممکن نبود، با توجه به وقعیت جناح چپ در لبنان (طی دهه 1970) تقسیم آن به بخشهای مختلف، نفوذ این کشور را در یک بخش افزایش داده و قابلیت آن را برای دستیابی به اهداف مورد نظر خویش فزونی می بخشید.

 

نتیجه 
اوضاع بحرانی لبنان به طرق مختلف امنیت و مصالح ملی کشورهای همجوار را تحت تاثیر قرار داده است. در مورد سوریه این امر جنبه های مختلف قابل بررسی است: حضور دهها هزار آواره فلسطینی علاوه بر اینکه توازن فرقه ای موجود در نظام سیاسی را دستخوش تغییر ساخت، تضغیف حاکمیت و اقتدار سیاسی دولت لبنان را در پی داشت. بعلاوه، انجام حملات چریکی علیه مواضع اسرائیل بهانه ای برای تهاجم مکرر این کشور به جنوب لبنان اشغال بخشهایی از خاک این کشور بود، در مجموع این عوامل آسیب پذیری بیشتر سوریه را در پی داشت. حضور فلسطینی ها در لبنان، سوریه را درگیر بحرانی فراگیر و پیچیده نمود 
دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی و در نتیجه بین المللی شدن بحران در پی حضور فلسطینی ها در این کشور پدید آمد. از آنجا که این عوامل سوریه را بشدت در موضع ضعف قرار دادند، لذا عوامل مزبور در مطالعه سیاست خارجی این کشور در لبنان جایگاه مهمی را دارا می باشند. 
حضور و نفوذ اسرائیل نیز به گونه ای دیگر تهدیدی جدی علیه منافع سوریه بوده است. اهمیت این امر به دلیل استراتژی توسعه طلبی این کشور و همچنین حمایت از گروههای شبه نظامی محلی و اشغال بخشهایی از خاک لبنان است. حملات مکرر نظامی به جنوب لبنان و ایجاد کمربند امنیتی در جنوب و همچنین حمایت از فالانژها و تلاش برای تجربه لبنان و در نتیجه دامن زدن به بحران، برخی پیامدهای دخالت اسرائیل در لبنان است که از نظر سوریه تهدیدی جدی علیه امنیت ملی این کشور تلقی می شود. به طور خلاصه، طی سالهای 90-1975 تهدیدات امنیت ملی، جایگاه مهمی در سیاستگذاری خارجی سوریه در بحران لبنان داشته است

 

پاورقی ها: 
(1) برخی جنبه های ژئوپلیتیکی لبنان عبارت است از: 
1. واقع شدن در حساسترین منطقه خاورمیانه به دلیل همجواری با اسرائیل. 
2. ایفای نقش موثر در روند منازعات اعراب و اسرائیل. 
3. حضور دهها هزار آواره فلسطینی در آنجا. 
4. وجود احزاب و گروههای متعدد سیاسی و به تبع آن تشدید تعارضات و مناقشات سیاسی- مذهبی. 
5. دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی در اوضاع سیاسی لبنان. 
6. ابهام در مفهوم هویت ملی در نتیجه برتری تمایلات فرقه ای و محلی و فقدان انسجام ملی. 
(2) ر.ک: محمد لسماک، اقرار العربی فی الازمه اللبنانیه، بیروت، دارالکتاب اللبنانی و مکتبه المدرسه، 1984 صص 62-60 
(3) در این مورد، اسرائیل نیز به دلیل حضور تعداد کثیری از فلسطینی ها در لبنان و انجام حملات چریکی علیه مواضع این کشور بارها اقدام به حملات نظامی گسترده علیه لبنان کرده و به منظور دفع حملات رزمندگان لبنانی و فلسطینی عملاً بخشهایی از جنوب این کشور را به اشغال خود در آورده و با حمایت از گروههای شبه نظامی محلی، حاکمیت دولت را در مناطق جنوبی خدشه دار ساخته است 
(4) توضیح اینکه مهمترین اشکال این تعریف آن است که هیچ معیار و میزان مشخصی برای امنیت ارائه نمی دهد. اینکه چه مسائلی موجب ناامنی می شود، روشن است، اما اینکه یک کشور چه موقع امنیت خود را از دست می دهد بسیار مهم است. به نظر می رسد اگر عنصر توانایی مقابله با ناامنی را ملاک قرار دهیم، بتوانیم به تعریفی نسبتاً کاربردی دست یابیم. به این ترتیب بسیاری که به گونه ای با خشونت ستیز، بحرانهای سیاسی، اجتماعی، منازعات مرزی و ..... درگیر هستند، لیکن سیستم سیاسی آنها توان پاسخگویی موثر به این بحرانها را داراست، را می توان کشورهای دارای امنیت تلقی کرد. برای مطالعه بیشتر رک: فرهاد درویشی، پژوهشی در مناسبات امنیتی ایران و آمریکا، پایان نامه دوره کارشناسی ارشد، تهران، دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، 1372 و به: زبیگنیو برژنیسکی، در جستجوی امنیت ملی، ترجمه ابراهیم خلیلی نجف آبادی، تهران، نشر سفیر 1369. 
(5)waiter Lippman. 
(6) لازم به ذکر است چنین برداشتی از مفهوم امنیت ملی با توجه به گسترش فوق العاده وابستگی متقابل کشورها، وجود سلاحهای اتمی و موشکهای قاره پیما نارساست، زیرا صرفاً با در اختیار داشتن نیروهای نظامی نمی توان تهدیدات بالقوه و بالفعل را دفع نمود، امروزه مسائل بسیار در امنیت ملی کشورها نقش دارد: اهداف و موقعیتهایی که یک کشور خواهان دسترسی به آن است، بخشی از امنیت ملی آن محسوب می شود، بعلاوه در برخی موارد نقش عوامل معنوی قدرت و توان اقتصادی یک کشور بیش از عامل نیروی نظامی اهمیت می یابد (هوشنگ عامری، اصول روابط بین المللی، تهران، موسسه انتشارات آگاه 1370، ص 178. 
(7) غلامرضا بابایی، فرهنگ اصطلاحات روابط بین المللی، تهران نشر سفیر، 1369 ص51.
(8) بهادر امینیان «مفهوم امنیت ملی و تحولات آن» مجله سیاست دفاعی، سال اول زمستان 1371 شماره 1، ص 4 به نقل از حمید بهزادی اصول روابط بین المللی و سیاست خارجی، تهران دهخدا، 1368 ص104 
(9) برخی پیامدهای حضور فلسطینی ها در لبنان عبارتند از: 
1. تغییر توازن موجود بین فرقه ها و جناحهای ذی نفوذ سیاسی. 
2. تشدید اختلافات بین مسیحیان و جناحهای حامی فلسطینی ها. 
3. تضعیف حاکمیت و اقتدار سیاسی دولت. 
4. دامن زدن به بحران و جنگ داخلی. 
5. درگیری مداوم با نیروهای اسرائیلی. 
6. حملات مکرر اسرائیل به لبنان و اشغال بخشهایی از جنوب این کشور. 
7. بین المللی شدن بحران و دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی در امور جاری لبنان 
بدیهی است که حضور بیش از پانصد هزار آواره فلسطینی آن هم اغلب در قالب سازمانها و گروههای چریکی در نزدیکی مرزهای اسرائیل و در کشوری با وسعت تقریبی 10000 کیلومتر مربع و جمعیتی کمتر از 3 میلیون نفر چنین پیامدهایی در پی داشته باشد. 
(10) بعلاوه در خواستهای جناح چپ و دیدگاههای آنان به ویژه کمال جنبلاط به طور اساسی موجودیت نظامی سیاسی لبنان را مورد سوال و تردید قرار می داد. مهمترین درخواستهای آنان عبارت بود از: 
1.لغو نظام طایفی 2. اصلاح قانون اساسی 3. تغییر سازمان ارتش 4. تدوین قانون جدیدی برای انتخابات.5. اصلاح قانون تابعیت. بدیهی است که هر یک از درخواستهای مزبور با ساختار نظام سیاسی لبنان ارتباط داشت و هر گونه تغییر در این ساختار نیز سوریه را با وضعیتی جدید و غیر قابل کنترل مواجه می ساخت. مقامات سوری نیز همواره هر نوع تغییر و تحول در نظام سیاسی لبنان را بدون در نظر گرفتن نظریات و دیدگاههای این کشور، تهدیدی جدی علیه منافع حیاتی خود تلقی کرده اند این امر از آن روست که از دید آنان بویژه حافظ اسد، امنیت ملی سوریه به لحاظ اشتراکات فرهنگی- تاریخی و همچنین موقعیت جغرافیایی سوریه، ارتباط تنگاتنگ با لبنان دارد. 
(11) به نظر برخی از مسیحیها، حضور مسلحانه گروههای فلسطینی بهانه ای برای حملات مکرر اسرائیل و اشغال بخشهایی از خاک لبنان بود بعلاوه آنان نسبت به عملکرد سایر کشورهای عربی در رابطه با گروههای فلسطینی و اینکه چرا فقط لبنان باید متحمل خسارات ناشی از آوارگان فلسطینی شود، اعتراض داشتند. 
(12) لازم به ذکر است که سازمان آزادی بخش فلسطین با آغاز روند صلح مصر و اسرائیل و بهبود روابط ساف با سوریه و همچمنین با توجه به ضعف دولت مرکزی لبنان، قلمرو مستقل خویش را توسعه بخشید، به گونه ای که در اوایل دهه 1980 به یک شبه دولت تبدیل شده بود. 
(13) به طور کلی استراتژی اسرائیل در رابطه با کشورهای منطقه مبتنی بر توسعه طلبی و ایمن سازی مرزهای خود بوده است مهمترین ویژگی این استراتژی که آسیب پذیری کشورهای عربی را فوق العاده افزایش داده است، روشنی اهداف، انسجام، توجیه اعتقادی، توان بالای نظامی و همچنین برخورداری از حمایت کشورهای بزرگ غربی است. افزون بر این بهره گیری از اصول اساسی جنگ نیز نقش مهمی در پیشبرد اهداف این کشور ایفا کرده است: برخی از این اصول عبارتند از: 
1. اصول غافلگیری 2. اصل ابتکار عمل 3. اصل بازدارندگی و سقت در تهاجم 4. اصل جنگ ممانعتی 5. اصل تحریک 6. اصل جنگ برق آسا (برای مطالعه بیشتر رگ: غازی اسماعیل ربابعه، استراتژی 67-1948، تهران : نشر سفیر 1368) 
(14) این تهدیدات دست کم شامل مورد زیر است: 
1. حملات مکرر نظامی که اغلب با هدف سرکوب نیروهای فلسطینی در لبنان انجام گرفته است. 
2. ایجاد کمربند امنیتی در مرزهای شمالی خود با اشغال بخشهایی از جنوب لبنان و حمایت از برخی گروهها شبه نظامی محلی. 
3. حمایت از فالانژها و تلاش برای تجزیه لبنان 
4. دامن زدن به بحران لبنان به منظور مقابله با سیاستهای سوریه، حفظ ابتکار عمل و ممانعت از زوی کار آمدن یک حکومت مخالف اسرائیل. 
5. گسترش مرزهای شمالی خود تا رودخانه لیطانی به منظور بهره وری ازم امکانات و منافع اقتصادی و موقعیت سوق الجیشی آن 
(15) از نظر جرج بال آسیب پذیری سوریه دست کم به دلایل زیر بود: 
1. اشغال بلندیهای استراتژیک جولان و الحاق آن به اسرائیل. 
2. استقرار توپخانه و موشک در جولان و امکان بمباران دمشق 
3. اشغال جنوب لبنان و تاسیس پایگاه برفراز کوه باروق (مشرف به دره بقاع) و نصب رادارهای بسیار قوی در این منطقه و همچنین امکان ایجاد اختلال در رادارهای سوریه و ...... 
(رک: جرج بال، خطا و خیانت در لبنان، ترجمه ابوترابیان، تهران اطلاعات، 1366، صص95-94 
(16) ایجاد کمربند امنیتی پس از تهاجم 1978 اسرائیل به لبنان و با هدف ممانعت از انجام چریکی گروههای فلسطینی و همچنین حل مشکل جنوب گرفت. در پی این اقدام قلمرو سعد حداد به شکل یک نوار امنیتی در طول مرز با اسرائیل در آمد و بسیاری از مردم جنوب (که اغلب شیعه بودند) تحت کنترل وی درآمدند. 
(17) به عنوان مثال می توان به موافقتنامه 17مه 1983 لبنان- اسرائیل اشاره کرد.رک: فرهنگ سیاسی لبنان، همان، صص 274-255. 
(18) اسد در تهمین کنفرانس اتحادیه ملی دانشجویان سوریه در سال 1985 چنین می گوید
رژیم صهیونیستی که از طرف آمریکا حمایت می شود در پی انتقام گرفتن از لبنان است. بدین منظور عده ای از لبنانیها را به کار گرفته است که بر جدایی از ریشه های خود اصرار ورزیده و حقایق تاریخی و جغرافیایی را نادیده می انگارند. اطمینان دارین این طرح همانطور که تاکنون بارها شکست خورده است، دوباره نیز ناکام خواهد ماند.(کذلک قال الاسد، به اهتمام مصطفی طلاس، دمشق طلاسدار، 1990، ص246) 
(19) سخنان حافظ اسد بیانگر دیدگاههای در اوایل دهه 1980 نسبت به این امر است که «سوریه به مسیحیان لبنان مقابله نمی کند، در لبنان سوریه علیه گروهی افراطی که قانون خود را با توسل به زور بر بخش عظیمی از مسیحیان تحمیل می کند، وارد جنگ شده است. این گروه افراطی مهره ای است در دست اسرائیل که برخی از رهبران آن در حال حاضر نسبت به تجربه لبنان نظر موافق دارند، (روزنامه اطلاعات 28/6/1360) در همین رابطه عبدالحلیم خدام معاون ریاست جمهوری سوریه نیز پس از کارشکنیهای اسرائیل در راه تحقیق دولت آشتی ملی در لبنان چنین گفت: «اسرائیل می خواهد لبنان را متقاعد سازد که سوریه قادر به حمایت از آنان نیست » (روزنامه اطلاعات20/6/1360) 
(20) 1. ر.ک. ه. و. بر اندازه «علل و انگیزه های مداخله مسلحانه آمریکا در لبنان، دومینکن و گرانادا»، مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 19،و به «دیپلماسی ریگان در لبنان» روزنامه اطلاعات،22،20 و 23/9/1365. 
(21) آمریکا برای اولین بار در سال 1958 در پی اوج گیری اختلافات و در شرایطی که موقعیت دولت مسیحی لبنان در معرفی خطر جدی قرار داشت، بنا به درخواست کمیل شمعون (رئیس جمهوری وقت لبنان) و به منظور بر قراری و اعاده نظم و آرامش نیروهای خود را وارد لبنان کرد. در سال 1982 نیز پس از حمله اسرائیل به لبنان، نیروی آمریکایی به اتفاق نیروهای چند ملیتی وارد لبنان شدند تا مانع شکست سیاستها اسرائیل و .... گردند، لیکن نیروهای ملی و اسلام گرای لبنان برای مقابله با بیگانگان اقدام به حملات استشهادی علیه آنان کردند و مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی و همچنین سفارتخانه های آمریکا و فرانسه را منفجر ساخته، تعدادی از افسران آمریکایی و .... را به گروگان گرفتند در نتیجه این نیروها به ناچار از لبنان خارج شدند. 
(22) رک: بشارالجعفری، السیاسه الخارجیه السوریه: 1982-1946، دمشق طلاسدار، 1987، صص 254-243و 294-289.همچنین رک: «شوروی و سوریه»، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، اداره کل مطبوعات خارجی، سند شماره 5075 و به «نقش و سیاست شوروی در لبنان، روزنامه اطلاعات، 5، 6/7/1365 به نقل از مجله الشراع

 

 

---------------------------------------

منابع:

پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس

فصلنامه بررسی های نظامی - شماره22


[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

هر قدر که داخل ایران، او را کم می‌شناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصه‌های حیرت‌آوری از او بر سر زبان‌هاست که با آمیخته‌ای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه می‌دهد که گویی همه منافع امریکایی‌ها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناک‌تر و هول‌انگیزتر معرفی می‌کنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست. 

هر قدر او آرام و بی‌سر و صدا می‌رود و می‌آید و کارهایش را انجام می‌دهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش می‌ترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست می‌خوانند، بارها و بارها تحریمش می‌کنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را می‌زنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف می‌کنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری می‌دانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را می‌دهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شده‌اند، به همین سادگی!


و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته می‌شود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی می‌نویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند.» 
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟!»

واقعیت آن است که گرچه غربی‌ها او را ژنرال می‌نامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکایی‌ها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیات‌های نظامی به اهدافش دست می‌یابد، اما خود نیز نمی‌توانند معترف نباشند که او، بی‌آنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست می‌یابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگی‌های اخلاقی‌اش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم می‌زند، نه با تکیه بر قدرت نظامی‌اش. 

روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سی‌ام مارس ۲۰۰۸ گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیری‌ها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزی‌های سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی. وی در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقی‌ها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوق‌های رأی می‌رفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخست‌وزیر شدن ایاد علاوی می‌کرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشت‌های رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.» 
زلمای خلیل‌زاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز می‌گوید: «همان‌قدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم می‌کنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیری‌های نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که می‌رفت ناآرامی‌های آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.» 

یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی می‌گوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن می‌گوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف می‌زنید، بسیار ساده برخورد می‌کند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی‌دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی‌تواند با او بجنگد.» 
قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل می‌کنند، بی‌محافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکایی‌ها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است! 


خیلی فرقی نمی‌کند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر می‌تواند صحیح باشد؛ همین مؤلفه‌ها و قصه‌های راست و دروغ دیگری که از او می‌گویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانه‌ای دولت هایشان هستند، کفایت می‌کند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشسته‌اید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور می‌دهید! این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایران‌هراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت می‌کند؛ حتی اگر دلیلی بر درستی‌شان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدت‌ها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانه‌های هالیوودی عادت دارد! 
ما اما به قصه‌های هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که می‌گوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمی‌کرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او می‌گوییم: بسم الله اگر حریف مایی! 

قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراق‌آمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناک‌تر معرفی کند تا ترسش توجیه شود. 
اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدم‌هایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است. 

جنگ که شد، قاسم سلیمانی جوان بنایی بود در کرمان؛ متولد اسفند ۱۳۳۶. سرش هم گرم کار خودش. جنگ که شد، بنایی را همان جا رها کرد و راهی جبهه شد. کمی بعدتر، این جوان بسیجی فرمانده بسیجی‌های هم‌ولایتی‌اش شد و بعد‌تر لشکری از همین بسیجی‌های آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که شد لشکر ۴۱ ثارالله. 
جنگ که تمام شد، امنیت آن خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب می‌دانند که در آن سال‌های فرماندهی او، امن‌ترین دوران را گذرانده‌اند.

سال ۱۳۷۹، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکایی‌ها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد! 
کابوسی که همان قدر که غربی‌ها را می‌ترساند، به جان ما، غروری مقدس می‌ریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان هم‌ولایتی هایش و در مراسمات و مجالس‌شان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شده‌تر از داخل مرزهاست.

 


---------------------

منبع: جوان آنلاین

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

 در روز 14 آذر 1332 با ورود «دنیس رایت» کاردار جدید سفارت انگلیس به ایران دانشجویان دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی، دندان پزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی در دانشکده‌های خود تظاهرات پر شوری علیه رژیم کودتا و مقاصد آن بر پا کردند که در روز 15 آذرماه این تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و ماموران انتظامی در زد و خورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند.


از جمله جریان‌هایی که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در مقابل دیکتاتوری نظامی وابسته به آمریکا در ایران شکل گرفت، جنبش دانشجویی بود.
  در تاریخ معاصر ایران،  اوج فعالیت های این جنبش، در دوران مبارزه بر سر ملی شدن صنعت نفت و سقوط رضا شاه ، سال‌‌های پس از کودتای 28 مرداد 1332، به ویژه‌ فضای باز سیاسی 1342 – 1332، و دوران انقلاب 57 می باشد.
  از مقاطع مهم جنبش دانشجویی، تهاجم به دانشگاه تهران در روز دوشنبه 16 آذر 1332 و کشته شدن سه دانشجوی دانشکدة فنی به نام‌های (مصطفی بزرگ‌نیا، احمد قندچی و مهدی شریعت رضوی) می‌باشد. که نقطة عطفی در تاریخ فعالیت‌های سیاسی دانشجویان علیه استبداد می‌باشد.
  پس از کودتای 28مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق با همکاری آمریکا و انگلیس، جایگزینی دیکتاتوری زاهدی دولت کودتا به سرکوبی فعالیت‌های سیاسی جامعه پرداخت و کشور را عملاً به سمت وابستگی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی به غرب سوق داد. نیروهای ملی با تشکیل «نهضت مقاومت ملی» که یک روز پس از کودتا صورت گرفت، سعی در شکستن فضای اختناق کردند. در این میان دانشجویان به عنوان بازوی اجرایی نهضت، عمل می‌کردند.
  پس از بازگشایی دانشگاه در مهرماه 1332 که همزمان با شروع دادگاه فرمایشی دکتر مصدق، شایگان و مهندس احمد رضوی بود، جنب و جوش زیادی در میان دانشجویان برای فعالیت‌های سیاسی پدید آمد. نخستین حرکت عملی در این زمینه تظاهرات 16 آذر 1332 به نشانه اعتراض به محاکمه این سه تن بود.
  دانشجویان با سر دادن شعارهایی مثل «مصدق پیروز است»، نسبت به تجدید رابطه سیاسی با انگلیس شدیداً اعتراض کردند.
  در روز 14 آذر 1332 با ورود «دنیس رایت» کاردار جدید سفارت انگلیس به ایران دانشجویان دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی، دندان پزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی در دانشکده‌های خود تظاهرات پر شوری علیه رژیم کودتا و مقاصد آن بر پا کردند که در روز 15 آذرماه این تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و ماموران انتظامی در زد و خورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند. مجموعه این رویدادها و اعتراضات پیگیر دانشجویان پس از کودتا، که یکی از مهمترین قطب‌های متحرک و مخالف دولت را تشکیل می‌داد، رژیم را بر آن داشت که در آستانة ورود نیکسون معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا به تهران، اقتدار خود را به آنها نشان دهد تا ورود نیکسون در کمال آرامش برگزار شود.
  از این رو در یک اقدام کم سابقه در روز 16 آذر 1332، نیروهای لشکر 2 رزمی به دانشگاه تهران اعزام شدند. نوع واحد نظامی اعزامی به دانشگاه، شیوه‌های بهانه جویی و نوع عملکرد و حتی تشویق‌های بعدی مهاجمان به دانشگاه تهران از سوی ارتش و ارتقاء درجه آنها از عواملی هستند که نشان دهندة قصد قبلی دولت کودتا برای سرکوبی دانشجویان در آستانه ورود نیکسون بود.
  دکتر چمران که خود از دانشجویان دانشکده فنی بوده و در روز حادثه در کلاس درس حضور داشته است در خاطرات خود این روز را این گونه توصیف می‌کند:
  «صبح شانزده آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه‌ای را پیش بینی می‌کردند. نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی می‌کردند که به هیچ وجه بهانه‌ای به دست بهانه‌ جویان ندهند، از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس رفتند و سربازان به راهنمایی عده‌ای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه‌ای به دست آنان نیامد به داخل دانشکده‌ها هجوم آوردند. آنها نقشه کشتن و شقه کردن دانشجویان را کشیده بودند و این دستور از مقامات بالاتری به آنها داده شده بود. سرکردگان اجرای این دستور و کشتار ناجونمردانه عده‌ای از گروهبانان و سربازان «دسته جانباز» بودند که اختصاصاً برای اجرای آن مأوریت در آن روز به دانشگاه اعزام شده بودند. در ساعت 10 صبح دسته جانباز به همراه سربازان معمولی به دانشکده فنی رفتند. در این ساعت دانشجویان در سر کلاس‌های درس حاضر بودند و به خاطر شرایط ویژه دانشگاه و حضور گسترده نظامیان، از هر اقدامی که بوی اعتراض و تظاهرات دهد، اجتناب می‌کردند. هنگام حضور سربازان در دانشگاه و مقابل دانشکده فنی، دکتر سیاسی، - رئیس دانشگاه-  مهندس خلیلی -رئیس دانشکده فنی- و دکتر عابدی -معاون وی- سعی کردند که با مذاکره نیروهای نظامی را از دانشکده فنی خارج کنند ولی توفیقی به دست نیاوردند و حتی دکتر سیاسی اظهار داشت که این جا سربازان جانباز هستند و از مقامات بالاتر دستور می‌گیرند و از این جهت من قادر نیستم کاری انجام دهم. سربازان به دانشکده‌ها حمله کردند و بدیت ترتیب سه تن از دانشجویان به نام‌های (مهدی شریعت رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ نیا) به شهادت رسیدند و 27 نفر دیگر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند».
  انتشار خبر واقعه 16آذر و کشته و مجروح شدن دانشجویان، بسیاری از دانشگاه‌های اروپا و آمریکا، با دانشگاه تهران ابراز همدردی کردند. در مراسم برگزاری سومین روز مقتولین، دهها هزار تن از مردم تهران و شهرستان ها بر سر مزار شهیدان در امام زاده عبدالله در شهر ری جلوگیری کنند، با شکست روبه‌رو شد. و دانشجویان به عنوان اعتراض به جنایت‌های دولت کودتا، مدت 15 روز از شرکت در کلاس‌های درس خود داری نمودند.
  حادثه 16 آذر 1332 به عنوان یک روز «مقاومت تاریخی» در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس همه ساله، دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه‌های ایران مراسمی به یاد شهیدان آن روز بر پا کردند. تا آنکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی روز 16آذر به عنوان «روز دانشجو» در تاریخ ایران گنجانده شد.
 
 
منابع:
1- افراسیابی، بهرام؛ ایران و تاریخ، تهران، نشر زرین، 1364.
2- اسماعیلی، علیرضا (و دیگران)؛ اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران (1375 – 1322ه.ش)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381، ج 1و2.
3- چمران، مصطفی؛ شانزده آذر به یاد حماسه و مقاومت دانشگاه و سه قطره خون یاران دانشجو، نهضت آزادی ایران، آذرماه 61.
4- حجازی، مسعود؛ رویدادها و داوری، تهران، انتشارات نیلوفر، 1375.
5- شرکت ، حمید؛ کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی)، عطایی، تهران 1378.
6- شریعت رضوی، پوران؛ طرحی از یک زندگی، تهران، چاپخش، 1376.
7- متین، افشین؛ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور 57 – 1332، ارسطو آذری (ترجمه) ، تهران، مشر شیرازه، 1378.
8- نجاتی، غلامرضا؛ تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران، رسا،  ج1، 1371.  
9- نجاتی، غلامرضا، شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان، رسا، تهران 1375.
      10 - یزدی، ابراهیم، جنبش دانشجویی در دو دهه از 1320 تا 1310،  شرکت انتشارات قلم، 1383.       
 
مقاله‌ها:
1-  مهدی، بازرگان؛ «دانشجو، دانشگاه و جنبش دانشجویی»، ماهنامه ایران فردا، سال اول، شماره 4، آذر و دی‌ماه سال 71.
2-     شاه حسینی، حسین؛ سه قطره خون، ماهنامه ایران فردا، شماره 38، آبان و آذر 1376.
--------------------------------------

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

و سلام بر حسین! سید و سالار شهیدان، سید اولیاء و شقایق سرخ روئیده در نینوا و سلام بر حسین! نور دیده بندگان خدا، گلبوته سرخ باغستان سبز توحید، عطیه بزرگ سرمدی و راهنمای راه رشد و شرف و فضیلت و هدف.حسین، عاشورا را آفرید و عاشورا حسینیان زمانه را. حسین با خون خود عدالت، مظلومیت و عبودیت را عاشقانه تعبیر کرد...

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

سازنده بازی خاطر نشان کرده که در این بازی گیمر ها شانس این را خواهند داشت که به عنوان عضو سرویس ویژه هوایی (S.A.S) در جریان ماموریت نبردی که در سال 1980 در جریان محاصره سفارت خانه ایرانیان به وقوع می پیوندد بازی کنند.

بازی و داستان آن درباره عملیات های سیاه (Black Operations) است، نه درباره جنگ ویتنام.بازی پیرامون جنگ ویتنام است و به نقطه های مهم جنگ سرد هم می پردازد. اما بیشتر بازی پیرامون عملیات هایی است که مردم درباره آن ها چیزی نشنیده اند.ارتباط ویتنام با داستان بازی از طریق تصاویر کاملا شفاف و روشن است.

شرح مختصر ازداستان بدین صورت است که نیروهای فرانسوی تا سال 1954 گرفتار مبارزه با کمونیستها بودندو برای یک دهه پس از آن ایالات متحده آمریکا بطور تنگاتنگی درگیر هزینه های یک جنگ اعلام نشده قرار گرفته بود. همچنین نیروهای مستقیمی جهت نبرد بین سالهای 1965 تا 1973اختصاص یافته شده بودند. هزینه جنگ تقریبا برابر جان و زندگی 60.000 نفر از آمریکایهامحاسبه شده بود و عنوان یک جنگ غیر مردمی و منفور را در تاریخ این کشور به یدک میکشید.و از اینجاست که امریکا برای بدست اوردن قدرت از دست رفته خود مجبور به جنگ با کوبا و ویتنام میشود ، و قدرت کمی برای مقابله در جریان این نبرد دارد ، دست به عملیاتی مخفیانه میزند که مسئولیت آن بر عهده کسی نیست جز شما.


 سازنده بازی خاطر نشان کرده که در این بازی. گیمر ها شانس این را خواهند داشت که به عنوان عضو سرویس ویژه هوایی (S.A.S) در جریان ماموریت نبردی که در سال 1980 در جریان محاصره سفارت خانه ایرانیان به وقوع می پیوندد بازی کنند.

مانند نسخه های قبلی فرانچیز Call Of Duty بلک آپس بازیکن را در نقش سربازان مختلف قرار میدهد که هر کدام در وضعیت و مکان خاصی قرار گرفته اند و سعی دارند بوسیله یاران خود , هدفشان را به صورتی امکان پذیر نمایند.این بار TreyArch شما را در نقش سربازان سربازان "Black Operations" قرار خواهد داد.سربازانی که به نسبت خود قوانین سخت گیرانه و بخصوص تری را ارائه میدهند.Bo شما را در نقش 2 کرکتر اصلی به نام های Mason و Hudson قرار میدهد.شخصیت هایی که وظیفه دارند اهداف خود را در محیط هایی چون کوهستان های اورال , لاوُس , کوبا و ویتنام به انجام برسانند.


نکته جالب توجه این است که شخصیت کمپین شوروی در Waw یعنی Reznov به بازی قدم میگذارد ! در این نسخه نیز شخصیت های کلیدی بازی خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد خود را خواهند داشت , همان طور که در صداگذاری شخصیت های بازی شاهد این تفاوت هستیم.مانند دیگر نسخه های بازی در هنگام دریافت هدف خود شاهد شرح آن بر روی صفحه (HUD بازی) خواهید بود و فاصله بین نقطه فعلی شما و هدفتان مشخص خواهد شد.همچنین شخصیت اصلی بازی بوسیله چند سرباز دیگر همراهی خواهد شد که قادر به دستور دادن به آنها نخواهید بود.Treyarch سعی داشته تنوع را به بازی خود اضافه کند و Black Ops را از قالب یک بازی اول شخص شوتر خسته کننده خارج کند.به همین منظور این استودیو کنترل هلیکوپتر Mil Mi-24 را به گیم پلی بازی اضافه کرده است تا پس از تیر اندازی های پیا پی و خسته کننده با پای پیاده بازیکنان تجربه یک بمباران واقعی را حس کنند.

لازم به ذکر است که استفاده از SR-71 Blackbird ( جت پر سرعت جنگنده و اکتشافی ) نیز در بازی تایید شده است.صحنه های نشان داده شده از بازی بسیار متفاوت بودند.نخست کنترل شخصیت اصلی در مناطق برفی روسیه به نمایش در آمد.این نمایش پر قدرت نشان گر آن بود که ظاهرا مناطق برفی در سری COD به عنوان یک لوکیشن محبوب شناخته میشوند و Trearch سعی دارد مناطق برفی را به مراتب با کیفیت بیشتر از Modern Warfare 2 و یا دیگر شوتر های اول شخص به بازیکنان ارائه دهد.در ادامه به داخل کابین یک هواپیمای SR-71 Blackbird منتقل شدیم.حرکت هواپیما با یک پیش روی سریع بر روی باند فرودگاه شروع شد و پس از مدتی بلک برد از سطح زمین فاصله گرفت و در مدت کوتاهی با هدف شناسایی و اکتشاف مواضع دشمن در لوکیشن گرد و خاکی بازی به پرواز پرداخت.پس از مدتی صفحه ای نمایان شد و نشان گر سربازان هم جبهه بود.بازیکن در این لحظه وظیفه دارد در ارتفاع بالای 80000 پا پرواز کند و در واقع سربازان خودی را هدایت کند تا این که در چه مسیر حرکت کنند.قطعا این صحنه از بازی برای ما ارمغان آور یک RTS و جذابیت های آن است.اما پیش برد این ماموریت تنها به چند دستور ساده ختم نمیشود ! بلکه سکانس های بعدی ماموریت مستقیما به حرکات شما وابسته است.


صحنه بعدی بازی از جایی شروع میشود که کنترل یک سرباز را در دید اول شخص در دست میگیریم و در میان شاخ و برگهای فراوان پنهان شده ایم و آن هم در حالی که یک گشت روسی بدون توجه از مقابل آنان عبور میکند و در وضعیتی که فاصله بین این 2 گروه تنها در حدود 10 پا است ! پس از مدتی شخصیت بازی و تیم او شروع به پیش روی بر روی یک تپه برفی کردند و بوسیله طناب های خود وارد یک ایستگاه ارتباطی شوروی شدند , در این جا شاهد مبارزات همیشگی و پر هیجان سری COD هستیم.

و اما در قسمت های بالاتر از کمان پولادین گفتیم ! همانطور که گفته شد این سلاح در بازی گنجانده شده است و خود به نوعی یک تنوع کوچک است.این سلاح میتوان تیرهای زمان گذاری شده (حاوی بمب) را پرتاب کند.پس از اصابت این تیر به پیکر دشمن و پس از گذشت زمانی در حدود دو ثانیه بمب کوچک منفجر میشود و دشمنانی را که در کنار قربانی این تیر قرار گرفته اند را نیز نابود و یا تار و مار میکند.بازی با صحنه بعدی در ویتنام دنبال شد و این مرحله در داخل یک کشتارگاه انجام شد.صحنه بازی با استفاده از هلیکوپتر ادامه یافت.در این لحظه شاهد صد ها موشک , منحرف کننده موشک و دیگر عوامل بودیم که بالا برنده ی هیجان بازی بودند و محیط را به یک جهنم واقعی تبدیل میکردند.کنترل این وسیله هوایی بنظر بسیار روان و لذت بخش بود.اوضاع زمانی وخیم شد که هلیکوپتر و سر نشینان اش به درون یک ساختمان سقوط کردند.در اینجا شخصیت بازی از سلاح شاتگانی استفاده کرد که با مهمات آتش زا محیا شده بود.استفاده از این شاتگان ها و قدرت آتش آنها به گونه ای بود که تصور کنیم نظیر آنها را در هیچ نسخه از Call Of Duty مشاهده نکرده ایم.این صحنه تا جایی ادامه پیدا کرد که بازیکن یک رادیو را از یک سرباز زخمی گرفت و بوسیله این وسیله ارتباطی درخواست نیروی کمکی هوایی کرد و آن هم به منظور نابودی ساختمان های نزدیک به شخصیت , چرا که دشمنان در تمامی این ساختمان ها جای گرفته اند و تنها راه نابودی آنها پوشش هوایی است.

 

--------------------------------------------

منبع: www.readerreza.blogfa.com


[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:13 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

شاید یکی از معروفترین نمادهای جنگ جهانی دوم هواپیمای اشتوکا (Stuka) باشد . این هواپیما و تانک های پانزر و تایگر به نماد اصلی حملات سریع آلمانها تبدیل شدند.اکثر پیروزی های برق آسای آلمان در فرانسه و روسیه مدیون همین هواپیماست. 

قبل از جنگ اکثر ارتشهای مدرن جهان چندان توجهی به نیروی هوایی نداشتند. کشورهای انگلیس و فرانسه و امریکا بیشتر روی قوای زمینی و دریایی تاکید داشتند.طبق معمول آلمانها در این زمینه پیشقدم بودند.یکی از این طرحها ساختن هواپیمایی بود که نه مثل جنگنده ها سبک و فقط قادر به حمل تسلیحات سبک باشد و نه مثل بمب افکن ها قدرت مانور کم داشته و فقط برای ماموریت های خاص قابل استفاده باشد. هواپیمایی که بتواند به هدفهای هیتلر جامه عمل بپوشاند یعنی سریع،مهلک و برای نابودی هر آن چه که روی زمین قرار دارد استفاده بشود ! 

با قدرت گرفتن نازی ها در آلمان هزاران طراح بر روی طرح های نظامی جدید شروع بکار کردند که یکی از آنها Ernst Udet است که در واقع پدر هواپیمای اشتوکاست. 

ارنست اودت،پدر هواپیمای اشتوکا

هواپیما باید مستحکم و در برابر گلوله مقاومت خوبی می داشت به همین خاطر  از صفحات فولادی در بدنه آن بخصوص در کف هواپیما استفاده شد. علاوه بر این هواپیما باید چیزی نزدیک به یک تن مهمات هم حمل می کرد که باعث سنگین شدن هواپییما می شد،پس نیاز به یک موتور قوی بود. در ضمن این موتور به علت قدرت زیاد قادر به خنک شدن با هوا مثل بقیه هواپیما ها نبود بنابراین با آب و رادیاتور خنک می شد که البته باعث سنگین شدن هواپیما نیز می شد اما قدرت و پایداری زیادی به هواپیما می داد.با توجه به وزن زیاد هواپیما و اینکه احتمال آسیب دیدن هواپیما در حمله به اهداف زمینی زیاد بود طراحان تصمیم گرفتند ارابه فرود محکم ولی ثابت بسازند.

مدل نهایی بعد از تست در سال 1938 وارد خدمت شد. در زیر برخی از مشخصات آن را می بینیم :

برد 1000 km
موتور 1044 kW
سرعت 375 km
سرعت شیرجه 600 km
اسلحه

2×7.92 mm MG 17
2×37 mm BK 37

6 rounds per gun

خدمه: دو نفر - خلبان و مسلسلچی عقب برای حفاظت در برابر جنگنده های دشمن.

نکته جالبی که بمب افکن داشت این بود که برای پرتاب بمب،با زاویه تند روی مواضع دشمن شیرجه می زد و بمب را بر روی هدف پرتاب می کرد که باعث دقت بمباران میشد. اما یک نکته منفی وجود داشت که با توجه به شتاب بالای G هواپیما در حالت شیرجه گاهی اوقات باعث می شد خلبان برای مدت کوتاهی بیهوش بشود که نتیجه هم برخورد هواپیما به جای بمب به هدف بود !!! که در اینجا آلمانها باز هم ابتکار به خرج دادند و در واقع خلبان خودکار متولد شد. سیستم کار هم به این صورت بود که اگر خلبان در هنگام شیرجه بیهوش می شد خلبان خودکار هواپیما رو هدایت و از حالت شیرجه به حالت عادی بر میگرداند.

 

اشتوکا در حال شیرجه زدن



مکانیسم شیرجه زدن :
بطور معمول خلبان در ارتفاع 4600 m هدف را در پنجره مخصوص این کار پیدا میکرد،سپس اهرم حالت شیرجه اتوماتیک را فعال و هواپیما با زاویه 60 تا 90 درجه به سمت هدف شیرجه می رفت که در این هنگام سرعتش به بیشترین حد ممکن یعنی 600 می رسید. با رسیدن هواپیما به ارتفاع 450 متری، ارتفاع سنج با روشن شدن یک چراغ به خلبان اطلاع می داد و خلبان بمب اصلی را که زیر بال هواپیما و در وسط قرار گرفته بود رها می کرد.
اما مشکل این بود که این شیرجه ناگهانی شتاب G زیادی را به خلبان وارد می کرد که گاهی اوقات باعث بیهوشی خلبان برای چند ثانیه می شد. در اینجا بود که سیستم اتوماتیک شیرجه،هواپیما را هدایت می کرد تا از حالت شیرجه خارج شود.
خلبانان اشتوکا باید آزمایشهای زیادی را برای کار با این هواپیما طی می کردند که یکی از آنها آزمایش شتاب G بود که امروزه همه خلبانان جنگنده باید آن را پشت سر بگذارند که اولین بار بر روی خلبانان اشتوکا اجرا شد .آمریکایی ها در سال 1945 وقتی کارخانه Stuka را متصرف شدند از دیدن وسایل و آزمایش های ویژه شتاب متعجب شدند که خود پایه ای شد برای آزمایشات و تست های شتاب امروز در جهان.

اشتوکا در عمل :
 خوب حالا همه چیز آماده بود و فقط باید هواپیما در شرایط جنگی تست می شد که آلمان خیلی زود یک آزمایشگاه برای این کار پیدا کرد؛اسپانیا.

جنگ داخلی اسپانیا
در همان سالها جنگ داخلی در اسپانیا میان چریکهای با گرایش های کمونیستی و حکومت اسپانیا به رهبری دیکتاتوری به نام فرانکو در جریان بود.خیلی زود هیتلر نیروهای آلمان را به کمک فرانکو فرستاد و فرصت خوبی بود که سلاح های آلمانی آزمایش بشوند و برای روز حادثه آماده باشند که در این میان اشتوکا کاملا موفق بود.

در جنگ جهانی دوم :


بزودی جنگ شروع شد . اشتوکاها نقش زیادی در جنگ داشتند بخصوص در لهستان. اما قابلیت آنها در جنگ با فرانسه روشن شد.جایی که آلمانها نه تنها با سخت افزار جنگی بلکه حتی از جنگ روانی استفاده کردند که این ابزار همان اشتوکا بود ! لوله اگزوز هواپیما را طوری تغییر داده بودند که هنگام شیرجه صدای آن چند برابر می شد و تولید صدای وحشتناکی می کرد که باعث سردرگمی و ترس در دل دشمن می شد .خیلی زود ثابت شد که این ترفند واقعا موثر است .سربازان انگلیسی و فرانسوی در حمله آلمان به فرانسه کاملا گیج و سردرگم شده بودند و علت اصلی هم چیزی جز صدای وحشتناک اشتوکا به هنگام شیرجه بالای سرشان نبود.اشتوکاها امتحان خودشان در حمله در دریا را هم به خوبی پس دادند : تعداد زیادی از کشتیهای متفقین بوسیله اشتوکاها غرق شدند. از جمله 2 ناو شکن و 31شناور !

اشتوکاها در حمله به انگلیس که نبرد بریتانیا نام گرفت به صورت انبوه شرکت داشتند. در حالی که جنگنده ها در حال جنگ با جنگنده های انگلیسی بودند آنها با استفاده از پوشش جنگنده ها به نقاط حساس مثل مخازن نفت،ایستگاهای رادار و فرودگاه ها حمله میکردند که البته با توجه به سرعت کم اشتوکا نسبت به جنگنده ها احتیاج به حمایت جنگنده های آلمانی داشتند و بدون آنها به راحتی شکار انگلیسیها می شدند. اما امتحان اصلی اشتوکا در جای دیگر باید پس داده می شد یعنی روسیه.
با حمله برق آسای آلمان به روسیه اشتوکا باز هم در نقش اصلی به همراه تانکها ظاهر شد.بعد از اینکه خطوط دفاعی روسها بعد از حمله اشتوکاها از هم پاشید تانکها باید وارد عمل می شدند که این استراتژی اصلی نبرد سریع بود.
با به محاصره در آمدن استالینگراد اشتوکا ها ماموریت جدیدی یافتند و آن حمله به تمام کاروان هایی بود که قصد رساندن آذوقه و مهمات به شهر  را داشتند. برای در هم شکستن روحیه مدافعان شهر بمباران شهر با بمب های یک تنی انجام می شد! با قدرت گرفتن نیروهای زرهی شوروی،اشتوکاها کم کم شکار مورد علاقه خودشون را پیدا کردند یعنی تانکهای روسی. ولی قبل از آن باید تغییراتی را در اسلحه شان می دادند. اینجا بود که مرگبارترین نوع اشتوکا آماده شد به این صورت که بجای حمل بمب دو توپ را حمل می کرد که نوک گلوله های انفجاری آن از کاربید تنگستن ساخته شده بود که یکی از سخت ترین آلیاژهاست و در ضمن چگالی بالایی هم دارد و به راحتی زره تانکهای روسی را مثل کاغذ پاره می کرد به خصوص که اشتوکا از بالا هم حمله می کرد.
نتیجه برای ارتش روسیه فاجعه بار بود. اشتوکاها در نبردهای بزرگ شرق مثل کورسک،ویستولا و خارکف تعداد زیادی تانک و خودرو را شکار کردند.

توپ مرگبار اشتوکا

اشتوکاها تا آخرین روز جنگ یعنی تا فتح برلین و تسلیم آلمان فعال بودند و شکار میکردند ولی به علت کم بودن پشتیبانی جنگنده های آلمانی تلفاتشان در اواخر جنگ زیاد شده بود ولی هوز زهر دار بودند. 

 

-----------------------------------------------

منبع: مرجع منابع نظامی و فناوری برتر

 

ویرایش متن و تصاویر: وبلاگ دیپلمات

 

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

پس از موفقیت چشمگیر نیروهای مسلح کشورمان در به اختیار گرفتن پهپاد جاسوسی آمریکا، سربازان گمنام امام زمان(عج) نیز توانستند یک جاسوس ایرانی تبار سازمان سیا را در کشورمان پس از ورود به پایگاه هوایی بگرام در افغانستان شناسایی و به محض ورود وی به کشور دستگیر کنند. این جاسوس سیا ماموریت داشت در مسیر دالان های اطلاعاتی منتهی به وزارت اطلاعات قرار گیرد تا در مراحل بعدی امکان القای اطلاعات فریب در مقیاس وسیع به این وزارت خانه و نیز انجام جاسوسی را فراهم آورد.

 

 

واحد مرکزی خبر به نقل از روابط عمومی وزارت اطلاعات گزارش داد: دولت آمریکا در ادامه اقدامات خصمانه و همه جانبه اطلاعاتی و عملیاتی علیه ایران و مردم کشورمان، سرمایه‌گذاری سنگین و طراحی پیچیده و گسترده‌ای ترتیب داده بود تا امکان نفوذ در تشکیلات اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران را ایجاد کند. در این راستا سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) به یکی از تحلیل گران اطلاعاتی خود که سوابقی همچون فعالیت در واحدهای اطلاعاتی ارتش آمریکا و حضور در پایگاه‌های نظامی آمریکا در افغانستان و عراق را دارد، اجرای سناریوی اطلاعاتی- عملیاتی پیچیده‌ای را محول کرد. طی این سناریو، جاسوس مورد نظر باید خود را در مسیر دالان‌های اطلاعاتی منتهی به وزارت اطلاعات قرار می‌داد تا در مراحل بعدی امکان القای اطلاعات فریب در مقیاس وسیع به وزارت اطلاعات و نیز انجام دادن جاسوسی را فراهم آورد.

این مأمور ایرانی‌تبار سازمان سیا پس از گذراندن آموزش‌های پیچیده اطلاعاتی در چند مرحله و ورود به منطقه، ضمن جمع‌آوری‌های اطلاعاتی با سلسله فعالیت‌های هدفمند و برنامه‌ریزی شده مأموریت خود را آغاز کرد. اما با هوشمندی سربازان گمنام امام زمان (عج) به محض ورود این فرد به پایگاه بگرام افغانستان، مورد شناسایی قرار گرفته، جاسوسی نامبرده و مأموریت‌های محول شده به وی آشکار شد. بر اساس همین گزارش، جاسوس یادشده سپس زیر نظر مأموران اطلاعاتی ایران قرار گرفت و پس از ورود به خاک کشورمان مدتی تحت تعقیب بود و همزمان با آغاز مأموریت جاسوسی خویش، مقتدرانه به دست سربازان گمنام امام زمان (عج) بازداشت شد. به این ترتیب، این طرح سازمان جاسوسی سیا نیز افشا و خنثی شد و یک بار دیگر نیات پلید دشمنان با اشراف و اقتدار اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران با شکست مواجه شد. ابعاد و زوایای این پرونده و اطلاعات تکمیلی طی روزهای آینده به اطلاع مردم سرافراز کشورمان خواهد رسید.

بازتاب خبر دستگیری جاسوس آمریکایی در رسانه‌های جهان

در همین حال فارس خبر داد: خبر دستگیری یک جاسوس سیا در کشورمان به سرعت در رسانه‌های جهان بازتاب یافت و دو خبرگزاری مهم آسوشیتدپرس و آلمان به سرعت این خبر را روی تلکس خبری خود قرار دادند. خبرگزاری آلمان در خبری از این دستگیری نوشت: وزارت اطلاعات ایران اعلام کرد که یک نیروی سیا را در ایران دستگیر کرده است.

این خبرگزاری به نقل از منابع ایرانی افزود که سازمان‌های اطلاعاتی ایران از قبل توانسته بودند ماموریت‌های این فرد را در افغانستان شناسایی کنند و بلافاصله بعد از ورود به ایران وی را دستگیر کرده‌اند. سیستم اطلاعاتی ایران قبلا نیز خبر از دستگیری 12 جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی غربی از جمله سیا داده بود.

خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز نوشت که بیانیه وزارت اطلاعات ایران بیان می‌دارد که ایران یک مامور سیا را در پایگاه هوایی بگرام در افغانستان شناسایی کرده و پس از ورود به خاک ایران وی را دستگیر کرده است. این خبرگزاری افزود: پایگاه بگرام مهمترین پایگاه نیروهای نظامی خارجی حاضر در خاک افغانستان بیرون از کابل است. روزنامه جروزالم پست، تایوان نیوز، خبرگزاری فرانسه، روزنامه ونکوور سان و ... نیز در همان دقایق ابتدایی پس از اعلام خبر نسبت به بازتاب آن اقدام کردند.

"روزنامه جروزالم پست"، "تایوان نیوز"، "خبرگزاری فرانسه"، "روزنامه ونکوور سان" و ... نیز در همان دقایق ابتدایی پس از اعلام خبر نسبت به بازتاب آن اقدام کردند.
 
همچنین اعلام خبر دستگیری یک جاسوس سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، روز شنبه 17دسامبر (26آذر) در رسانه های فارسی زبان بیگانه بازتاب وسیعی یافت.

پایگاه اینترنتی "رادیو فردا" در این زمینه نوشت: جمهوری اسلامی از دستگیری یک جاسوس ایرانی‌تبار سازمان سیا در خاک ایران خبر داد... دستگاه اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی پیش از این نیز چندبار از دستگیری جاسوسان وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا خبر داده بود اما این دفعه برای نخستین بار اعلام شده که فرد دستگیر شده، از زمان حضور در افغانستان، تحت نظر نیروهای امنیتی ایران بوده است.

سایت رادیو فردا همچنین نوشت: وزارت اطلاعات ایران مدعی است که فرد دستگیر شده پس از گذراندن آموزش‌های پیچیده اطلاعاتی در چند مرحله و ورود به منطقه، ضمن جمع‌آوری‌های اطلاعاتی با سلسله فعالیت‌های هدفمند و برنامه‌ریزی شده، مأموریت خود را آغاز کرده است.
سایت "دویچه وله" نیز با تیتر "ادعای وزارت اطلاعات ایران درباره دستگیری جاسوس ایرانی‌تبار سیا" نوشت: دستگیری شهروندان کشورهای دیگر یا ایرانیان با دو تابعیت به اتهام جاسوسی در جمهوری اسلامی سابقه‌ای طولانی دارد. وزارت اطلاعات ایران نامی از شخص دستگیر شده مورد ادعای خود نیاورده است.

سایت "جرس" نیز به اطلاعیه وزارت اطلاعات ایران و توضیحات تکمیلی این سازمان اشاره نمود و تأکید کرد: بنا به گزارش منابع بین المللی، هنوز ایالات متحده آمریکا به خبر شناسایی و بازداشت جاسوس ایرانی تبار واکنشی نشان نداده است.

همچنین پایگاه اینترنتی شبکه "العربیه" در بازتاب این خبر نوشت: بیانیه وزارت اطلاعات ایران تأکید می کند مأموریت این متهم "نفوذ در تشکیلات اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران" است. ایران می گوید جاسوس سازمان سیا را از هنگام ورود به پایگاه "بگرام" افغانستان شناسایی کرده بود و هنگام ورود به ایران وی را شناسایی و بازداشت کرد.

العربیه افزود: آمریکا هنوز موضع خود را در مورد این اتهام بیان نکرده است. اعلام بازداشت جاسوس "سیا" چند روز پس از سرنگونی یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی در مرزهای شرقی ایران انجام می شود. ایران هواپیمای سرنگون شده را که یک هواپیمای پیشرفته جاسوسی است، در تلویزیون دولتی به نمایش درآورده و آمریکا را به ادامه "عملکرد خصمانه" علیه خود متهم کرده بود.
 
نسخه فارسی پایگاه اینترنتی شبکه دولتی انگلیس (BBC.Persian) در خبری به اطلاعیه رسمی صادر شده اشاره کرد و نوشت: در تازه ترین خبرها، وزارت اطلاعات ایران -که مهمترین نهاد اطلاعاتی و امنیتی زیر نظر دولت این کشور است- از دستگیری یک جاسوس ایرانی تبار سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا خبر داده است.

بی بی سی با اشاره به اینکه این دستگیری، چند روز پس از سرنگونی یک هواپیمای تجسسی بدون خلبان آمریکا در ایران صورت گرفته است، افزود: مقام های آمریکایی هم به طور تلویحی دستگیری شماری جاسوس این کشور در ایران را تأیید کرده اند.

در ادامه گزارش بی بی سی آمده: وزارت اطلاعات ایران می گوید شخص دستگیر شده از تحلیلگران سازمان مرکزی اطلاعات آمریکاست و سابقه فعالیت در واحدهای اطلاعاتی ارتش آمریکا و حضور در پایگاه‌های نظامی آمریکا در افغانستان و عراق را دارد. ایران می گوید این فرد قرار بوده "اطلاعات فریب" به وزارت اطلاعات ایران بدهد و زمینه جاسوسی را فراهم کند.

این سایت به نقل از بیانیه وزارت اطلاعات ایران نوشت: فرد متهم به جاسوسی به محض ورود به پایگاه "بگرام" افغانستان مورد شناسایی ایران قرار گرفته و پس از ورود به خاک ایران مدتی تحت تعقیب بوده و همزمان با آغاز مأموریت جاسوسی بازداشت شده است.
---------------------------------
منابع:
خبرگزاری فارس
روزنامه خراسان
سایت گرداب
[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

دهه ۹۰ میلادی جنگهای داخلی طولانی، وضعیت سومالی را بسیار آشفته کرده بود و قحطی و گرسنگی سراسر کشور را فراگرفته بود. سازمان ملل با صدور قطعنامه‌ای خواستار استقرار نیروهای حافظ صلح در سومالی گردید. در این راستا ارتش ایالات متحده با واحدهایی متشکل از تفنگداران دریایی، تکاوران، هنگ دهم کوهستان ، نیروهای دلتا و همچنین واحدهای پیاده و زرهی ارتش پاکستان و مالزی در سومالی مستقر شدند و عملیاتی به نام بازگشت امید را آغاز کردند.

دهه ۹۰ میلادی جنگهای داخلی طولانی، وضعیت سومالی را بسیار آشفته کرده بود و قحطی و گرسنگی سراسر کشور را فراگرفته بود. سازمان ملل با صدور قطعنامه‌ای خواستار استقرار نیروهای حافظ صلح در سومالی گردید. در این راستا ارتش ایالات متحده با واحدهایی متشکل از تفنگداران دریایی، تکاوران(Rangers)، هنگ دهم کوهستان و نیروهای دلتا(Delta Force) و همچنین واحدهای پیاده و زرهی ارتش پاکستان و مالزی در سومالی مستقر شدند و عملیاتی به نام بازگشت امید را آغاز کردند. درگیریهای داخلی بین چریکهای سومالیایی و شبه نظامیانی بود که در غالب چندین گروه برای رسیدن به قدرت می‌جنگیدند. قویترین این گروهها، گروه جبهه اتحاد ملی سومالی به رهبری ژنرال محمد فرح عیدید بود. با ورود نیروهای حافظ صلح، این گروهها به شدت تضعیف شدند.

جبهه اتحاد ملی سومالی

این گروه موگادیشورا تحت کنترل داشت. عیدید از سلاح گرسنگی استفاده می‌کرد و محموله‌های غذای بین المللی را تصاحب می‌کرد. او همچنین بین قبایل مخالف تفرقه می‌انداخت. سربازهای وی افراد بالای ۱۲ سال بودند و عمده جنگ افزارشان کلاشنیکف، ژ۳، آر پی جی۷ (RPG7) و تیربار دوشکا بود. آنها از تاکتیک کمینهای کوچک و عملیاتهای محدود بر مبنای غافلگیری در مناطقی که برتری قطعی داشتند استفاده می‌کردند.

اقداماتی که عیدید در مقابله با نیروهای حافظ صلح و بویژه نیروهای ایالات متحده انجام می‌داد؛ باعث شد تا از طرف سازمان ملل محکوم شده و تحت پیگرد قرار بگیرد. به این ترتیب جنگ بین نیروهای ایالات متحده و جبهه اتحاد ملی سومالی آغاز شد.

منابع اطلاعاتی

پس از اینکه مدت ۶ هفته تلاش برای پیداکردن و دستگیری عیدید بی نتیجه ماند؛ ناگهان نیروهای ایالات متحده از سوی منابع اطلاعاتی خود از تشکیل جلسه دولت عیدید با حضور دو نفر از معاونان ارشد وی در تاریخ ۳ اکتبر ۱۹۹۳(میلادی) در هتل المپیا واقع در باکارا بازار بزرگ موگادیشو با خبر شدند.

طرح عملیات

زمان: ۳ اکتبر ۱۹۹۳(میلادی) ساعت 15:35

مکان: هتل المپیا واقع در بازار موگادیشو.

هدف: دستگیری کلیه افراد موجود در هتل و بازگشت همه افراد به پایگاه.

یگانهای درگیر: نیروهای دلتا(Delta Force) - تکاوران(Rangers) – کوهستان دهم(10th Mountain)

چگونگی: نیروهای دلتا با هیکوپترهای لیتل برد (Bird Little) از طریق پشت بام در قالب دوگروه به نامهای 1-5 و 2-5 راس ساعت 15:42 وارد هتل شده و تمام افراد هتل را دستگیر کنند. تکاوران بصورت هم‌زمان به‌وسیله هلیکوپترهای بلک هاوک و با استفاده از طناب در قالب چهار گروه به نامهای چالک۱ تا چالک ۴ (Chalk 1 to 4) در چهار طرف هتل مستقر شده و جلوی ورود و خروج افراد به هتل را بگیرند. کوهستان دهم هم با خودروهای Humvee و کامیونهای Flat Bed در موقعیت حاضر شده و تخلیه نیروها و اسرا را انجام دهد. کل عملیات نباید بیش از ۳۰ دقیقه طول بکشد.

پیشرفت عملیات

نیروهای دلتا بدون هیچ مشکلی وارد هتل شده و کلیه افراد را دستگیر کردند. چریکهای سومالیایی با دیدن هلیکوپترهای آمریکایی به سمت هتل هجوم آوردند. تکاوران به خوبی کار خود را انجام می‌دادند ولی سقوط یک نفر از نیروهای چالک۱ در هنگام پایین آمدن با طناب باعث تامل بیش از حد هلیکوپتر بلک هاوک با کد رمز سوپر۱-۶(Super6-1) در محل شد و همین تامل بیش از حد موجب شد چریکها با موشک انداز آر پی جی این هلیکوپتر را مورد اصابت قرار دهند. این هلیکوپتر در شرق هتل سقوط کرد. سقوط این هلیکوپتر باعث شد تا بخشی از کوهستان دهم زودتر از موعد و قبل از تخلیه کامل اسرا و نیروها به سمت محل سقوط حرکت کنند.

بعد از ۴۵ دقیقه این گروه کوچک با مجروحین زیادی بدون موفقیت در رسیدن به محل حادثه به سمت پایگاه برگشت. دوگروه از تکاوران و یک گروه از نیروهای دلتا پیاده به سمت محل حادثه حرکت کردند. در این بین هلیکوپتر بلک هاوک دوم با کد رمز سوپر ۴-۶ (Super6-4) نیز مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. بخشی از نیروها به سمت محل حادثه دوم حرکت کردند. چریکهای سومالیایی با تعداد بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ نفر و حجم آتش سنگین با نیروهای آمریکایی در سطح شهر درگیر می‌شدند. ولی به دلیل تاکتیک قوی و پوشش آتش مناسب نیروهای آمریکایی، چریکها چندان موفق نبودند.

بالاخره با تاریک شدن هوا نیروهای پیاده آمریکایی که در سطح شهر پراکنده شده بودند در یک ساختمان جمع شدند. این ساختمان زیر آتش سنگین چریکهای سومالیایی قرار داشت؛ ولی با پوشش هلیکوپترهای توپدار لیتل بیرد و همچنین کمک گروه دوم نیروهای دلتا که به شهر برگشته بودند، وضعیت کمی بهتر شد. نهایتا با درخواست فرمانده آمریکایی از ارتش پاکستانی‌ها یک ستون از نفربرهای زرهی پاکستانی به سمت ساختمان رفتند و در ساعت 07:15 صبح نیروهای آمریکایی که در ساختمان گیر افتاده بودند تخلیه شدند. البته به دلیل کمبود جا تعدادی از نیروهای آمریکایی که سالم بودند؛ متشکل از گروه دلتا و تکاوران، با پای پیاده و در پوشش نفربرها مسافت طولانی تا محل استقرار پاکستانی‌ها را طی کردند.

نتیجه عملیات

در این عملیات ۱۸ ساعته که می‌بایست ۳۰ دقیقه طول می‌کشید، ۱۸ سرباز آمریکایی کشته و ۷۳ نفر مجروح شدند. همچنین دو هلیکوپتر بلک هاوک از بین رفت. در مورد تلفات چریکهای سومالیایی آمار دقیقی در دسترس نیست. ولی تعداد کشته‌ها حدود ۱۰۰۰ و مجروحین ۵۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. در این عملیات کلیه اسرا به سلامت به پایگاه آمریکایی‌ها منتقل شدند.

با این وجود آمریکایی‌ها موفق به پیداکردن ژنرال عیدید نشدند. این عملیات به‌عنوان یک پیروزی بزرگ نظامی و در عین حال یک شکست سیاسی برای ایالات متحده محسوب می‌شود. به سبب این شکست سیاسی تا تاریخ ۲۱ مارس ۱۹۹۴(میلادی) کلیه نیروهای آمریکایی از سومالی خارج شدند. ولی این عملیات امروزه به عنوان یک نمونه موفق از کاربرد تاکتیکهای جنگ شهری در جهان شناخته می‌شود.

ژنرال عیدید

درتاریخ ۲۴ژولای ۱۹۹۶(میلادی) ژنرال عیدید به‌وسیله یک نفر از نیروهای دلتا در موگادیشو طی یک عملیات مخفیانه ترور شد.

 

---------------------------------------

منابع:

ماهنامه جنگ افزار / شماره ۲۳ / جنگهای معاصر- نبرد موگادیشو

ویکی پدیا فارسی


[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

با توجه به اولویت امنیت برای هر نظام سیاسی، می‌توان رخداد و پیروزی انقلاب را به معنای ناتوانی رژیم ساقط‌شده (پیشین) از تمهید و تامین امنیت ملی آن دانست. ازاین‌رو، برسی سازوکارهای امنیتی و ساختار آنها می‌تواند الگویی آسیب‌شناختی از مسیرهای دستیابی به امنیت ملی ارائه نماید. پرداختن به این موضوع، امری مهم می‌باشد که کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است. در نوشتار پیش‌رو، به صورت اجمالی سازوکارهای فوق‌الذکر در رژیم پهلوی دوم  بررسی شده است که فی‌نفسه گام اولیه در شناخت و تبیین الگوی امنیت ملی و لذا تحلیل امنیتی سقوط آن رژیم به‌شمار می‌آید.                              

در دوران سلطنت رضاشاه اداره تامینات و آگاهی شهربانی که تحت عنوان پلیس سیاسی هم از آن یاد می‌شود، مهم‌ترین، و می‌توان گفت، تنها تشکیلات عهده‌دار وظیفه اطلاعاتی و امنیتی در اقصی نقاط کشور بود. با این احوال به‌دنبال برکناری رضاشاه از سلطنت، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او نیز که سابقه سوء و به‌شدت تاسفباری در نقض حقوق اساسی مردم ایران از اقشار و گروههای مختلف داشت، به‌سرعت رو به ضعف گرایید و در همان حال تا سالها بعد، سازمان اطلاعاتی ــ انتظامی و امنیتی کارآمد و درعین‌حال انسجام‌یافته‌ای در کشور به‌وجود نیامد. در این میان، بعضی از نیروهای نظامی و انتظامی کشور، نظیر ارتش و ژاندارمری، به سازماندهی تشکیلات اطلاعاتی محدودی در حیطه فعالیت خود اقدام کردند و برخی واحدهای نظامی و امنیتی دیگر نیز در برهه‌های مختلف و برحسب ضرورت و مقتضیاتی که پیش می‌آمد، عهده‌دار وظایف اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی ــ انتظامی شدند و حتی در مقاطعی بعضی از نخست‌وزیران در وضعیت فقدان سازمانی انسجام‌یافته و کارآمد در عرصه امور اطلاعاتی و امنیتی، انحصاراً به تشکیل نیرویی محدود همت گماردند که صرفاً از شخص آنان تبعیت می‌کرد. ضمن‌آنکه برخی تشکیلات امنیتی و انتظامی کمترشناخته‌شده نیز که انحصاراً خود را به تبعیت و خدمات‌رسانی به بخشی از دولت و حاکمیت موظف می‌دانستند، چندسالی در عرصه کشور فعال شدند. اما به‌تدریج و به‌ویژه پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332، تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی وابسته به نیروهای انتظامی و نظامی (نظیر ارتش، شهربانی، ژاندارمری و چندین واحد مستقل دیگر) به سرعت تقویت و گسترش کمی و کیفی چشمگیری پیدا کرد و در همان حال، حکومت وقت اساساً برای تثبیت و تحکیم موقعیت خود در مقابل مخالفان و نیز در جهت منافع حامیان خارجی خود (امریکا و سپس انگلستان) باز هم دستگاهها و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی خود را تقویت کرد. مهم‌ترین این اقدامات تاسیس ساواک در سال 1335.ش بود. با عنایت به مطالب فوق، مقاله‌ حاضر قصد دارد به این پرسشها پاسخ دهد: 1ــ اصولاً تشکیل و فعالیت سازمانهای اطلاعاتی و انتظامی ایران پس از سقوط رضاشاه چه فرایندی را پشت سر گذاشت؟ 2ــ این دستگاههای اطلاعاتی ــ انتظامی و پلیسی چه ارتباطی با یکدیگر داشتند؟ 3ــ هدف حکومت از تشکیل این سازمانهای عمدتاً موازی، چه بود و چه نتایجی در پی داشت و چه تاثیراتی بر فعالیت آنها گذاشت؟ پاسخ به این پرسشها نیز بر واقعیات زیر استوار خواهد بود: 1ــ با سقوط رضاشاه که مقارن بود با اشغال ایران به دست نیروهای متفقین، تا مدتها کشور از خلأ یک نیروی کارآمد و انسجام‌یافته اطلاعاتی ــ امنیتی و انتظامی رنج می‌برد و همین امر خود موجب شد بعضی واحدهای اطلاعاتی نه‌چندان مهم از سوی بخشهایی از حاکمیت ایجاد شود؛ 2ــ بالاخص پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 که شاه آشکارا به روش استبدادی و خودکامانه حکومت روی آورد، همزمان با تشکیل سازمانهای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی ــ انتظامی جدید، تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی پیشین هم به منظور حمایت از حکومت در برابر مخالفان پرشمار از اقشار و گروههای مختلف سیاسی تقویت شدند؛ 3ــ در همان حال شاه، همچنان‌که مطلوب می‌پنداشت، هیچ‌گاه درصدد برنیامد فعالیتهای این سازمانهای چندگانه امنیتی و انتظامی را در تشکیلاتی واحد، متمرکز و درعین‌حال کارآمدتر ادغام کند یا حتی مانع شود که رقابت و اختلاف درونی میان آنها به‌وجود آید؛ پدیده‌ای که به‌ویژه در واپسین سالهای عمر حکومتش موقعیت او و رژیمش را در برابر مخالفان، سخت آسیب‌پذیر ساخت.

هنگامی‌که ساواک تشکیل شد، چند دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی دیگر در کشور فعالیت داشتند، ولی برخلاف آنچه انتظار می‌رفت، با آغاز فعالیت ساواک محدودیتی در کار آنها به‌وجود نیامد و در حیطه عمل آنها نیز تغییری داده نشد. بدین‌ترتیب و به رغم تمام مشکلاتی که هر از چندگاه به‌وجود می‌آمد تا پایان دوران سلطنت محمدرضاشاه همزمان با ساواک چند سازمان اطلاعاتی ــ امنیتی دیگر هم به‌طور موازی فعالیتهایی مشابه داشتند که هرچند در حد و اندازه و حیطه عمل ساواک ظاهر نشدند، همان اندازه فعالیت محدود ولی همسو و موازی هم، گاه برای ساواک مشکلاتی پدید می‌آورد. با این احوال شخص شاه، که البته از این فعالیتهای موازی آگاهی بسنده‌ای داشت، هیچ‌گاه برای از میان برداشتن آن اقدامی نکرد و درواقع خود این‌گونه فعالیتهای موازی را تشویق می‌کرد تا با رقابتی که میان رؤسا و مدیران این تشکیلات متنوع به‌وجود می‌آورد از اقدامات رقابت‌آمیز آنان به نفع حکومت و موقعیت خود در راس هرم قدرت بهره‌مند شود. گزارشات و اسناد متعددی وجود دارد که حاکی از نارضایتی ساواک از تداخل وظایف و حیطه عمل سایر دستگاههای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی کشور در حوزه فعالیت آن است.[1] شاه که از اوایل دهه 1340 بدان‌سو دیگر از شرّ رجال و نخست‌وزیران قدرتمند و صاحب‌رایی نظیر قوام‌السلطنه، مصدق و حتی حسین علاء رهایی یافته بود و با گماردن افراد ضعیف‌الاراده و بدون شخصیت مستقل سیاسی به ریاست دولت و سایر دوایر دولتی و حکومتی، در راس حکومت احساس قدرت می‌کرد، اساساً با گماردن افراد و رجال مخالف و رقیب به ریاست ارتش، ساواک، شهربانی و دوایر دیگر، دشمنی میان آنان را شدت می‌بخشید و به دنبال آن رقابتی پایان‌ناپذیر در آن میان شعله‌ور می‌شد. بدین‌ترتیب بود که تشکیلات موازی ساواک هیچ‌گاه از میان برداشته نشدند و نیز در حیطه عمل هیچ یک از آنان نیز محدودیت خاصی برقرار نشد تا حکومت برای شاه لذت‌آفرین‌تر از پیش شود.[2] بهره‌گیری از این سیاست، اساساً روش حکومتی محمدرضاشاه بود و این‌گونه رقابت‌افکنی میان دستگاهها و دوایر حکومتی فقط در مورد تشکیلاتی نظیر ساواک، شهربانی و ارتش اختصاص نداشت. او همیشه از افراد و شخصیتهای باکفایت متنفر بود و امید داشت با ایجاد اختلاف و رقابت میان رجال حکومت و دوایر مختلف دولتی و حکومتی با اطمینان بیشتری (که البته به شدت فسادانگیز می‌نمود) به حکومتش تداوم بخشد. به همین دلیل او: «با هر فردی که کفایتی داشت مخالفت می‌کرد. در نتیجه تحمل شخصیتهای با اراده و صاحب مسلک و درستکار را نداشت. نسبت به آدمهای درستکار و اصولی تحقیر و نفرت داشت. از دورویی و تذبذب برخوردار بود؛ یعنی با اشخاص خوشرویی نشان می‌داد، ولی حقیقت نداشت. همین ترس و سوءظن باعث می‌شد که در دستگاههای دولتی و ارتشی و دستگاههای امنیتی تقسیم و تجزیه به‌وجود بیاید؛ برای اینکه بتواند همه را کنترل کند. همه با هم رقیب بودند و این رقابت را شاه تشویق می‌کرد. ارتش را به واحدهای مختلف تقسیم کرده بود و با هر فرماندهی، جداگانه ارتباط داشت و آنها در حال رقابت با هم بودند. همه سازمانها از ساواک بیمناک بودند. با همه اینها شاه دستگاه امنیتی دیگری در مقابل ساواک قرار داده بود؛ بازرسی شاهنشاهی ــ شهربانی ــ رکن 2 ستاد ارتش که مستقیماً به شاه گزارش می‌دادند و در اکثر مواقع گزارش یکدیگر را خنثی می‌کردند. در زمان سپهبد بختیار و سرلشگر پاکروان در ساواک کوشش می‌شد افراد درست و بی‌غرضی را وارد بکنند که گزارش نادرست ندهند، ولی در زمان نصیری و عامل فعالش، پرویز ثابتی، رعایت هیچ اصولی را نمی‌کردند که تجاوزات و تعدیات فراوان شد. دست به کشتارها و تصفیه‌ها زده شد... .»[3]

اما برخلاف آنچه شاه تصور می‌کرد در بلندمدت این‌گونه رقابت‌افکنی و ایجاد دستگاههای موازی اطلاعاتی ــ امنیتی نفعی برای او نداشت و هنگامی که قهر انقلابی مردم ایران بساط سلطنت استبدادی و غیردموکراتیک او را، که در زوایای مختلف دچار فسادی درمان‌ناپذیر شده بود، با تهدیدی جدی مواجه ساخت، همین تشتت در نظام اطلاعاتی کشور خود عاملی شد برای مغفول‌ماندن حکومت از مجموعه تحولاتی که در کشور رخ می‌داد. در دوران انقلاب، طی سالهای 1356ــ1357، هم این دستگاههای اطلاعاتی و موازی با ساواک هیچ‌گاه نتوانستند به وحدت عمل معقولی دست یابند. رقابت درونی روسای دوایر انتظامی و اطلاعاتی موازی با ساواک، در دوران انقلاب، رژیم پهلوی را بیش از پیش در مواجهه با بحران پیش‌آمده متحیر و سرگردان ساخت.

 

دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی بعد از رضاشاه

پس از خروج رضاشاه از کشور، دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی او نیز، که عمدتاً در شهربانی متمرکز بود، به فتور و نابسامانی دچار شد. اداره آگاهی و پلیس سیاسی (اداره تامینات) که عمده وظیفه اطلاعاتی ــ امنیتی را عهده‌دار بود، بسیاری از فعالیتهای روا و ناروای پیشین را به کناری نهاد، و حداقل تا اواخر دهه 1330 و اوایل دهه 1340 کمتر شاهد اعمال بی‌قاعده و نااندیشیده اداره آگاهی شهربانی هستیم. با این حال، دستگاه اطلاعاتی شهربانی دیگر هیچ‌گاه کارآمدی لازم را نداشت. سازمان دیگری که از همان دوران رضاشاه امور اطلاعاتی و ضدجاسوسی را انجام می‌داد رکن 2 ارتش بود که در دوره رضاشاه به‌ندرت اقدام خاصی در این باره انجام داد و حیطه فعالیت و عمل آن نیز چندان وسیع نبود. پس از سقوط رضاشاه، رکن 2 ارتش مهم‌ترین تشکیلات اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی کشور محسوب می‌شد. بااین‌حال رکن 2 ارتش تشکیلاتی کوچک بود و آن‌چنان که انتظار می‌رفت، نمی‌توانست وظایف یک دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی انسجام‌یافته و کارآمد را انجام دهد و این هم که در دهه 1320 و اوایل دهه 1330، حزب توده توانست بسیاری از افسران و اعضای ریز و درشت ارتش را جذب کند و بدین‌طریق از افشای فعالیتهای آن سازمان جلوگیری نماید، تا حد زیادی از کاستی در حیطه عمل و فعالیت دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی و اطلاعاتی کشور حکایت می‌کرد. بدین‌ترتیب رکن 2 ارتش، که عهده‌دار وظیفه اطلاعاتی و ضدجاسوسی بود، حتی نمی‌توانست نفوذ مخالفان سیاسی را در بدنه ارتش تحت کنترل و مراقبت جدی قرار دهد و کشف نماید، و فقط پس از کودتای 28 مرداد 1332 بود که فرمانداری نظامی بر این مهم دست یافت و دریافت که شمار بسیاری از افسران ارتش از سالها قبل در حزب توده عضویت داشته‌اند. سپهبد محسن مبصر در خاطرات خود (با اندکی اغراق) درباره رکن 2 ارتش و وظایف اطلاعاتی و ضدجاسوسی آن در دهه 1320 چنین نوشته است: «از رویدادهای شهریورماه سال 1320 تا خیزش بیست‌وهشتم مردادماه سال 1332، رکن دوم ستاد ارتش تنها سازمانی بود که نیازهای اطلاعاتی ارتش شاهنشاهی و چه‌بسا همه سازمانهای کشور ایران را برمی‌آورد. این سازمان افزوده بر آنکه کسب اطلاعات نظامی درون‌مرزی و برون‌مرزی را به عهده داشت، کار سازمانهای ضداطلاعات به‌طورکلی ضدجاسوسی را نیز کم و بیش انجام می‌داد. به دیگر سخن، در سنجش با سازمانهای گوناگون و رنگارنگ کشورهای امریکا و انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی پیشین و...، اگر این کشورها از دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی مانند انتلیجنس‌سرویس MI6 و MI5 و دستگاههای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی ارتش انگلستان و CIA و FBI و دستگاه اطلاعاتی و ضداطلاعاتی ارتش امریکا و...، سود می‌جستند، در کشور ایران کار همه آن سازمانهای عریض و طویل را تنها رکن دوم ستاد ارتش با سازمان بسیار کوچک، و توانایی‌ها و اختیارات قانونی محدود به عهده گرفته بود. بی‌گمان انجام بی‌کاستی همه آن وظایف و مسئولیتهای بزرگ، با سازمان کوچک و توانایی‌های ناچیز رکن دوم، بسیار دشوار و چه‌بسا نشدنی می‌بود... .»[4]

رکن 2 ارتش، که پس از تغییر و تحولاتی در ساختار سازمانی ارتش به اداره دوم تغییر نام یافت، پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 هم کماکان به فعالیتش ادامه داد. اما چنان‌که مطلوب مسئولان امر بود، نتوانست به جایگاه مهمی در نظام اطلاعاتی ــ امنیتی کشور دست یابد و گویا وقتی آشکار شد که پس از پایان کار فرمانداری نظامی (در سالهای 1332ــ1335) از توان و امکانات لازم برای گسترش کمی و کیفی حیطه فعالیت و عمل برخوردار نخواهد شد، طرح تشکیل ساواک به‌طور جدی مورد بررسی و توجه قرار گرفت.[5]

بااین‌احوال رکن 2 ارتش (اداره دوم) تا پایان دوره سلطنت محمدرضا پهلوی کماکان عضوی از خانواده اطلاعاتی ــ امنیتی و ضدجاسوسی کشور باقی ماند و فعالیتهای آن موازی (که گاه مشکلاتی را نیز پدیده می‌آورد) با ساواک و سایر تشکیلات اطلاعاتی ــ امنیتی تداوم پیدا کرد.

از واحدهای اطلاعاتی ــ پلیسی مهم کشور تا هنگام تشکیل ساواک فرمانداری نظامی بود که ریاست آن را تیمور بختیار بر عهده داشت و بلافاصله پس از سقوط دولت دکتر مصدق به منظور تعقیب، دستگیری و سرکوب مخالفان سیاسی حکومت فعالیتش را آغاز کرد و تا هنگامی که ساواک سروسامان یابد و فعالیتش آغاز شود، فرمانداری نظامی با شدت و حدّت تمام، وظایف محوله را انجام می‌داد. طی دوره تقریباً سه‌ونیم‌ساله فعالیت فرمانداری نظامی تحت امر تیمور بختیار بزرگ‌ترین شبکه مخفی حزب توده در نیروهای انتظامی و ارتش کشف و از میان برداشته شد و به حزب توده آسیبهایی جدی وارد آمد و در همان حال سایر مخالفان سیاسی، مذهبی حکومت نیز به‌شدت سرکوب شدند.

از دیگر واحدهای انتظامی آن روزگار ژاندارمری بود که پس از جنگ جهانی دوم به دست کارشناسان نظامی و اطلاعاتی امریکا تجدید سازمان شد و همکاری امریکائیان با آن تا اواخر عمر رژیم پهلوی ادامه یافت. ژاندارمری چندان در عرصه‌های اطلاعاتی و ضدجاسوسی فعالیت نداشت و بیشتر وظیفه استقرار امنیت و نظم را در اقصی نقاط کشور بر عهده داشت. بااین‌حال برحسب حیطه گسترده فعالیتی‌اش به‌طور غیرمستقیم در برخی زمینه‌های اطلاعاتی ــ امنیتی که ارتباط مستقیمی با وظیفه پلیسی و انتظامی آن داشت فعالیتهای محدودی می‌کرد.[6]

از دیگر واحدهایی که فعالیت اطلاعاتی محدودی داشت دژبانی ارتش بود که به حیطه عمل و فعالیت آن توجه جدی نشد و فعالیت آن در محدوده ارتش باقی ماند.[7]

اساساً به‌خاطر فقدان دستگاه اطلاعاتی ــ امنیتی کارآمد و انسجام‌یافته، در دهه 1320 شاهد تاسیس برخی تشکیلات اطلاعاتی خصوصی از سوی نخست‌وزیران وقت هستیم. از جمله این نخست‌وزیران، می‌توان به قوام‌السلطنه اشاره کرد که به همین دلیل، در دولت برای امور روزمره دوران زمامداریش سرویس اطلاعاتی ــ جاسوسی محدودی تشکیل داد که فقط برای شخص او فعالیت می‌کرد. احمد آرامش، که ارتباط بسیار نزدیکی با او داشت و گویا مدتی هم معاون وی بود، در خاطراتش به گوشه‌هایی از فعالیت این سرویس مخفی اشاراتی دارد. او تصریح می‌کند که دستگاه اطلاعات مخفی قوام‌السلطنه زیرنظر شخص او فعالیت می‌کرد.

 

سازمان اطلاعاتی کوک

درباره وجه تسمیه واژه کوک اطلاعات متقنی در دست نیست. با این ‌حال گفته شده است که این واژه ترکیبی از سه کلمه کجور و کلارستان و نور است که هر سه از شهرهای استان مازندران هستند. گفته شده است که سازمان کوک از ابتکارات رکن 2 ارتش بود که هویتی مخفی و پنهانی داشت و هدف آن کنترل و مواجهه اطلاعاتی با گسترش کمونیسم و حزب توده در شهرهای شمالی کشور بود. اما به‌تدریج حیطه فعالیت آن گسترش بیشتری یافت و مراقبت و کنترل طرفداران دکتر مصدق و جبهه ملی را نیز برعهده گرفت.[8] سازمان کوک تشکیلاتی بود که اساساً از دربار و شخص شاه حمایت می‌کرد و اعضای آن به‌تدریج در سراسر کشور و در دوایر دولتی، وزارتخانه‌ها و سایر بخش‌های جامعه نفوذ و رخنه کردند. مخالفان تصریح دارند که تقریباً در تمامی شهرهای بزرگ و استانهای کشور نیروهای این سازمان مخفی، که ماهیتی غیررسمی هم داشت، حضور داشتند و عمده فعالیت آنها در جهت تقویت موضع دربار و شاه در برابر مخالفان سیاسی او بود. هرگاه موضوع مهمی پیش می‌آمد، اعضای کوک در بخشهای مختلف کشور جلساتی مخفی تشکیل می‌دادند و درباره چگونگی مواجهه با آن تبادل نظر، گفت‌وگو و رایزنی می‌کردند. سازمان کوک دارای ارتباطات اطلاعاتی ــ خبررسانی قدرتمندی بود که سراسر کشور را با مرکز و دربار مربوط می‌ساخت و طی سالهایی که ساواک تاسیس شد و فعالیتش را آغاز کرد، سازمان کوک همچنان فعالانه اقداماتش را تداوم بخشید و به نیروی اطلاعاتی ــ جاسوسی مهمی تبدیل شد که فعالیتهای آن اساساً موازی با فعالیتهای اطلاعاتی ــ امنیتی ساواک انجام می‌شد و مراکز اطلاعاتی و پایگاههای خبررسانی آن مستقلانه اخبار و اطلاعات حوزه فعالیت خود را به مرکز گزارش می‌دادند.

سازمان کوک به‌ ویژه گزارشات مکرری درباره عملکرد ساواک در بخشهای مختلف کشور تهیه می‌کرد و برای مسئولان امر در تهران می‌فرستاد و افرادی که در آن عضویت می‌یافتند نوعی سوگند وفاداری یاد می‌کردند که از دستورات آن سازمان سرپیچی نکنند و در چارچوب طرحهای ارائه‌شده فعالیت نمایند و عضویت در آن نیز فقط با معرفی افراد سرشناس و معتمد انجام می‌پذیرفت و هرگاه تشخیص داده می‌شد که فردی در حوزه فعالیت سیاسی، اداری و اجتماعی‌اش به شاه و سلطنت او وفادار است و شایستگی‌های لازم را دارد، ترتیبات عضویت او در کوک فراهم می‌شد.

اولین رئیس کوک، حاجی علی کیا، در سال 1285.ش در مازندران متولد، و در دوران جوانی وارد خدمت ارتش شده بود و مدتها برای تحصیل نظامی و سایر ماموریتهای محوله در کشورهای اروپایی اقامت داشت و طی همان دوران در دانشگاه جنگ سوئد دوره عالی ستاد را گذرانید و پس از بازگشت به کشور مورد توجه سپهبد رزم‌آرا قرار گرفت و به ریاست بخش تجسس رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد و در سلک طرفداران جدی دربار و شخص شاه درآمد. در دوران نخست‌وزیری مصدق به‌خاطر حمایتش از شاه و دربار بازنشسته شد، ولی پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332، شاه او را به صف ارتش بازگردانید و طی سالهای 1334 ــ 1336.ش از نفوذی‌های مهم شاه در ارتش محسوب می‌شد. او در سال 1336 و به دنبال عزل سرلشکر قر‌نی به ریاست اداره دوم ستاد ارتش منصوب شد و مدتی بعد درجه سپهبدی گرفت. شاه بر آن بود با گماردن او به ریاست رکن 2 ارتش رقیب قدرتمندی در برابر تیمور بختیار علم کند که به تازگی به ریاست ساواک منصوب شده بود. در آن روزگار سپهبد حاجی‌ علی کیا بر سازمان کوک هم ریاست داشت. حاجی‌ علی کیا تقریباً همزمان با تیمور بختیار و در سال 1335.ش بازنشسته شد[9] و در دوره علی امینی دستگیر و زندانی گشت. در دوران زندان هم ارتباط او با اعضای سازمان کوک قطع نشد.

حسین فردوست معتقد است که سازمان کوک در سال 1336.ش به ریاست حاجی علی کیا تشکیل شد و طی همان سالها بود که شبکه این سازمان در سراسر کشور گسترش یافت. پس از کیا سرلشکر همایونی به ریاست سازمان کوک منصوب شد. اما این جابجایی به نفوذ حاجی علی کیا در سازمان کوک پایان نداد. با این حال سازمان کوک به‌تدریج انسجام سابقش را از دست داد، و اعضای آن، که از مدیریت و سازماندهی آن رضایت چندانی نداشتند، از قبول مسئولیتهای محوله سر باز می‌زدند.

 

رکن 2 (اداره دوم) ارتش

چنان‌که پیش از این هم ذکر شد رکن 2 ارتش، که پس از مدتی به اداره دوم ارتش تغییر نام داد، فعالیتهای محدودی در عرصه اطلاعات داخلی داشت و عمده وظیفه آن نیز ضداطلاعات و جمع‌آوری اخبار و اطلاعات درباره کشورهای خارجی بود. گفته می‌شود که گزارشات نهایی آن تا اواخر دهه 1320 برای شاه و نخست‌وزیری فرستاده می‌شد و گویا در مقاطعی نسخه‌ای از آن گزارشات هم به اشرف پهلوی تسلیم می‌گردید.[10] غلامرضا مصور رحمانی، از آگاهان به امور نظامی، عمده وظایف رکن 2 ارتش را جمع‌آوری اطلاعات خارجی و امور ضدجاسوسی می‌داند: «اساس کار رکن دوم ستاد کل، کسب اطلاعات نظامی از خارج کشور است. این اطلاعات، باید روی سلاحهای جدید، مداخله تکنولوژی در تاثیر سلاحها از حیث برد، دقت، نشانه‌گیری در خنثی‌ کردن رزمجویان، روحیه، و بخصوص روشهای جنگی جدید و تحولات سیاسی اتحادها و سیستم مخابراتی دشمنهای متعرض احتمالی، تمرکز یابد. چون دشمن احتمالی همواره موجبات تعرضی خود را به طرف کمال می‌برد، پس رکن دوم وظیفه دارد با ایجاد شبکه‌های تجسسی وسیع، کارآگاهانه و هوشیارانه در خارجه، علی‌الدوام، آگاهی خود را بالا ببرد و به تجسس خود ادامه دهد تا یقین حاصل کند در روز مبادا، عده‌ای خودی در اثر مواجهه با اوضاع غیرمترقب و یا در برخورد به انواع سلاحهای پیش‌بینی‌نشده، دچار غافلگیری و عوارض شوم آن نشوند.»[11]

بدین‌ترتیب می‌شود گفت که حیطه عمل و وظایف رکن 2 ارتش در مقاطع مختلف دچار نوسان می‌شد و هر از چندگاه براساس تصمیمات مسئولان امر برای امور داخلی و اقدامات اطلاعاتی ــ امنیتی درون کشور نیز از خدمات رکن دوم بهره گرفته می‌شد. با تمام این احوال، آگاهان به امور معتقداند که در همان حیطه فعالیتهای اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی نیز رکن 2 ارتش اساساً کارنامه مورد قبولی نداشت و بسیاری از اطلاعات و گزارشات ارسالی ماموران آن از کشورهای خارجی فاقد ارزش اطلاعاتی بود. غلامرضا مصور رحمانی در بخشهایی از خاطرات خود به این نقیصه مهم رکن 2 ارتش (برای نمونه در عراق) اشاره می‌کند که پس از بررسی‌های بسیار متوجه شدند عمده گزارشات ارسالی ماموران آن از کشور عراق بر مسائل سطحی و غیراطلاعاتی متمرکز شده است.

پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 در رکن 2 ارتش هم تغییراتی روی داد و بار دیگر وظیفه اطلاعاتی ــ امنیتی داخلی نیز بر عهده آن نهاده شد تا ضمن همکاری با فرمانداری نظامی، مخالفان سیاسی حکومت را تحت تعقیب قرار دهد. مدت کوتاهی پس از کودتا، حسن پاکروان از ریاست رکن 2 ارتش کنار گذاشته شد و به جای او سرهنگ مصطفی امجدی به مدیریت آن منصوب شد. با این ‌حال چنان‌که انتظار می‌رفت، تحول مهمی در رکن 2 و کیفیت فعالیت آن در عرصه داخلی و نیز خارجی رخ نداد. هنگامی که ساواک تاسیس شد و تیمور بختیار از فرمانداری نظامی به ریاست آن منصوب گشت، شاه بر آن شد به رکن 2 ارتش هم پروبالی بدهد و به نوعی آن را در برابر ساواک و تیمور بختیار مطرح سازد. به همین دلیل سرلشکر حاجی علی کیا را، که از مخالفان و رقبای سرسخت بختیار بود، به ریاست رکن 2 ارتش منصوب کرد و او توانست رکن 2 ارتش را به‌عنوان رقیبی در خور اعتنا در برابر ساواک علم کند.

کیا، رئیس رکن 2 ارتش، هم در عرصه اطلاعات و امنیت داخلی و هم در عرصه ضدجاسوسی و اطلاعات خارجی، گزارشات مستقلی را تهیه و تنظیم می‌کرد و به شاه ارائه می‌داد. این مساله تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه کماکان (با نوساناتی چند) تداوم یافت. رقابت رکن 2 و ساواک در امور اطلاعات و ضدجاسوسی به‌حدی آشکار و عیان می‌نمود که حتی مخالفان حکومت نیز در همان روزگار از آن آگاهی یافته بودند.

 

گارد جاویدان

گارد جاویدان از ابتکارات دوران سلطنت محمدرضاشاه بود که وظیفه داشت از شاه محافظت و حراست کند. پیش از تشکیل گارد جاویدان، واحدهایی از ارتش تحت عناوین «گردان گارد» و «هنگ گارد» این وظیفه را عهده‌دار بودند، اما شاه در اواسط دوران سلطنتش تصمیم گرفت واحدی اختصاصی برای این امر تشکیل دهد که به نوعی یادآور گارد جاویدان ایران باستان هم باشد. درهرحال این گارد جاویدان به‌ویژه با تلاشهای حسین فردوست تشکیل و سازماندهی شد و تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه هم به‌تدریج گسترش کمی و کیفی بیشتری یافت.[12] گارد جاویدان اصولاً وظیفه نگهبانی و محافظت از شاه و کاخ‌های او را برعهده داشت و کمتر در حیطه امور اطلاعاتی وارد می‌شد. بااین‌حال با تمهیدات دفتر ویژه اطلاعات و شخص حسین فردوست معدودی از اعضای آن وظیفه غیررسمی محافظت از اطلاعات گارد را برعهده داشتند و مستقیماً با فردوست و دفتر ویژه او در ارتباط بودند. در اواخر دهه 1340 تلاشهایی انجام شد تا ساواک بر فعالیت گارد جاویدان نظارت اطلاعاتی ــ امنیتی داشته باشد و به‌ویژه وزیر دربار وقت، امیراسدالله علم، مُصر بود «افسران و افراد و درجه‌داران گارد باید تحت مراقبت دقیق سازمان امنیت باشند».[13] او دراین‌باره مدتها با حسین فردوست، که رئیس دفتر ویژه اطلاعات و معاون کل ساواک بود، گفت‌وگو کرد تا راهی برای عملی‌شدن این طرح پیدا کند.[14] بااین‌حال گارد جاویدان هیچ‌گاه به‌طور رسمی تحت نظارت و کنترل ساواک قرار نگرفت، اما دفتر ویژه اطلاعات و شخص حسین فردوست تا اواخر عمر رژیم پهلوی کنترل پیدا و پنهانی بر عملکرد آن داشت. با این حال مدرکی به دست نیامده است که حاکی از وجود رقابت میان گارد جاویدان و ساواک در عرصه امور اطلاعاتی  و جاسوسی باشد.

 

شهربانی و ساواک

چنان‌که در مباحث پیشین هم ذکر شد، پس از سقوط رضاشاه دستگاه شهربانی به‌طورکلی و اداره تامینات و پلیس سیاسی (آگاهی) آن به‌طور خاصی اعتبار پیشین را از دست دادند و تا مدتها، به‌ویژه پلیس سیاسی و اداره آگاهی شهربانی، منفعل باقی ماند. این مساله تا پایان دوران نخست‌وزیری مصدق با نوساناتی چند ادامه داشت. در پی کودتای بیست‌وهشتم مرداد 1332 و حوادثی که به دنبال آن در عرصه سیاسی ــ اجتماعی کشور رخ داد، بار دیگر شهربانی مورد توجه جدی‌تر قرار گرفت و تشکیلات آگاهی و اطلاعاتی آن همگام با فرمانداری نظامی و رکن 2 ارتش در تعقیب و سرکوب مخالفان سیاسی رژیم مشارکتی فعال کرد. با تشکیل ساواک، شهربانی هم به‌تدریج دوران رکود و انفعالش را پشت سر نهاد و در رقابتی تنگاتنگ با این سازمان جدید وظایف پلیسی ــ اطلاعاتی و امنیتی گسترده‌ای برعهده گرفت و این مساله تا واپسین دوران سقوط رژیم پهلوی کماکان تداوم یافت. در این میان، شاه، چنان‌که شیوه مرسومش بود، همواره افراد رقیب و مخالف یکدیگر را در راس شهربانی و ساواک قرار می‌داد تا چنان‌که دلخواهش بود، از نتایج این انتصاب آگاهانه بهره بگیرد. از شهریور 1332 افراد زیر به تربیت در راس شهربانی قرار گرفتند: 1ــ سرلشکر علوی مقدم از شهریور 1332 تا شهریور 1339؛ 2ــ سرتیپ امیرانصاری از شهریور تا آبان‌ماه 1339؛ 3ــ سپهبد نعمت‌الله نصیری از آذرماه 1339 تا بهمن‌ماه 1343؛ 4ــ سپهبد محسن مبصر از بهمن‌ماه 1343 تا دی‌ماه 1349؛ 5ــ سپهبد صدری از دی‌ماه 1349 تا مردادماه 1352؛ 6ــ سپهبد صمدیان‌پور از مرداد 1352.[15]

با نگاهی گذرا به ساختار سازمانی و تشکیلات اداری شهربانی در اواخر دوره محمدرضاشاه آشکار می‌شود که رسته‌های اطلاعاتی ــ امنیتی و جاسوسی و نیز کارآگاهی این سازمان از بخشهای مهم آن محسوب می‌شد و شهربانی علاوه بر امور اطلاعاتی ــ امنیتی و کارآگاهی داخلی، در بخش ضداطلاعات نیز فعالیت می‌کرد و بدین‌ترتیب فعالیتهای اطلاعاتی ــ ضدجاسوسی آن تاحدزیادی موازی با اقدامات ساواک بود.

چنان‌که از ساختار تشکیلاتی شهربانی برمی‌آید، حداقل سه بخش مهم (از پنج بخش) آن در عرصه اطلاعاتی و ضداطلاعات، امور پلیسی و جلوگیری از اغتشاشات، و امور آگاهی و تشخیص هویت و کشف جرایم فعالیت می‌کرد که مشابهت تامی با وظایف ساواک داشت، ضمن اینکه اداره زندان شهربانی هم از بخشهای فعال آن محسوب می‌شد. با این احوال، ساواک به سرعت سیطره تامی بر امور زندانهای کشور پیدا کرد و مدیریت و هدایت امور زندانها ارتباط مستقیمی با حیطه فعالیت و وظایف آن در عرصه امنیت داخلی کشور داشت.[16]

اداره آگاهی شهربانی، که در دوره رضاشاه وظیفه پلیس سیاسی (اداره تامینات) را برعهده داشت، در دوره محمدرضاشاه نیز کماکان فعال ماند و از بخشهای فعال شهربانی به‌شمار می‌رفت و طی سالهای پایانی سلطنت محمدرضاشاه اعضای این اداره از آموزشهای فنی ــ اطلاعاتی ویژه‌ای برخوردار شدند. در همین حال، تجهیزات پلیسی ــ اطلاعاتی پیشرفته‌ای نیز برای آن تهیه شده بود.[17] تا قبل از تاسیس ساواک اداره زندانهای کشور مستقیماً تحت کنترل شهربانی بود و در ساختار تشکیلاتی شهربانی هم بخش ویژه‌ای تحت عنوان اداره زندان وجود داشت که بر تمام زندانها و بازداشتگاههای شهربانی در سراسر کشور مدیریت می‌کرد. پس از گسترش فعالیت ساواک بعضی از زندانهای مهم کشور در اختیار آن قرار گرفت و همچنین زندانها و بازداشتگاههای پیدا و پنهان بسیاری ساخته شد که ساواک مستقیماً آنها را اداره می‌کرد، درهمان‌حال در زندانهای تحت مدیریت شهربانی هم ساواک نفوذ بسیاری به‌دست آورد، تاجایی‌که در اواخر عمر رژیم پهلوی تقریبا در تمامی زندانهای کشور ماموران ساواک حضوری فعال داشتند، و صرفاً امور اداری و محافظتی زندانها بر عهده شهربانی بود و این خود موجبات افتراق و رقابت میان ماموران ساواک و شهربانی را فراهم می‌آورد.

بدین‌ترتیب شهربانی را باید از تشکیلات پلیسی ــ اطلاعاتی و امنیتی مهم رقیب ساواک برشمرد که فعالیتهای موازی آن با ساواک در جنبه‌های مختلف تا پایان دوران پهلوی مشهود بود، به‌ویژه اینکه شخص شاه نیز مصر بود این رقابتها و فعالیتهای موازی تداوم یابد و هیچ‌گاه درصدد برنیامد در فعالیتهای اطلاعاتی ــ جاسوسی موازی موجود در کشور وحدت روشی پدید آورد. به همین دلیل از همان آغاز تاسیس ساواک، روسای آن با روسای وقت شهربانی رقابتی تمام‌نشدنی آغاز کردند که گاه تا حد دشمنی هم کشیده می‌شد؛ چنان‌که در دوران ریاست بختیار بر ساواک، سپهبد علوی مقدم، رئیس وقت شهربانی، از مخالفان و رقبای سرسخت او محسوب می‌شد و در بسیاری از امور اطلاعاتی ــ امنیتی تاحد کنترل یکدیگر پیش می‌رفتند.[18] در دوره ریاست پاکروان بر ساواک، سپهبد نصیری، رئیس وقت شهربانی، به‌شدت با او مخالف بود. در این دوران، که با ناآرامی‌های دوران انقلاب سفید و قیام پانزدهم خرداد و حوادث مربوط به آن مصادف بود، نصیری، رئیس شهربانی، برای از اعتبار انداختن پاکروان، رئیس ساواک، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد و عاقبت‌الامر هم این تلاشهای تخریبگرانه نصیری برضد پاکروان به ثمر رسید و او توانست در اواخر سال 1343 با عزل پاکروان به ریاست ساواک ارتقای مقام یابد. در دوران ریاست نصیری بر ساواک، رقابت ساواک و شهربانی گسترش چشمگیرتری یافت و هر دو تشکیلات تلاشهای خستگی‌ناپذیر خود را برای خنثی‌سازی توطئه‌های حریف ادامه دادند. یکی از شکنجه‌گران ساواک، که پس از انقلاب محاکمه ‌شد، در میان محاکمه‌اش به گوشه‌هایی از رقابتهای شهربانی و ساواک و تلاشهای تخریبی آنها برای کنترل دیگری چنین اشاره کرده است: «... ساواک می‌خواست در شهربانی نفوذ کند، ولی شهربانی کل به دستور سپهبد صدری، سپهبد جعفری اداره اطلاعات را سپر بلا کردند و مانع رسوخ ساواک در ادارات شهربانی شدند. من به دستور صدری تلفنهای پرویز ثابتی را کنترل می‌کردم و اسنادی از سوءاستفاده‌های ثابتی را به صدری گزارش دادم و او آن را به اطلاع شاه رسانید، ولی هیچ کاری نکردند.»[19]

این‌گونه رقابتهای تمام‌نشدنی و درعین‌حال تخریب‌گرانه تاثیرات سوء خود را بالاخص در دوران ناآرامی‌های انقلاب بر جای نهاد و درحالی‌که تحرکات انقلابی مردم ایران ارکان رژیم پهلوی را به لرزه درمی‌آورد و مدام آن را به سوی سقوط نهایی سوق می‌داد، دستگاههای اطلاعاتی ــ امنیتی و پلیسی کشور (و از جمله ساواک و شهربانی) چنان دچار تشتت و سردرگمی بودند که هرگز نتوانستند برای مقابله با موج توفنده‌ای که به سرعت نظم آن زمان را درهم می‌شکست به وحدت روشی در خور اعتنا دست یابند.

 

دفتر ویژه اطلاعات

برخلاف ساواک، که سیا و امریکائیان در طرح و تاسیس آن سهم عمده‌ای داشتند، دفتر ویژه اطلاعات مستقیماً به دست انگلیسیها و اینتلیجنس‌سرویس (MI6)  تشکیل شد و دو سه سالی پس از ساواک فعالیت رسمی خود را آغاز کرد. گفته شده است وقتی شاه در اوایل سال 1338.ش به انگلستان رفت، در دیدارش با ملکه انگلستان اظهار کرد که به‌خاطر تعدد گزارشاتی که از منابع اطلاعاتی متعدد و موازی در اختیار او قرار می‌گیرد در جمع‌بندی نهایی آن دچار مشکل شده است و از او مشورت خواسته بود. ملکه هم (که گفته شده است MI6 او را توجیه کرده بود) به شاه اطلاع داد که او دفتری ویژه در کاخش دارد که کار آن سروسامان دادن به همین‌گونه گزارشات اطلاعاتی پراکنده است که در نهایت خلاصه‌ای جمع‌بندی‌شده از تمام آن در اختیار وی قرار می‌گیرد. ملکه در همان حال پیشنهاد کرده بود هرگاه شاه ایران نیز مایل باشد، می‌تواند فردی را به انگلستان بفرستد تا آموزشهای لازم برای تشکیل دفتری مشابه در کاخ شاه به او داده شود. به‌دنبال آن ملاقات بود که شاه ‌حسین فردوست، دوست دوران کودکی‌اش، را که وفاداری بی‌چون و چرایش را به وی ثابت کرده بود، به‌همین منظور روانه انگلستان ساخت و او طی مدتی کوتاه (حدود چهار ماه) موفق شد آموزشهای لازم را نزد ماموران MI6 فراگیرد و به کشور بازگردد. بدین‌ترتیب بود که در همان سال 1338 دفتر ویژه اطلاعات با هدایت و طراحی اینتلیجنس‌سرویس و تحت مدیریت حسین فردوست پایه‌گذاری شد.

دفتر ویژه اطلاعات، که فعالیت آن با روش MI6 همخوانی بسیاری داشت، دارای پنج‌ شعبه مختلف بود که به‌ترتیب امور اداری، کشوری، سیاسی، نظامی و اقتصادی و تحقیق را برعهده داشتند. با تشکیل این دفتر، تمام گزارشهای اطلاعاتی ــ امنیتی را که از سازمانهای اطلاعاتی موازی ارسال می‌شد، شعبات مربوط تحت نظارت و مراقبت عالیه شخص حسین فردوست جمع‌بندی و تلخیص می‌کردند و به شخص شاه تسلیم می‌نمودند. حسین فردوست تا پایان دوره سلطنت محمدرضاشاه بر این دفتر ریاست می‌کرد و جز شخص شاه از هیچ سازمان یا مقامی فرمانبری نداشت. درواقع دفتر ویژه اطلاعات تشکیلاتی کاملاً مستقل بود و جز شاه هیچ مرجعی بر آن نظارت نداشت و فقط هزینه و نیروهای مورد نیاز آن را گارد شاهنشاهی (گارد جاویدان) تامین می‌کرد. طی سالهای آخر سلطنت شاه، هزینه‌های جاری دفتر ویژه را ستاد ارتش تامین می‌کرد که مبلغ آن به هفتادوپنج‌هزار تومان در سال می‌رسید، ضمن‌اینکه همه ساله مبالغی دیگر هم به‌عنوان هزینه‌های سری در اختیار این دفتر قرار می‌گرفت و پرسنل آن تابع مقررات سازمانی ــ اداری و سلسله مراتب ارتش بودند و معمولاً افسرانی که در دفتر ویژه اطلاعات به کار گمارده می‌شدند از میان چهره‌های شاخص ارتش انتخاب می‌شدند. بسیاری از کسانی که در دفتر ویژه اطلاعات خدمت کردند پس از فراغت از آن به مقامات نظامی مهمی منصوب شدند. صمدیان‌پور، عشقی‌پور، نجاتی، ناصر مقدم، ارتشبد خاتمی، سپهبد فیروزمند، نصرت‌الله فردوست، سرلشکر محمودی، سرلشکر ناجی، سرلشکر صفاپور، سرلشکر شاکر، سپهبد جعفری، سپهبد افشانی، سرلشکر امین افشار، سرتیپ زندی‌پور و سرتیپ پرنیان‌فر از جمله افسرانی بودند که مدتها در دفتر ویژه اطلاعات و زیر نظر فردوست خدمت کرده بودند، و طی سالهای آتی و پایانی سلطنت محمدرضاشاه به مناصب نظامی ــ امنیتی و اطلاعاتی درجه اولی دست یافتند.[20]

حداقل از ده منبع اطلاعاتی مختلف برای دفتر ویژه اطلاعات گزارشات روزانه یا هفتگی ارسال می‌گشت که مسئولان امر در شعبات مربوطه اقدام مقتضی را درباره آن انجام می‌دادند. این منابع اطلاعاتی دهگانه عبارت بودند از: اداره دوم ارتش، اداره کل سوم ساواک، اداره کل هفتم ساواک، اداره کل هشتم ساواک، ساواک تهران، شهربانی، ژاندارمری، وزارت اطلاعات و جهانگردی، سازمان کوک و شبکه‌های پنهانی که تحت کنترل دفتر ویژه اطلاعات بودند. گفته می‌شد که حجم گزارشات این منابع اطلاعاتی روزانه به بیش از دویست‌وپنجاه صفحه بالغ می‌شد که پس از جمع‌بندی و بهره‌گیری‌های لازم نهایتاً در طی دو تا پنج صفحه تنظیم می‌گشت و در اختیار شاه قرار می‌گرفت. پیش از آنکه دفتر ویژه تاسیس شود، این حجم گسترده‌ گزارشات به یکباره (و هر روز) به شاه تسلیم می‌شد که گویا او چندان هم به مطالعه آنها تمایلی نشان نمی‌داد و «دستور ابطال می‌داد».[21]

سپهبد محسن مبصر، که نقدی بر خاطرات حسین فردوست نوشته است، خود را طراح تشکیلات اولیه دفتر ویژه اطلاعات معرفی می‌کند و معتقد است که شاه طرح تاسیس این دفتر را اولین‌بار با نعمت‌الله نصیری، رئیس وقت گارد شاهنشاهی، در میان نهاده است. مبصر، که به‌رغم تمام تلاشهایش نتوانسته بود به ریاست دفتر در دست تاسیس ویژه اطلاعات دست یابد، حیطه عمل این دفتر را بی‌اهمیت می‌داند و حسودانه می‌نویسد: «دفتر ویژه اطلاعات علی‌رغم نام پرطمطراقی که داشت، کاری مانند دفترهای ارسال و مراسلات را انجام می‌داده است.» و در همان حال اضافه می‌کند که حسین فردوست، رئیس این دفتر، برخلاف شخص او در امور اطلاعاتی «تجربه و تخصصی» نداشته است.[22] مبصر، که در نقد عملکرد دفتر ویژه اطلاعات صفحات دیگری از کتابش را آکنده ساخته است، تشکیل این دفتر را از ابتکارات شخص شاه می‌داند و برخلاف آنچه اسناد و مدارک پرشمار حکایت می‌کنند، شاه را فردی کاملاً مستقل معرفی می‌کند که به‌ویژه در امور اطلاعاتی ــ امنیتی و جاسوسی اجازه هیچ‌گونه مداخله‌ای را در امور کشور به دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و امریکا نمی‌داد و فردوست را لعنت می‌فرستد که در خاطراتش بر نقش کلیدی انگلیسیها در تشکیل و تجهیز دفتر ویژه تاکید کرده و خود را کاندیدای آنان برای ریاست این دفتر معرفی نموده است.[23] مبصر، فردوست را فردی معمولی و متوسط ارزیابی می‌کند که صرفاً به‌خاطر نزدیکی و دوستی با شاه توانست ریاست دفتر ویژه اطلاعات را از آن خود کند. با این ‌حال توضیح نمی‌دهد که چرا شاه به‌رغم هوش سرشار مبصر نخواست یا نتوانست او را به ریاست این تشکیلات برساند، درحالی‌که خود مدعی است طرح اولیه تشکیلات و ساختار سازمانی این موارد جدید اطلاعاتی را او تهیه و تقدیم «اعلیحضرت» نموده است.[24]

باز هم برخلاف آرای مبصر، دفتر ویژه اطلاعات صرفاً محلی برای نقل و انتقالات معمول مراسلات و نامه‌های متعدد نبود و از تاثیر قاطعی در هماهنگی میان دستگاههای مختلف اطلاعاتی ــ امنیتی و نیز سایر دوایر دولتی و وزارتخانه‌ها برخوردار بود و در بسیاری از امور ریز و درشت کشور حضور پیدا و پنهانی داشت؛ تا جایی ‌که رسیدگی به بسیاری از پرونده‌های شخصی رجال درجه اول کشور نیز به این دفتر ارجاع می‌شد[25] و در همان حال ارتباطات بسیار نزدیکی میان این دفتر و دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و امریکا برقرار بود و تقریباً تمامی اطلاعات وگزارشات سیا و MI6 را فردوست و دفتر ویژه اطلاعات در اختیار شاه قرار می‌دادند.,

] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

در آوریل 1979 یعنی بلافاصله پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بخش فارسی رادیو صدای آمریکا ابتداء با هدف جهت‌دهی به انقلاب ایران و در پی ناکامی، با هدف مقابله با انقلاب اسلامی و به چالش کشیدن آن، با 30 دقیقه برنامة روزانه راه‌اندازی شد.

 


تاریخچة تأسیس بخش فارسی صدای آمریکا

در آوریل 1979 یعنی بلافاصله پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بخش فارسی رادیو صدای آمریکا ابتداء با هدف جهت‌دهی به انقلاب ایران و در پی ناکامی، با هدف مقابله با انقلاب اسلامی و به چالش کشیدن آن، با 30 دقیقه برنامة روزانه راه‌اندازی شد. از 22 نوامبر 1979 احمدرضا بهارلو فعالیت خود را در این رسانه آغاز کرد. در کنار بهارلو، مجریان دیگری همچون رامش راسخ، بهروز عباسی و اکبر ناظمی که از

ارکنان رادیو ایران بودند با هدایت بهارلو کارشان را در بخش فارسی صدای آمریکا آغاز کردند. آلن هایت در کتاب «تاریخ VOA»، زمان تأسیس تلویزیون فارسی صدای آمریکا را سال 1996 عنوان می‌کند. به این ترتیب، نزدیک به دو دهه بعد از آغاز به کار احمدرضا بهارلو در مجموعه صدای آمریکا و راه‌اندازی رادیو فارسی، مسئولیت راه‌اندازی تلویزیون این مجموعه نیز به وی سپرده شد. در تاریخ 18 اکتبر 1996، نخستین امواج تلویزیون فارسی صدای آمریکا با اجرای احمد رضا بهارلو برای تمام دنیا پخش شد

وسعت برنامه‌های بهارلو که خود همزمان ریاست بخش فارسی رادیو و تلویزیون صدای آمریکا را بر عهده داشت به حدی رسید که مخاطبان هر زمان که «پیچ تلویزیون» را می‌چرخاندند، بهارلو مقابل دوربین نشسته بود و مشغول اظهار نظر و ارائه تحلیل بود. امپراتوری بی‌رقیب بهارلو وقتی از هم گسست که پخش رادیویی صدای آمریکا به بنیاد رادیو آزاد آمریکا سپرده و از مجموعة VOA منفک شد که این آغازی بر افول این پیرمرد بود.

احمدرضا بهارلو نخستین رئیس بخش فارسی صدای آمریکا، اگر چه خود یک بهایی نبود امّا تمایل زیادی به نزدیکی با بهاییان داشت. این موضوع به خصوص در استخدام کارمندان بخش فارسی و گزینش همکاران ایرانی وی از میان بهاییان مشهود است. همان‌طور که قبلاً گفته شد نخستین همکاران وی در این بخش رامش راسخ، بهروز عباسی و اکبر ناظمی بودند که دو نفر نخست از بهاییان نامدار ایرانی در رادیو و تلویزیون دوران پهلوی در ایران بودند.

در اطلاعیة گروهی از کارمندان و کارکنان رادیو و تلویزیون ملی ایران در تاریخ 17 بهمن 57 که در روزنامة اطلاعات به چاپ رسیده بود، نام این دو تن به همراه گروهی دیگر از کارمندان بهایی این مجموعه دوران پهلوی به چشم می‌خورد.

با آغاز به کار «کنت تام لینسون» به عنوان رئیس BBG، ناگهان شیلا گنجی از بهاییان سرشناس و از اعضای جامعة بهایی در سازمان ملل متحد، در غیاب احمد بهارلو در آوریل 2004 به عنوان رئیس بخش فارسی VOA مشغول به کار می‌شود. کنت تام لینسون که خود از اعضای AIPAC یا همان جامعة لابی یهودیان در ایالات متحده محسوب می‌شود، گروهی از سرشناس‌ترین بهاییان را وارد چرخه مدیریت صدای آمریکا می‌کند که «آوی داویدی»، «ستارة درخشش» یکی از مهره‌های اصلی رسانه‌های جامعة جهانی بهاییت و مهتاب فرید از جمله مهم‌ترین آنها بودند.

در این میان، آوی داویدی نقش بسیار مهم و تعیین کننده‌ای در روند بهایی سازی صدای آمریکا ایفا می‌کند به گونه‌ای که یک‌باره تعداد زیادی از کارمندان مسلمان‌زاده صدای آمریکا همچون علی مستعانی و سید رسول افخمی از این مجموعه اخراج یا مستعفی می‌شوند و جای آنها را چهره‌های شاخص تلویزیون «صدای دوست» ارگان رسمی بهاییان در حیفا و اسرائیل می‌گیرند.

هم‌اکنون نیز (VOA PNN) توسط جیمز گلاسمن (از اعضای ارشد انستیتوی آمریکن اینترپرایز) رئیس جدید هیئت مدیرة رسانه‌های خارجی ایالات متحده اداره می‌شود. وی که از سال 2007 مدیریت این مجموعه را در اختیار گرفته است از بدو قبول تصدی این مسئولیت، ارتباط بسیار نزدیکی با محافل بهاییان ایالات متحده و حیفا در اسرائیل پیدا کرده است.

اخراج شیلا گنجی، هم به دلیل آزرده کردن بوش بود و هم به دلیل ریخت‌وپاش‌های فراوانی بود که از سوی این بهایی و دار و دسته‌اش صورت می‌گرفت. وی از زمان آغاز به کارش در صدای آمریکا، حلقه‌ای از دوستان و نزدیکان بهایی خود را از رسانه‌های رادیویی و تلویزیونی بهاییان در حیفا در اسرائیل به آمریکا فراخوانده و به کار گرفته بود، به طوری که گزارش‌های رسیده به کمیتة تحقیق و بررسی سنا، آنان را واداشت در این زمینه تحقیقات جدّی صورت دهند.

فخرآور دربارة وی می‌گوید: جالب است بدانید درجولای 2007 همزمان با رأی سنای آمریکا به جیمز گلاسمن برای ریاستBBG شیلا گنجی با دستپاچگی مصاحبه‌هایی را با کانسرواتیوای دولت آمریکا ترتیب داد تا شاید بتواند دل اعضای انستیتوی قدرتمند آمریکن اینتر پرایز را به دست آورد.

امّا با آغاز به کار دورة جدید مدیریت در صدای آمریکا و رفتن شیلا گنجی، مدیریت صدای آمریکا میان بهاییان دست به دست شد. به این ترتیب یکی از نزدیکان به جامعة بهایی در رأس هرم مدیریت مهم‌ترین رسانة دولتی آمریکا قرار گرفت که این امری بی‌سابقه است. به گفته امیر عباس فخرآور، روشن نبودن هدف برای بیشتر کارکنان این رسانه موجب شده که نیروهای غیربهایی از فعالیت در این رسانه کنار بکشند. وی تصریح می‌کند:‌ اطمینان دارم که مالیات دهنده‌های آمریکایی خبر ندارند که با پول مالیاتشان در VOA و رادیو فردا، گروهی از مجریان و کارکنان این رسانه‌ها سعی دارند ادای اپرا وینفری، کریستین امانپور، لری کینگ، و بیل اورایلی را در بیاورند و پولدار و مشهور شوند.



در حال حاضر، تعداد بینندگان صدای آمریکا ـ که روزی ادعا می‌کرد در میان ایرانیان 10 میلیون بیننده دارد ـ به اعتراف عباس فخرآور از NITV لس آنجلسی هم کمتر شده است و همة اینها به مدد سوء استفادة بهاییان از پول مالیات دهندگان آمریکایی، حمایت دولتمردان آمریکایی از آنها و مدیریت بهاییان بر این رسانه است.

 

ریخت‌وپاش‌های بهاییان در خرج کردن بودجه

شاهد این مدعا، ارتباطات نزدیک وی با بهروز بهبودی مدیر و بنیان‌گذار (Council for Democratic Iran) و از بهاییان سرشناس است. وی در اوایل سپتامبر 2008 به همراه سناتور تام کوبرن رئیس «تیم بازرسی ویژه» ایالات متحده آمریکا و از اعضای مؤثر سنا برای تصویب بودجة BBG به اسرائیل سفر کرد و در دفتر بهروز بهبودی در حیفا به دیدار وی شتافت. از آن پس روند به کار گیری بهاییان در تلویزیون فارسی صدای آمریکا به نسبت گذشته اوج گرفته است. پس از استعفای کنت تام لینسون رئیس قبلی BBG که با فشار شدید سناتور کوبرن انجام گرفت، گلاسمن برای ریاست این شورا پیشنهاد شد. شیلا گنجی به شدّت تحت حمایت تام لینسون بود و استعفای تام لینسون ضربة بزرگی به شبکةشیلا گنجی وارد کرد.

 

سفر مدیران صدای آمریکا به حیفا

به این ترتیب با ورود شیلا گنجی به لقة مدیریت صدای آمریکا، محفل کارمندان و مدیران بهایی در این رسانة فارسی زبان تکمیل می‌شود و چهره‌هایی همچون اکبر ناظمی، بهروز عباسی، ارژنگ داوودی، رامش راسخ، آوی داویدی، مهتاب فرید و ستاره درخشش در کنار هم قرار می‌گیرند.

 

بهاییان در صدای آمریکا

مجموعة صدای آمریکا دارای 44 پخش‌کنندة رادیویی به زبان‌های مختلف و 24 پخش کنندة تلویزیونی است. این مجموعه از بدو تأسیس با هدف استفاده و بهره‌گیری از ابزار دیپلماسی عمومی پایه‌گذاری و تأسیس شد که گسترة پخش آن، آسیا، اروپا و شمال آفریقا را شامل می‌شود.

تا سال‌ها بعد، بهارلو خود سازنده و مجری بسیاری از برنامه‌های خبری تحلیلی و سیاسی این تلویزیون بود. بهارلو در ادامه پس از برنامه هفتگی میزگردی با شما، در 11 سپتامبر 2002 برنامه (فصلی دیگر) و در 6 جولای 2003 برنامه روزانه خبرها و نظرها را راه‌اندازی کرد.

 

---------------------------------------

منبع: http://www.jamnews.ir

 


[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

در آوریل 1975 بحران و جنگ داخلی لبنان با حمله نیروهای شبه نظامی فالانژ علیه فلسطینیان آغاز گردید و این کشور را در کام جنگهای و در گیریهای داخلی بسیار فرو برد و آن را به صحنه رقابت قدرتهای بزرگ و کشورهای ذی نفوذ منطقه تبدیل کرد. قبل از آن نیز در سال 1958 در پی تحولات منطقه ای و فشارهای داخلی لبنان شاهد نخستین بحران عمده پس از استقلال خود (1943) بود که سرانجام با دخالت نیروهای نظامی آمریکایی پایان یافت.

 

 

1- مقدمه 
در آوریل 1975 بحران و جنگ داخلی لبنان با حمله نیروهای شبه نظامی فالانژ علیه فلسطینیان آغاز گردید و این کشور را در کام جنگهای و در گیریهای داخلی بسیار فرو برد و آن را به صحنه رقابت قدرتهای بزرگ و کشورهای ذی نفوذ منطقه تبدیل کرد. قبل از آن نیز در سال 1958 در پی تحولات منطقه ای و فشارهای داخلی لبنان شاهد نخستین بحران عمده پس از استقلال خود (1943) بود که سرانجام با دخالت نیروهای نظامی آمریکایی پایان یافت. 
در مورد عوامل و زمینه پیدایش و تداوم این بحران، نظریات و دیدگاههای مختلفی وجود دارد: برخی به ماهیت فرقه ای نظام سیاسی لبنان تاکید دارند، با توجه به وجود تناقضات اساسی در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، پیداش بحران را در چنین نظامی اجتناب ناپذیر می دانند. در مقابل، برخی نیز بر عوامل منطقه ای و بین المللی و همچنین دخالت قدرتهای خارجی در امور جاری لبنان تاکید می ورزند. به طور کلی، با توجه به پیچیدگیهای این امر می توان اذعان داشت که تاثیر متقابل عوامل و زمینه های داخلی بر بحرانها و تحولات منطقه ای و نیز رقابت قدرتهای خارجی، نقش مهمی در استمرار و تشدید بحران لبنان داشته است. به این ترتیب، علاوه بر شرایط و زمینه های داخلی از جمله ماهیت فرقه ای نظام سیاسی، تعدد احزاب و گروههای سیاسی و شبه نظامی، موقعیت ژئوپلیتیک لبنان و ....، نقش عوامل خارجی بویژه فلسطینی ها، اسرائیل و سوریه نیز حائز اهمیت است.

 

2- طرح موضوع 
سوریه تنها کشور عرب همسایه لبنان است و بیشترین مرز خاکی را با این کشور دارد. این کشور به جهات گوناگون در بحران داخلی لبنان نقش داشته و از اوضاع سیاسی اجتماعی حاکم بر آن متاثر بوده است. جنگ و بحران داخلی لبنان و همجواری آن با اسرائیل، حضور تعداد کثیری از پناهندگان فلسطینی در آنجا، بهم خوردن توازن سیاسی- اجتماعی این کشور، اقدام تلافی جویانه اسرائیل در مقابل حملات چیریکی و اشغال بخشهایی از جنوب لبنان، منازعات گروهها و جناحهای سیاسی ذی نفوذ، فقدان بزرگ و منطقه ای و..... هر یک به نوعی امنیت ملی سوریه را در مخاطره قرار داده است.اما از سوی دیگر، وضع جغرافیایی لبنان و اوضاع بحرانی بر این کشور، موقعیت مناسبی را برای سوریه به وجود آورده تا از آن به عنوان اهرمی موثر جهت پیشبرد اهداف و منافع ملی خود بهره گیرد. 
از اینرو، سوریه با اوج گیری داخلی لبنان در سال 1975 اقدام به مداخله نظامی در این کشور کرد و طی سالهای بعد، نیروهای نظامی خود را در آنجا به پیش از 30 هزار نفر افزایش داد و به منظور کاهش مخاطرات بحران و حفظ ابتکار عمل و همچنین پیشبرد اهداف و منافع استراتژیک خود به طرق مستقیم و غیر مستقیم در امور جاری لبنان دخالت کرد. 
سوال اصلی تحقیق حاضر این است که: 
«زمینه و عوامل تاثیرگذار خارجی سوریه در قبال لبنان کدامند و سوریه در رفتار خود کدامین اولویتها امنیتی را مورد توجه قرار داده است»

 

3- فرضیه تحقیق 
برای پاسخ به سوال مزبور و تبیین عوامل مختلفی که بر سیاست خارجی سوریه در لبنان تاثیر بسزا داشته است، می توان فرضیه ذیل را ارا ئه نمود: 
رفتار خارجی سوریه در لبنان طی سالها بحران (90-1975) تابعی از حضور مسلحانه تعداد کثیری از پناهندگان فلسطینی و نفوذ و دخالت بسیاری از قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه بویژه اسرائیل بوده است. 
لازم به ذکر است که بر اساس مفروضات این تحقیق، عوامل مذکور (بعلاوه برخی متغیرهای دیگر) منجر به فقدان ثبات، امنیت و حاکمیت سیاسی دولت لبنان شده و این وضعیت شرایطی بحرانی را پدید آورده که از یک طرف امنیت ملی سوریه را در سالهای 90-1975 بشدت مورد تهدید و مخاطره قرار داده و از سوی دیگر موقعیت مناسبی برای پیشبرد منافع ملی و اهداف استراتژیک این کشور به وجود آورده است

 

.4- پیامدهای بحران لبنان بر امنیت ملی سوریه 
حضور سوریه در لبنان دارای جنبه های مختلفی است با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک لبنان(1) و همچنین اوضاع سیاسی حاکم بر این کشور، می توان مهمترین علل حضور سوریه در لبنان را تامین امنیت ملی دانست. اوضاع بحرانی لبنان که از اواسط دهه 1970 به شکل بی سابقه ای شدت و تداوم یافت، به طرق مختلف بر امنیت و مصالح ملی کشورهای همجوار تاثیر داشت. فقدان حاکمیت تامه دولت در تمامی نقاط، نقش لبنان در منازعات اعراب و اسرائیل، جنگ و درگیریهای داخلی و نیز نوع نظام سیاسی حاکم بر این کشور و ..... هر یک به گونه ای به منافع ملی کشورهای همسایه ارتباط پیدا کرد. 
پیامدهای این وضعیت بر کشور سوریه که بیشترین مرز خاکی را با لبنان دارد، از آنرو بود که جنگ و بحران داخلی لبنان، همجوار لبنان با اسرائیل و اشغال بخشهایی از جنوب لبنان و بهم خوردن توازن سیاسی- اجتماعی آن کشور از یک سو اقدام تلافی جویانه اسرائیل در مقابل حملات چریکی گروههای مبارزه از سوی دیگر، لبنان را به یکی از بی ثبات ترین کشورهای جهان طی سالهای 90-1975 تبدیل کرد. بعلاوه منازعات گروهها و جناحهای سیاسی ذی نفوذ در لبنان و همچنین رقابت شدید قدرتهای منطقه ای و بین المللی، این کشور را به صحنه بروز تضادها و تسویه اختلافات بدل ساخته و آن را به ورطه آنار شیسم سوق داد.(2) 
از همین رو، در چنین شرایطی کشورهای همسایه از جمله سوریه، سیاستها او اقداماتی را اتخاذ کردند تا با اثر گذاری بر زنجیره پیچیده حوادث و تحولات لبنان، نقشی اساسی در مدیریت بحران ایفا کنند و بدین طریق با حضور فراگیر در صحنه سیاسی- نظامی این کشور، علاوه بر کاهش پیامدهای منفی بحران، مصالح ملی خود را نیز تعقیب کنند.(3) با این توضیح، با توجه به نقش لبنان در منازعات اعراب و اسرائیل جایگاه لبنان در سیاست خارجی سوریه را می توان به سه مرحله تقسیم کرد: 
مرحله اول به زمان تاسیس اسرائیل باز می گردد. در این مقطع (1948) لبنان به اتفاق کشورهای عربی در حمله علیه اسرائیل شرکت کرد و پس از شکست اعراب توافقنامه آتش بس را پذیرفت. مرحله دوم (82-1967) دوره رشد و فعالیت گروههای فلسطینی، سرانجام حملات چریکی به مواضع اسرائیل و تمرکز آنان در لبنان است در مرحله سوم (پس از 1982) لبنان مورد تهاجمهای گسترده نظامی اسرائیل به منظور دفع حملات چریکی گروههای فلسطینی قرار گرفت. با توجه به اثرات و پیامدهای تحولات لبنان بر سوریه پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل (1967)، دو مرحله فوق را به اجمال تحت عنوان (حضور فلسطینی در لبنان و امنیت ملی سوریه) و همچنین (تهدیدات امنیتی حضور اسرائیل در لبنان برای سوریه) مورد بررسی قرار می دهیم. قبل از آن نیز به دلیل نقش موثر تهدیدات امنیت ملی در سیاست خارجی سوریه مفاهیم امنیت ملی و تهدید را به اجمال بیان می داریم. 
امنیت ملی یکی از متغیرهای مهم در سیاستگذاری خارجی سوریه در بحران لبنان است. اصولاً دفع خطرات بالقوه و افزایش توان مقابله با تهدیدات احتمالی، از آنرو که با بقای واحد سیاسی ارتباط دارد، مهمترین هدف سیاست خارجی کشورها محسوب می شود. دراین مورد، درک و برداشت سیاستگزاران از عوامل تهدید در تدوین سیاستها و اتخاذ اقدامات لازم به منظور کاهش میزان آسیب پذیری، نقش مهمی دارد. عوامل دیگری نیز چون موقعیت جغرافیایی، نوع ساختار نظام سیاسی، اوضاع منطقه ای و همچنین نوع نظام حاکم بر روابط بین المللی و ....... در برداشت از امنیت کلی و عوامل تهدید کننده آن قابل توجه است. با این توضیح، ابتدا به تعریف امنیت ملی و پرداخته و سپس جایگاه لبنان در سیاست خارجی سوریه و نقش و چگونگی تاثیرگذاری برخی گروهها و کشورهای ذی نفوذ در بحران لبنان بویژه نقش فلسطینی ها و اسرائیل را بر امنیت ملی سوریه مورد بحث قرار می دهیم. 
امنیت ملی مفهوم نسبی و ذهنی است و عوامل و متغیرهای بسیاری بر آن تاثیر می گذارد. از اینرو در مورد آن نمی توان به تعریفی جامع و مانع دست یافت. در تعریف از امنیت بسیاری از دانشمندان یا به مصادیق آن اشاره کرده و یا از ویژگی سلبی استفاده کرده اند. به هر حال، این تعاریف بیشتر مشخص کننده برداشتها و گرایشهای فکری اندیشمندان مختلف و تاکید آنان بر جنبه های خاص از یک قضیه است و نه تعریفی علمی و منطقی از یک پدیده. آرنولد و لفرز در این مورد چنین می گوید: «امنیت را می توان به وسیله فقدان ناامنی تعریف کرد، یعنی هر جا که نا امنی نیست، امنیت وجود دارد. جنگ، خشونت، زد و خورد، منازعات مرزی و بی ثباتی داخلی، برخی علایم ناامنی هستند. بنابراین، نبودن آنها مساوی با امنیت است.(4) برخی دیگر امنیت ملی را معادل قدرت نظامی تلقی می کنند. بنابراین تعریف والترلیپمن(5) «امنیت در معنی عام کننده همیشه همراه با قدرت نظامی خواهد بود. به طوری که بود و نبود امنیت وابسته به توانایی کشور در دفع حمله نظامی است»(6) در (فرهنگ روابط بین المللی) آمده است «امنیت ملی حالتی است که ملتی فارغ از تهدید از دست دادن تمام یا بخشی از جمعیت دارایی و یا خاک خود به سر می برد»(7) مولف کتاب (اصول روابط بین المللی و سیاست خارجی) نیز بر این تعریف تاکید دارد که. «در ادبیات روابط بین المللی، امنیت غالباً به معنی احساس آزادی کشور در تعقیب اهداف ملی و فقدان ترس و خطر جدی از خارج نسبت به منافع اساسی و حیاتی کشور آمده است»(8) 
در مجموع، به رغم اختلافات نظر اندیشمندان در ارائه تعریف از مفهوم امنیت ملی بر اصولی چون حفظ ارزشهای حیاتی، حفظ تمامیت ارضی، مصونیت نظام سیاسی- اجتماعی و استقلال کشور اجماع نظر وجود دارد. 
مفهوم تهدید نیز مانند امنیت دارای ویژگیهای ذهنی بودن، نسبی بودن تجزیه ناپذیری است. ذهنی بودن به معنای تاثیر نگرشها و برداشتها بر مفهوم تهدید است نسبت در دو معنی به کار رفته است: یکی اینکه تهدید به لحاظ کمی امری غیر قابل اندازه گیری است و ثانیاً نسبت به افراد و نظامها مختلف و .... متفاوت است. به طور کلی هر عاملی که به نوعی ارزشهای حیاتی و منافع ملی یک کشور را به مخاطره اندازد تهدید تلقی می شود، با این حال نمی توان صرف وجود این عوامل را مساوی با عدم امنیت تلقی کرد. هر کشور در طول تاریخ خود کم و بیش با عواملی که منجر به تهدید امنیت ملی می شود، برخورد داشته، لیکن این بدان معنی نیست که همیشه نا امن بوده است میزان و نوع تهدید و همچنین ابزارها، اهرمها و امکانات مادی و معنویی برای مقابله با تهدید و ..... عواملی هستند که در برآورد تهدید باید مورد ملاحظه قرار گیرند.

 

1/4 - حضور فلسطینی ها در لبنان و امنیت ملی سوریه 
در این قسمت به بررسی چگونگی تاثیر حضور فلسطینی ها بر امنیت ملی سوریه می پردازیم. همانطور که بیان شد، آوارگان فلسطینی طی سه مرحله در سالها 1948 (تاسیس اسرائیل)، 1967 (جنگ شش روزه) و بویژه پس از سپتامبر سیاه 1970 وارد لبنان شده و در اردوگاههایی در مناطق جنوبی و مرکزی آن کشور اسکان یافتند. حضور فلسطینی ها در لبنان از جنبه های مختلف، نظام سیاسی- اجتماعی این کشور را تحت تاثیر قرار داد و لبنان را به صحنه بروز تضادها و رقابت قدرتهای خارجی تبدیل کرد(9) 
در ادامه مطلب، برخی اثرات و پیامدهای حضور فلسطینی را که در ارتباط با امنیت ملی سوریه است بیان می دارینم. توضیح اینکه ، حضور فراگیر سازمانهای فلسطینی، جناح ناتوان چپ لبنان را تقویت کرد و آن را به تهدیدی جدی علیه نظام سیاسی بدل ساخت اهمیت این امر از آن روست که اولاً کمال جنبلاط (رهبری جناح چپ) به فرقه دروز تعلق داشت و از حمایت آنان نیز بر خوردار بود. تقویت این جناح با توجه به اختلافات دیرینه دو فرقه دروز و مارونی، موقعیت نظام سیاسی لبنان را دستخوش ترلزل ساخته بود.(10) 
علاوه بر موارد مذکور، از اینرو که کمال جنبلاط مخالف سرسخت سیاستهای سوریه در لبنان بود، تقویت جناح چپ با اهداف و منافع این کشور در لبنان تناقض اساسی داشت. جنبلاط طرح سوریه را برای پایان دادن به بحران لبنان قبول نداشت و با عدم تسلیم در برابر درخواستهای سوریه وارد نبردی دشوار شد. هر چند وی به لحاظ نظامی توانایی مقابله با نیروهای سوری را نداشت، لیکن اهمیت مبارزه سیاسی وی را نمی توان نادیده انگاشت. زیرا هر سیاستی که سوریه در قبال جنبلاط و فرقه ای که وی بدان تعلق داشت (فرقه درواز) اتخاذ می کرد، اقلیت دروز سوریه را نیز تحت تاثیر قرار می داد و نتیجه به مشکلات داخلی این کشور می افزود. بعلاوه، این امر سبب تشدید اختلافات بین جناح چپ و سوریه می شد و به تبع آن مهمترین سیاست سوریه در لبنان را که ایجاد وفاق و نزدیکی بین جناحهای سیاسی به منظور کنترل و مدیریت بحران بود، غیر قابل دسترس می ساخت. 
یکی دیگر از پیامدهای حضور فلسطینی ها در لبنان که به نوعی با مصالح ملی سوریه نیز ارتباط داشت، تشدید اختلافات بین دو جناح عمده مسلمان و مسیحی لبنان بود بسیاری از مسلمانان حمایت از فلسلطینی ها را وظیفه دینی و انسانی خود می دانستند، در حالی که گروه زیادی از مسیحیان بویژه مارونی ها با حضور گسترده فلسطینی ها در لبنان و انجام عملیاتهای چریکی در خاک این کشور مخالف بودند.(11) بین اختلافها بتدریج تشدید تضادها و تناقضات را پدید آورد و به دخالت برخی قدرتهاخارجی در امور جاری لبنان انجامید. از اینرو موقعیت سوریه که بیشترین ارتباط را به لحاظ جغرافیایی و همچنین تاریخی- فرهنگی با لبنان داشت، در معرض تهدید قرار گرفت. در نتیجه، این کشور به منظور جلوگیری و یا دست کم کاهش اثر پذیری از بحران و جنگ داخلی، اقدام به مداخله نظامی در لبنان کرد. 
پیامد دیگر حضور فسلطینی ها، تضعیف حاکمیت و اقتدار سیاسی دولت لبنان بود: وجود دهها گروه و سازمان چریکی فلسطینی در بخشهای مختلف لبنان، اعمال حاکمیت دولت را بویژه در مناطق جنوبی با مشکل جدی مواجه ساخته بود. فسلطینی ها با در اختیار گرفتن پایگاههای زمینی مستقل در بیروت و جنوب لبنان، قلمرو وسیعی را تحت نفوذ خود قرار داده بودند.(12) حاکمیت ساف بر بخش بزرگی از سرزمین و جمعیت لبنان، علاوه بر اینکه تضعیف بیشتر دولت مرکزی لبنان را در پی داشت، سبب افزایش دخالت سایر قدرتهای خارجی در این کشور شد و با لطبع تداوم، تشدید و پیچیدگی بیشتر بحران لبنان و بین المللی شدن آن را به دنبال آورد. در نتیجه، موضع سوریه در معرض آسیب پذیری بیشتری قرار گرفت. 
در مجموع با توجه به توضیحات مذکور، حضور فلسطینی ها در لبنان سوریه را درگیر بحرانی فراگیر و پیچیده نمود وامنیت ملی آن را به واسطه دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی در امور جاری لبنان و همچنین تغییر توازن سیاسی میان جناحهای ذی نفوذ لبنان آسیب پذیر ساخت. از اینرو در مطالعه عوامل موثر بر سیاست خارجی سوریه در بحران لبنان، نقش فلسطینی ها دارای جایگاه ویژه ای است.

 

2/4- حضور اسرائیل در لبنان و امنیت ملی سوریه 
اسرائیل به گونه های مختلف تهدیدی علیه کشورهای همجوار بوده است این امر بیشتر به دلیل استراتژی توسعه طلبی و همچنین قدرت و نیروی نظامی این کشور می باشد.(13) 
در این قسمت به این قسمت به این سوال می پردازیم که حضور و نفوذ اسرائیل در لبنان چگونه امنیت ملی سوریه را تحت تاثیر قرار داده است. به نظر می رسد که آسیب پذیری سوریه هم به لحاظ سیاستهای منطقه ای اسرائیل و هم به جهت نقشی است که این کشور در بحران لبنان دارا است. به طور کلی، مهمترین سیاست اسرائیل پس از تاسیس مبتنی بر توسعه طلبی و ایمن سازی مرزهای خود بوده است. البته نقش این کشور و همچنین بیشتر به لحاظ آسیب پذیری شدید از اوضاع بحرانی حاکم بر این کشور و همچنین گوناگون تهدیدی علیه مصالح ملی سوریه محسوب می شود.(14) 
در ادامه، به اختصار به توضیح برخی موارد می پردازیم: حملات مکرر اسرائیل و اشغال بخشهایی از جنوب لبنان از آنروز که موضع سوریه را در رقابت و توازن استراتژیک با اسرائیل تحت تاثیر قرار می دهد، حائز اهمیت بسیار است. این اقدام هر چند در برخی موارد، فشارگروههای مبارز لبنانی و فلسطینی را بر مرزهای اسرائیل کاهش داده است، لیکن تضعیف بیشتر دولت لبنان و به تبع آن پیچیدگی، شدت و تداوم بحران را در پی داشته است. این تهاجمها بویژه در سالهای 1978 و 1982، از آنرو که به بین المللی شدن بحران و تقویت برخی جناحهای مخالف سوریه انجامید، این کشور را بشدت در موضع ضعف قرار داد.(15) 
علاوه بر موارد مذکور، اسرائیل محدودیتهایی نیز برای حضور سوریه در لبنان قرار داده بود: عدم استفاده از نیروی هوایی و همچنین موشکهای زمین به هوای سام در خاک لبنان و نزدیک نشدن به خط سرخ. به این ترتیب، نیروهای سوری حق ورود به محدوده پایین تر از رودخانه لیطانی را نداشتند. اشغال بخشهای جنوبی لبنان و ایجاد کمربند امنیتی(16) با حمایت از نیروهای شبه نظامی محلی نیز یکی دیگر از مواردی بود که نضعیف موضع سوریه را در لبنان در پی نداشت. بدیهی است، در شرایطی که لبنان صحنه رقابت قدرتهای خارجی ذی نفوذ در این کشور بود، هر نوع تغییر و تحول در موضع یکی از طرفهای درگیر، بالطبع منافع سایرین را نیز تحت تاثیر قرار داد. این امر علاوه بر آنکه حاکمیت دولت لبنان را بر این مناطق غیر ممکن می ساخت، گامی در جهت تجزیه لبنان بشمار می آمد. 
حمایت اسرائیل از مارونی ها، یکی دیگر از تهدیدات عمده ای بود که مقامات سوری اهمیت بسیاری برای آن قائل بودند. با تمرکز یافتن فلسطینی ها در لبنان و انجام عملیات متعدد چریکی علیه مواضع اسرائیل، ضرورت حمایت و تقویت مارونیها به عنوان اهرمی برای مقابله با گروههای مخالف اسرائیل آشکار شد. لیکن به دلیل ضعف موضع مارونیها طی دهه 1970 و برخی دلایل دیگر، این روابط چندان بهبود نیافت.پاره ای عوامل در ابتدای دهه 1980 موضع اسرائیل را تغییر داد و در نتیجه روابط این کشور با مارونها به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافت. ضعف رژیم اسد به دلیل مشکلات و بحرانهای داخلی، قدرت شبه نظامیان فالاتژ و بویژه نقش شخصیت و رهبری بشیر جمیل و دیدگاه وی نسبت به اسرائیل برخی از این عوامل است. 
آسیب پذیری سوریه از حمایت و تقویت مارونی ها توسط اسرائیل از آنرو بود که شبه نظامیان فالانژ به عنوان گروهی تلقی می شدند که موجودیت اسرائیل را مورد پذیرش قرار داده و برخی مقاطع نیز به عنوان متحد اسرائیل، اقداماتی را اتخاذ کرده بودند که در تضاد با سیاستها و اهداف سوریه در لبنان بود.(17) به علاوه، تمایلات تجزیه طلبانه مارونی ها و حمایت اسرائیل از این طرح تهدیدی جدی علیه سوریه بود: زیرا این امر سبب می شد این کشور با اسرائیل دیگری در جوار مرزهای خود روبرو باشد.(18) 
دامن زدن به بحران و جنگ داخلی لبنان و متشنج ساختن اوضاع سیاسی نیز که در واقع پیامد سیاستهای اسرائیل در این کشور است، از آنرو که با هدف درگیر ساختن بیشتر سوریه در امور جاری لبنان و به تبع آن مخدوش ساختن موقعیت سوریه در این کشور انجام می گیرد، تهدید علیه مصالح ملی سوریه در لبنان محسوب می شود.(19)

 

3/4- دخالت سایر قدرتهای خارجی در لبنان و امنیت ملی سوریه
دخالت قدرتهای خارجی در امور خارجی لبنان یکی دیگر از عوامل است که امنیت ملی سوریه را آسیب پذیر ساخته و از این رو در سیاستگذاری خارجی سوریه در لبنان نقش موثری داشته است. تاکنون نقش اسرائیل و فلسطین ها و چگونگی تاثیر آنها بر امنیت ملی سوریه را بیان داشتیم، در این قسمت به نقش سایر قدرتهای ذی نفوذ خارجی لبنان می پردازیم. دخالت قدرتهای خارجی از آنرو که اغلب با هدف تحمیل شکل و ماهیت مورد نظر خویش بر حکومت لبنان و همچنین حمایت و تقویت برخی گروهها و احزاب لبنانی و فلسطین انجام گرفته است، نقش بسزایی در بین المللی کردن بحران داشته است. 
در مجموع، حضور قدرتهای خارجی در لبنان به لحاظ موقعیت جغرافیایی سوریه و همچنین ارتباط تنگاتنگ امنیت ملی آن با لبنان، مصالح ملی این کشور را تحت تاثیر قرار داده است. مداخله در امور جاری لبنان در شرایطی که سوریه تلاش می کرد نوعی توازن و وفاق ملی بین جناحهای ذی نفوذ سیاسی لبنان به وجود آورد، این کشور را در دسترسی به این اهداف استراتژیک که ارتباط قابل ملاحظه ای نیز با مصالح ملی این کشور داشت، با مشکلات جدی مواجه ساخت از همین رو، مقامات سوری همواره در قبال دخالت سایر کشورهای خارجی در لبنان با حساسیت فوق العاده مسائل را تعقیب کرده و با جدیت با آن برخورد کرده اند. به طور کلی، کشورهای مختلفی از جمله آمریکا، فرانسه، شوروی، و همچنین عربستان سعودی، عراق، لیبی، مصر، و ایران و ..... در بحران لبنان نقش داشته اند. در ادامه، برخی سیاستهای کشورهای مذکور را که به نوعی با مصالح ملی سوریه در لبنان مرتبط است، بیان می داریم. 
سیاستها و مداخلات آمریکا در بحران لبنان دارای نقش ویژه ای است.(20) این کشور با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک لبنان در خاورمیانه و هم مرز بودن آن با اسرائیل و همینطور حضور تعداد کثیری از فلسطین ها و....... سیاستهای را در لبنان اتخاذ کرد که بعضاً در رقابت با نقش سوریه در این کشور بود. حفظ موجودیت و اقتدار جامعه مسیحی لبنان، حمایت و پیشتیبانی از اسرائیل و مداخله نظامی در امور جاری لبنان و ......(21) برخی از اقداماتی بود که به میزان قابل توجهی مواضع سوریه را تحت تاثیر قرار داد. 
فرانسه نیز یکی از کشورهای ذی نفوذ در بحران لبنان بوده است. این کشور با حمایتهای گسترده سیاسی-نظامی از جناح مارونی حاکم بر لبنان، نقش موثری در روند تحولات پیچیده لبنان ایفا کرد. روابط دیرینه این کشور با جامعه مسیحی لبنان و همچنین نقش این کشور در شکل گیری نظام سیاسی لبنان، عامل مهمی در دستیابی فرانسه به اهداف مورد نظر خویش در این سرزمین محسوب شده است. بعلاوه، فرانسه در برخی موارد اقدام به مداخله نظامی در لبنان کرده است. به طور کلی سیاست فرانسه در این کشور بر پایه حمایت و حفظ سلطه مارونی ها بوده است. این امر از آن رو که سبب تقویت طرح تجزیه طلبانه مارونیها و همچنین بین المللی شدن بحران گردیده، یک عامل تهدید کننده امنیت ملی سوریه محسوب شده است. علاوه بر آن، حمایت فرانسه از جناح مارونی، ابتکار عمل سوریه را در لبنان تضعیف کرده و تلاش این کشور را به منظور برقراری آشتی ملی با مشکلاتی مواجه ساخته است. 
یکی دیگر از قدرتهای ذی نفوذ در بحران لبنان، اتحاد شوروی بود. به طور کلی سیاست این کشور در لبنان پیگیری اهداف و منافع خود از طرق غیر مستقیم و با حمایت از برخی احزاب و جناحهای ذی نفوذ در لبنان و همچنین برقراری رابطه و پیمان استراتژیک با سوریه بود.(22) با وجود این، از نظر مقامات سوری، سیاست اتحاد شوروی در لبنان در برخی موارد تضعیف نقش این کشور را در پی داشت و تهدیدی علیه مصالح ملی این کشور بود. 
هر چند اتحاد شوروی طی دهه های 1970 و 1980 هم پیمان و متحد استراتژیک سوریه محسوب می شد، لیکن این کشور به منظور دستیابی به اهداف مورد نظر بعضاً در پی یافتن عوامل دیگری در کنار سوریه بود تا علاوه بر اثر گذاری بیشتر و روند تحولات لبنان، در رقابت با سایر کشورهای ذی نفوذ در لبنان از اهرمهای بیشتری برخوردار باشد. پیشتیبانی اتحاد شوروی از سازمان آزادیبخش فلسطین در همین چارچوب قابل تحلیل و بررسی است. بعلاوه، اتحاد شوروی (حداقل تا قبل از دهه 1980) تجربه لبنان را اقدامی در راستای منافع خویش تلقی می کرد: زیرا در شرایطی که امکان تاسیس یک حکومت کمونیستی در تمامی لبنان به دلیل ساخت پیچیده سیاسی- اجتماعی این کشور ممکن نبود، با توجه به وقعیت جناح چپ در لبنان (طی دهه 1970) تقسیم آن به بخشهای مختلف، نفوذ این کشور را در یک بخش افزایش داده و قابلیت آن را برای دستیابی به اهداف مورد نظر خویش فزونی می بخشید.

 

نتیجه 
اوضاع بحرانی لبنان به طرق مختلف امنیت و مصالح ملی کشورهای همجوار را تحت تاثیر قرار داده است. در مورد سوریه این امر جنبه های مختلف قابل بررسی است: حضور دهها هزار آواره فلسطینی علاوه بر اینکه توازن فرقه ای موجود در نظام سیاسی را دستخوش تغییر ساخت، تضغیف حاکمیت و اقتدار سیاسی دولت لبنان را در پی داشت. بعلاوه، انجام حملات چریکی علیه مواضع اسرائیل بهانه ای برای تهاجم مکرر این کشور به جنوب لبنان اشغال بخشهایی از خاک این کشور بود، در مجموع این عوامل آسیب پذیری بیشتر سوریه را در پی داشت. حضور فلسطینی ها در لبنان، سوریه را درگیر بحرانی فراگیر و پیچیده نمود 
دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی و در نتیجه بین المللی شدن بحران در پی حضور فلسطینی ها در این کشور پدید آمد. از آنجا که این عوامل سوریه را بشدت در موضع ضعف قرار دادند، لذا عوامل مزبور در مطالعه سیاست خارجی این کشور در لبنان جایگاه مهمی را دارا می باشند. 
حضور و نفوذ اسرائیل نیز به گونه ای دیگر تهدیدی جدی علیه منافع سوریه بوده است. اهمیت این امر به دلیل استراتژی توسعه طلبی این کشور و همچنین حمایت از گروههای شبه نظامی محلی و اشغال بخشهایی از خاک لبنان است. حملات مکرر نظامی به جنوب لبنان و ایجاد کمربند امنیتی در جنوب و همچنین حمایت از فالانژها و تلاش برای تجربه لبنان و در نتیجه دامن زدن به بحران، برخی پیامدهای دخالت اسرائیل در لبنان است که از نظر سوریه تهدیدی جدی علیه امنیت ملی این کشور تلقی می شود. به طور خلاصه، طی سالهای 90-1975 تهدیدات امنیت ملی، جایگاه مهمی در سیاستگذاری خارجی سوریه در بحران لبنان داشته است

 

پاورقی ها: 
(1) برخی جنبه های ژئوپلیتیکی لبنان عبارت است از: 
1. واقع شدن در حساسترین منطقه خاورمیانه به دلیل همجواری با اسرائیل. 
2. ایفای نقش موثر در روند منازعات اعراب و اسرائیل. 
3. حضور دهها هزار آواره فلسطینی در آنجا. 
4. وجود احزاب و گروههای متعدد سیاسی و به تبع آن تشدید تعارضات و مناقشات سیاسی- مذهبی. 
5. دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی در اوضاع سیاسی لبنان. 
6. ابهام در مفهوم هویت ملی در نتیجه برتری تمایلات فرقه ای و محلی و فقدان انسجام ملی. 
(2) ر.ک: محمد لسماک، اقرار العربی فی الازمه اللبنانیه، بیروت، دارالکتاب اللبنانی و مکتبه المدرسه، 1984 صص 62-60 
(3) در این مورد، اسرائیل نیز به دلیل حضور تعداد کثیری از فلسطینی ها در لبنان و انجام حملات چریکی علیه مواضع این کشور بارها اقدام به حملات نظامی گسترده علیه لبنان کرده و به منظور دفع حملات رزمندگان لبنانی و فلسطینی عملاً بخشهایی از جنوب این کشور را به اشغال خود در آورده و با حمایت از گروههای شبه نظامی محلی، حاکمیت دولت را در مناطق جنوبی خدشه دار ساخته است 
(4) توضیح اینکه مهمترین اشکال این تعریف آن است که هیچ معیار و میزان مشخصی برای امنیت ارائه نمی دهد. اینکه چه مسائلی موجب ناامنی می شود، روشن است، اما اینکه یک کشور چه موقع امنیت خود را از دست می دهد بسیار مهم است. به نظر می رسد اگر عنصر توانایی مقابله با ناامنی را ملاک قرار دهیم، بتوانیم به تعریفی نسبتاً کاربردی دست یابیم. به این ترتیب بسیاری که به گونه ای با خشونت ستیز، بحرانهای سیاسی، اجتماعی، منازعات مرزی و ..... درگیر هستند، لیکن سیستم سیاسی آنها توان پاسخگویی موثر به این بحرانها را داراست، را می توان کشورهای دارای امنیت تلقی کرد. برای مطالعه بیشتر رک: فرهاد درویشی، پژوهشی در مناسبات امنیتی ایران و آمریکا، پایان نامه دوره کارشناسی ارشد، تهران، دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، 1372 و به: زبیگنیو برژنیسکی، در جستجوی امنیت ملی، ترجمه ابراهیم خلیلی نجف آبادی، تهران، نشر سفیر 1369. 
(5)waiter Lippman. 
(6) لازم به ذکر است چنین برداشتی از مفهوم امنیت ملی با توجه به گسترش فوق العاده وابستگی متقابل کشورها، وجود سلاحهای اتمی و موشکهای قاره پیما نارساست، زیرا صرفاً با در اختیار داشتن نیروهای نظامی نمی توان تهدیدات بالقوه و بالفعل را دفع نمود، امروزه مسائل بسیار در امنیت ملی کشورها نقش دارد: اهداف و موقعیتهایی که یک کشور خواهان دسترسی به آن است، بخشی از امنیت ملی آن محسوب می شود، بعلاوه در برخی موارد نقش عوامل معنوی قدرت و توان اقتصادی یک کشور بیش از عامل نیروی نظامی اهمیت می یابد (هوشنگ عامری، اصول روابط بین المللی، تهران، موسسه انتشارات آگاه 1370، ص 178. 
(7) غلامرضا بابایی، فرهنگ اصطلاحات روابط بین المللی، تهران نشر سفیر، 1369 ص51.
(8) بهادر امینیان «مفهوم امنیت ملی و تحولات آن» مجله سیاست دفاعی، سال اول زمستان 1371 شماره 1، ص 4 به نقل از حمید بهزادی اصول روابط بین المللی و سیاست خارجی، تهران دهخدا، 1368 ص104 
(9) برخی پیامدهای حضور فلسطینی ها در لبنان عبارتند از: 
1. تغییر توازن موجود بین فرقه ها و جناحهای ذی نفوذ سیاسی. 
2. تشدید اختلافات بین مسیحیان و جناحهای حامی فلسطینی ها. 
3. تضعیف حاکمیت و اقتدار سیاسی دولت. 
4. دامن زدن به بحران و جنگ داخلی. 
5. درگیری مداوم با نیروهای اسرائیلی. 
6. حملات مکرر اسرائیل به لبنان و اشغال بخشهایی از جنوب این کشور. 
7. بین المللی شدن بحران و دخالت بسیاری از قدرتهای خارجی در امور جاری لبنان 
بدیهی است که حضور بیش از پانصد هزار آواره فلسطینی آن هم اغلب در قالب سازمانها و گروههای چریکی در نزدیکی مرزهای اسرائیل و در کشوری با وسعت تقریبی 10000 کیلومتر مربع و جمعیتی کمتر از 3 میلیون نفر چنین پیامدهایی در پی داشته باشد. 
(10) بعلاوه در خواستهای جناح چپ و دیدگاههای آنان به ویژه کمال جنبلاط به طور اساسی موجودیت نظامی سیاسی لبنان را مورد سوال و تردید قرار می داد. مهمترین درخواستهای آنان عبارت بود از: 
1.لغو نظام طایفی 2. اصلاح قانون اساسی 3. تغییر سازمان ارتش 4. تدوین قانون جدیدی برای انتخابات.5. اصلاح قانون تابعیت. بدیهی است که هر یک از درخواستهای مزبور با ساختار نظام سیاسی لبنان ارتباط داشت و هر گونه تغییر در این ساختار نیز سوریه را با وضعیتی جدید و غیر قابل کنترل مواجه می ساخت. مقامات سوری نیز همواره هر نوع تغییر و تحول در نظام سیاسی لبنان را بدون در نظر گرفتن نظریات و دیدگاههای این کشور، تهدیدی جدی علیه منافع حیاتی خود تلقی کرده اند این امر از آن روست که از دید آنان بویژه حافظ اسد، امنیت ملی سوریه به لحاظ اشتراکات فرهنگی- تاریخی و همچنین موقعیت جغرافیایی سوریه، ارتباط تنگاتنگ با لبنان دارد. 
(11) به نظر برخی از مسیحیها، حضور مسلحانه گروههای فلسطینی بهانه ای برای حملات مکرر اسرائیل و اشغال بخشهایی از خاک لبنان بود بعلاوه آنان نسبت به عملکرد سایر کشورهای عربی در رابطه با گروههای فلسطینی و اینکه چرا فقط لبنان باید متحمل خسارات ناشی از آوارگان فلسطینی شود، اعتراض داشتند. 
(12) لازم به ذکر است که سازمان آزادی بخش فلسطین با آغاز روند صلح مصر و اسرائیل و بهبود روابط ساف با سوریه و همچمنین با توجه به ضعف دولت مرکزی لبنان، قلمرو مستقل خویش را توسعه بخشید، به گونه ای که در اوایل دهه 1980 به یک شبه دولت تبدیل شده بود. 
(13) به طور کلی استراتژی اسرائیل در رابطه با کشورهای منطقه مبتنی بر توسعه طلبی و ایمن سازی مرزهای خود بوده است مهمترین ویژگی این استراتژی که آسیب پذیری کشورهای عربی را فوق العاده افزایش داده است، روشنی اهداف، انسجام، توجیه اعتقادی، توان بالای نظامی و همچنین برخورداری از حمایت کشورهای بزرگ غربی است. افزون بر این بهره گیری از اصول اساسی جنگ نیز نقش مهمی در پیشبرد اهداف این کشور ایفا کرده است: برخی از این اصول عبارتند از: 
1. اصول غافلگیری 2. اصل ابتکار عمل 3. اصل بازدارندگی و سقت در تهاجم 4. اصل جنگ ممانعتی 5. اصل تحریک 6. اصل جنگ برق آسا (برای مطالعه بیشتر رگ: غازی اسماعیل ربابعه، استراتژی 67-1948، تهران : نشر سفیر 1368) 
(14) این تهدیدات دست کم شامل مورد زیر است: 
1. حملات مکرر نظامی که اغلب با هدف سرکوب نیروهای فلسطینی در لبنان انجام گرفته است. 
2. ایجاد کمربند امنیتی در مرزهای شمالی خود با اشغال بخشهایی از جنوب لبنان و حمایت از برخی گروهها شبه نظامی محلی. 
3. حمایت از فالانژها و تلاش برای تجزیه لبنان 
4. دامن زدن به بحران لبنان به منظور مقابله با سیاستهای سوریه، حفظ ابتکار عمل و ممانعت از زوی کار آمدن یک حکومت مخالف اسرائیل. 
5. گسترش مرزهای شمالی خود تا رودخانه لیطانی به منظور بهره وری ازم امکانات و منافع اقتصادی و موقعیت سوق الجیشی آن 
(15) از نظر جرج بال آسیب پذیری سوریه دست کم به دلایل زیر بود: 
1. اشغال بلندیهای استراتژیک جولان و الحاق آن به اسرائیل. 
2. استقرار توپخانه و موشک در جولان و امکان بمباران دمشق 
3. اشغال جنوب لبنان و تاسیس پایگاه برفراز کوه باروق (مشرف به دره بقاع) و نصب رادارهای بسیار قوی در این منطقه و همچنین امکان ایجاد اختلال در رادارهای سوریه و ...... 
(رک: جرج بال، خطا و خیانت در لبنان، ترجمه ابوترابیان، تهران اطلاعات، 1366، صص95-94 
(16) ایجاد کمربند امنیتی پس از تهاجم 1978 اسرائیل به لبنان و با هدف ممانعت از انجام چریکی گروههای فلسطینی و همچنین حل مشکل جنوب گرفت. در پی این اقدام قلمرو سعد حداد به شکل یک نوار امنیتی در طول مرز با اسرائیل در آمد و بسیاری از مردم جنوب (که اغلب شیعه بودند) تحت کنترل وی درآمدند. 
(17) به عنوان مثال می توان به موافقتنامه 17مه 1983 لبنان- اسرائیل اشاره کرد.رک: فرهنگ سیاسی لبنان، همان، صص 274-255. 
(18) اسد در تهمین کنفرانس اتحادیه ملی دانشجویان سوریه در سال 1985 چنین می گوید
رژیم صهیونیستی که از طرف آمریکا حمایت می شود در پی انتقام گرفتن از لبنان است. بدین منظور عده ای از لبنانیها را به کار گرفته است که بر جدایی از ریشه های خود اصرار ورزیده و حقایق تاریخی و جغرافیایی را نادیده می انگارند. اطمینان دارین این طرح همانطور که تاکنون بارها شکست خورده است، دوباره نیز ناکام خواهد ماند.(کذلک قال الاسد، به اهتمام مصطفی طلاس، دمشق طلاسدار، 1990، ص246) 
(19) سخنان حافظ اسد بیانگر دیدگاههای در اوایل دهه 1980 نسبت به این امر است که «سوریه به مسیحیان لبنان مقابله نمی کند، در لبنان سوریه علیه گروهی افراطی که قانون خود را با توسل به زور بر بخش عظیمی از مسیحیان تحمیل می کند، وارد جنگ شده است. این گروه افراطی مهره ای است در دست اسرائیل که برخی از رهبران آن در حال حاضر نسبت به تجربه لبنان نظر موافق دارند، (روزنامه اطلاعات 28/6/1360) در همین رابطه عبدالحلیم خدام معاون ریاست جمهوری سوریه نیز پس از کارشکنیهای اسرائیل در راه تحقیق دولت آشتی ملی در لبنان چنین گفت: «اسرائیل می خواهد لبنان را متقاعد سازد که سوریه قادر به حمایت از آنان نیست » (روزنامه اطلاعات20/6/1360) 
(20) 1. ر.ک. ه. و. بر اندازه «علل و انگیزه های مداخله مسلحانه آمریکا در لبنان، دومینکن و گرانادا»، مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 19،و به «دیپلماسی ریگان در لبنان» روزنامه اطلاعات،22،20 و 23/9/1365. 
(21) آمریکا برای اولین بار در سال 1958 در پی اوج گیری اختلافات و در شرایطی که موقعیت دولت مسیحی لبنان در معرفی خطر جدی قرار داشت، بنا به درخواست کمیل شمعون (رئیس جمهوری وقت لبنان) و به منظور بر قراری و اعاده نظم و آرامش نیروهای خود را وارد لبنان کرد. در سال 1982 نیز پس از حمله اسرائیل به لبنان، نیروی آمریکایی به اتفاق نیروهای چند ملیتی وارد لبنان شدند تا مانع شکست سیاستها اسرائیل و .... گردند، لیکن نیروهای ملی و اسلام گرای لبنان برای مقابله با بیگانگان اقدام به حملات استشهادی علیه آنان کردند و مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی و همچنین سفارتخانه های آمریکا و فرانسه را منفجر ساخته، تعدادی از افسران آمریکایی و .... را به گروگان گرفتند در نتیجه این نیروها به ناچار از لبنان خارج شدند. 
(22) رک: بشارالجعفری، السیاسه الخارجیه السوریه: 1982-1946، دمشق طلاسدار، 1987، صص 254-243و 294-289.همچنین رک: «شوروی و سوریه»، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، اداره کل مطبوعات خارجی، سند شماره 5075 و به «نقش و سیاست شوروی در لبنان، روزنامه اطلاعات، 5، 6/7/1365 به نقل از مجله الشراع

 

 

---------------------------------------

منابع:

پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس

فصلنامه بررسی های نظامی - شماره22


[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

هر قدر که داخل ایران، او را کم می‌شناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصه‌های حیرت‌آوری از او بر سر زبان‌هاست که با آمیخته‌ای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه می‌دهد که گویی همه منافع امریکایی‌ها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناک‌تر و هول‌انگیزتر معرفی می‌کنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست. 

هر قدر او آرام و بی‌سر و صدا می‌رود و می‌آید و کارهایش را انجام می‌دهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش می‌ترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست می‌خوانند، بارها و بارها تحریمش می‌کنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را می‌زنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف می‌کنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری می‌دانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را می‌دهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شده‌اند، به همین سادگی!


و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته می‌شود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی می‌نویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند.» 
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟!»

واقعیت آن است که گرچه غربی‌ها او را ژنرال می‌نامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکایی‌ها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیات‌های نظامی به اهدافش دست می‌یابد، اما خود نیز نمی‌توانند معترف نباشند که او، بی‌آنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست می‌یابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگی‌های اخلاقی‌اش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم می‌زند، نه با تکیه بر قدرت نظامی‌اش. 

روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سی‌ام مارس ۲۰۰۸ گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیری‌ها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزی‌های سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی. وی در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقی‌ها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوق‌های رأی می‌رفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخست‌وزیر شدن ایاد علاوی می‌کرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشت‌های رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.» 
زلمای خلیل‌زاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز می‌گوید: «همان‌قدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم می‌کنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیری‌های نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که می‌رفت ناآرامی‌های آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.» 

یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی می‌گوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن می‌گوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف می‌زنید، بسیار ساده برخورد می‌کند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی‌دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی‌تواند با او بجنگد.» 
قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل می‌کنند، بی‌محافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکایی‌ها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است! 


خیلی فرقی نمی‌کند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر می‌تواند صحیح باشد؛ همین مؤلفه‌ها و قصه‌های راست و دروغ دیگری که از او می‌گویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانه‌ای دولت هایشان هستند، کفایت می‌کند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشسته‌اید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور می‌دهید! این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایران‌هراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت می‌کند؛ حتی اگر دلیلی بر درستی‌شان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدت‌ها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانه‌های هالیوودی عادت دارد! 
ما اما به قصه‌های هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که می‌گوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمی‌کرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او می‌گوییم: بسم الله اگر حریف مایی! 

قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراق‌آمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناک‌تر معرفی کند تا ترسش توجیه شود. 
اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدم‌هایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است. 

جنگ که شد، قاسم سلیمانی جوان بنایی بود در کرمان؛ متولد اسفند ۱۳۳۶. سرش هم گرم کار خودش. جنگ که شد، بنایی را همان جا رها کرد و راهی جبهه شد. کمی بعدتر، این جوان بسیجی فرمانده بسیجی‌های هم‌ولایتی‌اش شد و بعد‌تر لشکری از همین بسیجی‌های آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که شد لشکر ۴۱ ثارالله. 
جنگ که تمام شد، امنیت آن خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب می‌دانند که در آن سال‌های فرماندهی او، امن‌ترین دوران را گذرانده‌اند.

سال ۱۳۷۹، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکایی‌ها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد! 
کابوسی که همان قدر که غربی‌ها را می‌ترساند، به جان ما، غروری مقدس می‌ریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان هم‌ولایتی هایش و در مراسمات و مجالس‌شان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شده‌تر از داخل مرزهاست.

 


---------------------

منبع: جوان آنلاین

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

و سلام بر حسین! سید و سالار شهیدان، سید اولیاء و شقایق سرخ روئیده در نینوا و سلام بر حسین! نور دیده بندگان خدا، گلبوته سرخ باغستان سبز توحید، عطیه بزرگ سرمدی و راهنمای راه رشد و شرف و فضیلت و هدف.حسین، عاشورا را آفرید و عاشورا حسینیان زمانه را. حسین با خون خود عدالت، مظلومیت و عبودیت را عاشقانه تعبیر کرد...

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

سازنده بازی خاطر نشان کرده که در این بازی گیمر ها شانس این را خواهند داشت که به عنوان عضو سرویس ویژه هوایی (S.A.S) در جریان ماموریت نبردی که در سال 1980 در جریان محاصره سفارت خانه ایرانیان به وقوع می پیوندد بازی کنند.

بازی و داستان آن درباره عملیات های سیاه (Black Operations) است، نه درباره جنگ ویتنام.بازی پیرامون جنگ ویتنام است و به نقطه های مهم جنگ سرد هم می پردازد. اما بیشتر بازی پیرامون عملیات هایی است که مردم درباره آن ها چیزی نشنیده اند.ارتباط ویتنام با داستان بازی از طریق تصاویر کاملا شفاف و روشن است.

شرح مختصر ازداستان بدین صورت است که نیروهای فرانسوی تا سال 1954 گرفتار مبارزه با کمونیستها بودندو برای یک دهه پس از آن ایالات متحده آمریکا بطور تنگاتنگی درگیر هزینه های یک جنگ اعلام نشده قرار گرفته بود. همچنین نیروهای مستقیمی جهت نبرد بین سالهای 1965 تا 1973اختصاص یافته شده بودند. هزینه جنگ تقریبا برابر جان و زندگی 60.000 نفر از آمریکایهامحاسبه شده بود و عنوان یک جنگ غیر مردمی و منفور را در تاریخ این کشور به یدک میکشید.و از اینجاست که امریکا برای بدست اوردن قدرت از دست رفته خود مجبور به جنگ با کوبا و ویتنام میشود ، و قدرت کمی برای مقابله در جریان این نبرد دارد ، دست به عملیاتی مخفیانه میزند که مسئولیت آن بر عهده کسی نیست جز شما.


 سازنده بازی خاطر نشان کرده که در این بازی. گیمر ها شانس این را خواهند داشت که به عنوان عضو سرویس ویژه هوایی (S.A.S) در جریان ماموریت نبردی که در سال 1980 در جریان محاصره سفارت خانه ایرانیان به وقوع می پیوندد بازی کنند.

مانند نسخه های قبلی فرانچیز Call Of Duty بلک آپس بازیکن را در نقش سربازان مختلف قرار میدهد که هر کدام در وضعیت و مکان خاصی قرار گرفته اند و سعی دارند بوسیله یاران خود , هدفشان را به صورتی امکان پذیر نمایند.این بار TreyArch شما را در نقش سربازان سربازان "Black Operations" قرار خواهد داد.سربازانی که به نسبت خود قوانین سخت گیرانه و بخصوص تری را ارائه میدهند.Bo شما را در نقش 2 کرکتر اصلی به نام های Mason و Hudson قرار میدهد.شخصیت هایی که وظیفه دارند اهداف خود را در محیط هایی چون کوهستان های اورال , لاوُس , کوبا و ویتنام به انجام برسانند.


نکته جالب توجه این است که شخصیت کمپین شوروی در Waw یعنی Reznov به بازی قدم میگذارد ! در این نسخه نیز شخصیت های کلیدی بازی خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد خود را خواهند داشت , همان طور که در صداگذاری شخصیت های بازی شاهد این تفاوت هستیم.مانند دیگر نسخه های بازی در هنگام دریافت هدف خود شاهد شرح آن بر روی صفحه (HUD بازی) خواهید بود و فاصله بین نقطه فعلی شما و هدفتان مشخص خواهد شد.همچنین شخصیت اصلی بازی بوسیله چند سرباز دیگر همراهی خواهد شد که قادر به دستور دادن به آنها نخواهید بود.Treyarch سعی داشته تنوع را به بازی خود اضافه کند و Black Ops را از قالب یک بازی اول شخص شوتر خسته کننده خارج کند.به همین منظور این استودیو کنترل هلیکوپتر Mil Mi-24 را به گیم پلی بازی اضافه کرده است تا پس از تیر اندازی های پیا پی و خسته کننده با پای پیاده بازیکنان تجربه یک بمباران واقعی را حس کنند.

لازم به ذکر است که استفاده از SR-71 Blackbird ( جت پر سرعت جنگنده و اکتشافی ) نیز در بازی تایید شده است.صحنه های نشان داده شده از بازی بسیار متفاوت بودند.نخست کنترل شخصیت اصلی در مناطق برفی روسیه به نمایش در آمد.این نمایش پر قدرت نشان گر آن بود که ظاهرا مناطق برفی در سری COD به عنوان یک لوکیشن محبوب شناخته میشوند و Trearch سعی دارد مناطق برفی را به مراتب با کیفیت بیشتر از Modern Warfare 2 و یا دیگر شوتر های اول شخص به بازیکنان ارائه دهد.در ادامه به داخل کابین یک هواپیمای SR-71 Blackbird منتقل شدیم.حرکت هواپیما با یک پیش روی سریع بر روی باند فرودگاه شروع شد و پس از مدتی بلک برد از سطح زمین فاصله گرفت و در مدت کوتاهی با هدف شناسایی و اکتشاف مواضع دشمن در لوکیشن گرد و خاکی بازی به پرواز پرداخت.پس از مدتی صفحه ای نمایان شد و نشان گر سربازان هم جبهه بود.بازیکن در این لحظه وظیفه دارد در ارتفاع بالای 80000 پا پرواز کند و در واقع سربازان خودی را هدایت کند تا این که در چه مسیر حرکت کنند.قطعا این صحنه از بازی برای ما ارمغان آور یک RTS و جذابیت های آن است.اما پیش برد این ماموریت تنها به چند دستور ساده ختم نمیشود ! بلکه سکانس های بعدی ماموریت مستقیما به حرکات شما وابسته است.


صحنه بعدی بازی از جایی شروع میشود که کنترل یک سرباز را در دید اول شخص در دست میگیریم و در میان شاخ و برگهای فراوان پنهان شده ایم و آن هم در حالی که یک گشت روسی بدون توجه از مقابل آنان عبور میکند و در وضعیتی که فاصله بین این 2 گروه تنها در حدود 10 پا است ! پس از مدتی شخصیت بازی و تیم او شروع به پیش روی بر روی یک تپه برفی کردند و بوسیله طناب های خود وارد یک ایستگاه ارتباطی شوروی شدند , در این جا شاهد مبارزات همیشگی و پر هیجان سری COD هستیم.

و اما در قسمت های بالاتر از کمان پولادین گفتیم ! همانطور که گفته شد این سلاح در بازی گنجانده شده است و خود به نوعی یک تنوع کوچک است.این سلاح میتوان تیرهای زمان گذاری شده (حاوی بمب) را پرتاب کند.پس از اصابت این تیر به پیکر دشمن و پس از گذشت زمانی در حدود دو ثانیه بمب کوچک منفجر میشود و دشمنانی را که در کنار قربانی این تیر قرار گرفته اند را نیز نابود و یا تار و مار میکند.بازی با صحنه بعدی در ویتنام دنبال شد و این مرحله در داخل یک کشتارگاه انجام شد.صحنه بازی با استفاده از هلیکوپتر ادامه یافت.در این لحظه شاهد صد ها موشک , منحرف کننده موشک و دیگر عوامل بودیم که بالا برنده ی هیجان بازی بودند و محیط را به یک جهنم واقعی تبدیل میکردند.کنترل این وسیله هوایی بنظر بسیار روان و لذت بخش بود.اوضاع زمانی وخیم شد که هلیکوپتر و سر نشینان اش به درون یک ساختمان سقوط کردند.در اینجا شخصیت بازی از سلاح شاتگانی استفاده کرد که با مهمات آتش زا محیا شده بود.استفاده از این شاتگان ها و قدرت آتش آنها به گونه ای بود که تصور کنیم نظیر آنها را در هیچ نسخه از Call Of Duty مشاهده نکرده ایم.این صحنه تا جایی ادامه پیدا کرد که بازیکن یک رادیو را از یک سرباز زخمی گرفت و بوسیله این وسیله ارتباطی درخواست نیروی کمکی هوایی کرد و آن هم به منظور نابودی ساختمان های نزدیک به شخصیت , چرا که دشمنان در تمامی این ساختمان ها جای گرفته اند و تنها راه نابودی آنها پوشش هوایی است.

 

--------------------------------------------

منبع: www.readerreza.blogfa.com


[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

 M72 LAW 

کالیبر موشک : 66 میلیمتر

طول موشک انداز باز شده : 899  میلیمتر

طول موشک انداز جمع شده : 665 میلیمتر

وزن موشک انداز بدون مهمات : 2500 گرم

برد مفید : 150 تا 170  متر

آموزش نظامی

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

  MRO-A

کالیبر موشک : 72.5 میلیمتر

طول موشک انداز : 900  میلیمتر

وزن موشک انداز بدون مهمات : 4700 گرم

برد مفید : 90 متر

برد نهایی : 450 متر

آموزش نظامی

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

 '

کالیبر موشک : 93 میلیمتر

طول موشک انداز : 920  میلیمتر

وزن موشک انداز بدون مهمات : 12000 گرم

برد مفید : 200 متر

برد نهایی : 1000 متر

آموزش نظامی

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

  RMG

کالیبر موشک : 105 میلیمتر

طول موشک انداز : 1000  میلیمتر

وزن موشک انداز بدون مهمات : 8500 گرم

برد مفید : 130 متر

آموزش نظامی

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

  RShG-2

کالیبر موشک : 72.5  میلیمتر

طول موشک انداز : 770  میلیمتر

وزن موشک انداز بدون مهمات : 3800 گرم

برد مفید : 120 متر

آموزش نظامی

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

 Mk.153 (Mark 153) SMAW

 Mk.153 (Mark 153) SMAW

 Mk.153 (Mark 153) SMAW

 Mk.153 (Mark 153) SMAW

کالیبر موشک : 83 میلیمتر

کالیبر فشنگ ثبت تیر( نشانه زن )  : 9 × 51 میلیمتر

طول موشک انداز آماده به آتش : 1370 میلیمتر

طول موشک انداز جمع شده : 825 میلیمتر

وزن موشک انداز بدون مهمات : 7520 گرم

وزن موشک : از 4300 گرم تا 6900 گرم متغیر

برد مفید : 250 متر

برد نهایی : 500 متر

آموزش نظامی

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

بيشتر ايراني‌هايي که او را مي‌شناختند خيال مي‌کردند که او يک ايراني است که گذرنامه ايراني دارد و نامش حاج رضوان است اما عده کمي بودند که مي‌دانستند او لبناني است و عده بسيار کمتري بودند که نام واقعي‌اش يعني "عماد مغنيه" را مي‌دانستند.
[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

برای رفتن به کوه و عبادت و مناجات در کوه، چه عاملی بهتر و بالاتر از سیرۀ پیامبر اکرم(ص) می‌تواند به ما انگیزه دهد؟ اگر به هر دل مشتاقی بگوییم که ما با تأسی به سیرۀ رسول اکرم(ص)، برای دعا و مناجات به کوه می‌رویم، قطعاً او نیز این امر را تأیید خواهد کرد.
[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]

ما به مردان جبهه مدیونیم

وارث یک قبیله مجنونیم

باید از خواب ناز برخیزیم

با سیاهی دوباره بستیزیم

این بهار شکفته ایمان

یادگاری ست مانده از یاران

بر من و توست پاس شان داریم

دست از اختلاف برداریم

یادشان اعتبارمان بادا !

تا همیشه بهارمان بادا !

از شهیدان ، مگو غمی مانده است

محنت و اشک و ماتمی مانده است

که شهیدان همیشه با مایند

چشم بر راه صبح فردایند :

که چه کردیم با امانتشان ؟

دستمان مانده گرم بیعتشان ؟

سر پیمان هنوز هم هستیم ؟

یا ز سودای دیگری مستیم ؟

ای دل امشب دوباره دریا شو

قدری از داغ شان شکیبا شو

که شهیدان غرور زندگی اند

شاهراه عبور زندگی اند

امشب ای شعر ! در دلم گل کن

این همه درد را تحمل کن

پروانه نجاتی

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ 12:21 ] [ علیرضا [ARG] ] [ ]
درباره وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان sada و آدرس blueman72.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 8093
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1